پیشنهاد مطالب دیگر:
درهم تنیدگی فقه و اخلاق در قرآن/ علی باقریفر
چکیده
طرح مسئله
به نظرِ مشهور اندیشمندان مسلمان، مجموعهی تعالیم و معارف دین را میتوان در سه حوزه و قلمرو طبقهبندی کرد: نخست آموزههای ناظر به باور، اندیشه و ایمان انسان که از آنها با عنوان «اعتقادات» یاد میشود و در علم کلام مورد بحث و واکاوی قرار میگیرد. موضوعاتی همچون توحید، صفات ذات و فعل خدا، نبوت عامه و خاصه، امامت، کتابهای آسمانی، فرجام هستی، هدف آفرینش، جبر و اختیار، غیب و شهود، ایمان و کفر، بهشت و دوزخ، و … در این طبقه جای میگیرند.
دو دیگر، تعالیم و آموزههای ناظر به گفتار و کردار و تکالیف رفتاری انسان است که از آنها تحت عنوان «احکام و تکالیف جوارحی» یاد میشود و علم فقه متکفل آن است. مسائلی چون نماز، روزه، حج، زکات، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، انواع عقود و ایقاعات، حدود و مسائل کیفری و همهی بایدها و نبایدهای فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی و عبادی که در قرآن و سنت آمده، در این گروه قرار میگیرند.
سه دیگر، تعالیم و آموزههای ناظر به گرایشها، کششها، احساسات و خواستههای انسان است که از آنها با عنوان «اخلاق» یاد میکنیم و بیشتر در دانش اخلاق مورد کندوکاو و تحقیق و بررسی واقع میشوند. موضوعاتی مثل طهارت و تهذیب نفس، خلوص نیّت، امید و هراس، عفو و گذشت، صبر و شکیبایی، راستی و ناراستی، وفای به عهد، امانتداری، نیکخواهی، پاسداشت حقوق مردم، رایگانبخشی، نفاق و دو رویی، تکبر و خودشیفتگی، حرص و آز، حسد و کینهتوزی و دیگر رذایل و فضایل اخلاقی، در این گروه جای میگیرند.
یک کارکرد مهم این طبقهبندی را میتوان کارکرد آموزشی و سهولت در امر مطالعه و تحقیق و فرادهی و فراگیری قلمداد کرد، اما آیا این طبقهبندی آن مقدار که در مقام بررسیهای علمی و آکادمیک ضروری و سودمند مینماید، در مقام عمل نیز کارآمد و اثربخش است؟
نخست این پرسش را در میان میگذاریم که آیا اصولاً امکان بررسی و فهم دقیق و درست این مفاهیمِ سهگانه، مستقل از یکدیگر وجود دارد و میتوان یکی را بیارتباط با دیگری مورد مطالعه و فهم قرار داد؟ متن دینی ما، اعم از قرآن و حدیث و سیرهی پیشوایان دین، تا چه اندازه و تا کجا به این تفکیک وفادار ماندهاند و به این مرزبندی ـ حتّی در مقام تعلیم و تعلم ـ تن دادهاند؟ آیا این طبقهبندی در مقام فرهنگسازی و تربیت انسانِ تراز اسلامی، موفق بوده است؟ آیا تفکیک علم فقه، از دانش اخلاق و کلام ـ خصوصاً با تأکید ویژهای که در نظام تبلیغی ما بر فراگیری و فرادهی فقه به عنوان مهمترین نماد دینداری صورت میگیرد ـ در عمل، به تقویت صورتگرایی در دین و فاصله گرفتن از روح و گوهر دین یعنی معنویت و عقلانیت، منتهی نشده است؟
وارسی دقیق و علمی این پرسشها و پرسشهای مشابه، فراتر از رسالت این نوشتار و مستلزم تحقیقاتی همهجانبه است. آنچه این قلم در پیِ آن است ارائهی گزارشی کوتاه از چگونگی پیوند اخلاق و فقه در قرآن، همراه با تحلیلی کوتاه است؛ همچون درآمدگونهای برای تحقیق جامع و رسیدن به مدلی کامل در تبیین نسبت فقه و اخلاق در متن مقدس دینی.
ایضاح موضوع
هر یک از واژههای «اخلاق»، «فقه» و «درهم تنیدگی»، در لغت و اصطلاح، مفاهیمی دارند که بارها بدان پرداخته شده[1] و ذکر آنها مایهی تطویل بیدلیل و چهبسا ملالانگیز است. نگارنده در این باره بیشتر بر ارتکاز ذهنی مخاطب تکیه دارد، با تأکید بر این باور که از نظر قرآن کریم مجموعهی تعالیم دین (اعم از اخلاق و احکام و اعتقادات) کلی به هم پیوسته و درهم تنیده است که اگر در مقام آموزش بتوان فهرستی از این مفاهیم را ـ با تساهل و تسامح نسبت به همپوشانیها و تداخلها ـ به صورت متمایز از یکدیگر ارائه داد، در مقام فهم نمیتوان به فهم دقیق و کامل همین عناوینِ به ظاهر جدا از هم دست یافت؛ مگر آنکه در شبکهی به هم پیوستهی معنایی دیده شوند، چنانکه نمیتوان چنین پنداشت که کسی مثلاً با عمل به احکام فقهی ـ به معنای خاص آن ـ و نادیده انگاشتن تعالیم اخلاقی، تصور کند که بخشی از مدارج دینداری را پیموده و به مراتبی از کمال دست یافته است. البته اگر تعالیم اخلاقی را نیز مورد توجه قرار دهد بر کمالات خویش میافزاید، امّا بدون آن نیز میتوان دیندار بود و متدین شناخته شد.
این نگاه دقیقاً در برابر دیدگاه کسانی است که به دوگانگی فقه و اخلاق میاندیشند و پیوند و اشتراکی میان آن دو قائل نیستند؛ خواه این دوگانگی را از نوع تنافر و ناسازگاری بدانند، (که شاید نتوان نظریهپردازی را نشان داد که بر این ناسازگاری تصریح کند) و یا بر این باور باشند که هر کدام از فقه و اخلاق با حفظ استقلال و تمایز، بخشی از نیاز حیات انسانی را مرتفع میکنند. نه فقه وابسته به اخلاق است و نه اخلاق پیوندی با فقه دارد.[2]
تأکید نویسنده بر ارتباط و پیوستگی فقه و اخلاق، البته نه به معنای اتحاد و یگانگی این دو ـ به طوری که به انکار هر نوع تمایز بین آنها تفسیر شود ـ که به معنای پیوند و وابستگی میان آنها است؛ هم در مقام آموزش و فهم و هم در مقام اجرا و عمل. بر پایهی این انگاره، اگر نمازْ تکلیفی دینی است که نوعاً در جدول احکام فقهی ردهبندی میشود، با مجموعهای از مسائل اخلاقی در هم آمیخته است که بدون توجه به آنها، یا اساساً ماهیت نماز تحقق نمییابد؛ مثل نمازی که بدون نیّت خالص و به انگیزهی ریا و خودنمائی خوانده شود،[3] و یا کمال نماز و سودمندی آن در گرو پایبندی به آنها است؛ مثل برخورداری از خشوع و حضور قلب[4] و رایگانبخشی و توجه به نیازِ محرومان، چه در حین نماز[5] یا پس و پیش از آن.[6] بر همین قیاس میتوان از جهاد به عنوان حکمی فقهی یاد کرد، که اصالت آن در گرو دور ماندن از رذایلی همچون سرمستی و نمایش دادن به مردم،[7] روحیهی تعدی و تجاوز و نادیده گرفتن چارچوب تقوا و خداترسی است.[8]
از نگاه نگارنده، گرچه قواعدی همچون قاعده استطاعت و نفی تکلیف مالایطاق، قاعدهی اضطرار، نفی حرج و ضرر، و احکامی همچون نماز مسافر، نماز خوف، رعایت حال ناتوانترین نمازگزاران در نماز جماعت، عدم وجوب روزه برای افراد ناتوان و بیماران و … قواعد و احکامی است که در فقه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، امّا در واقع، ماهیت اخلاقی دارد و نشانگرِ انعطافپذیر بودن احکام فقهی و عدم جمود بر ظواهر احکام اولیه است. بر این پایه، مفهوم اخلاق در این نوشتار، اعم از ملکات و خصلتهای نفسانی، رفتارهای برساختهی آن در عینیت زندگی، نگاه عقلانی و منعطف داشتن به احکام، و توجه به حقوق و کرامت مردم در بیان فتواست. از اینرو، چهبسا آموزهی دینی مثل زکات و صدقات، از آن جهت که جزءِ تکالیف رفتاری است و دانش فقه متکفّلِ بحث دربارهی آن است، حکمی فقهی قلمداد شود، امّا از آن جهت که کارکرد آن دستگیری از نیازمندان و زدودن غبار محرومیت از چهرهی مستمندان است، آموزهای اخلاقی به حساب آید؛ چنانکه همین انفاق و رایگانبخشی اگر با آزار و منّت و برای خودنمایی و ریا صورت گیرد فعل غیراخلاقی است.
با این تعریف، نسبت فقه و اخلاق را در آیات قرآن پی گرفته، به طبقهبندی آن میپردازیم. با این یادآوری که در هر گروه از آیات، نمونههایی ارائه میکنیم و در مقام شمارش و گزارش همهی آیات نیستیم.
گونهشناسی نسبت احکام و اخلاق در قرآن
- جمع بین دستورات فقهی و اخلاقی
{وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ} ؛ «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید.»[9] (بقره / 83)
در این آیه، در کنار دعوت به پرستش خدا، با برپا داشتن نماز و پرداخت زکات که میتواند احکام فقهی قلمداد شود، دستور به نیکی کردن به پدر و مادر، خویشان، یتیمان و بیچارگان و خوشرفتاری با همهی مردم داده شده که احکام اخلاقی است.
{وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا} ؛ «خداوند را بپرستید و چیزي را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بیگمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتنستاي باشد دوست نمیدارد.» (نساء / 36)
این آیه در کنار دعوت به پرستش خدا و ترک شرک، دامنة احسان و نیکخواهی را فزونتر از مواردی که در آیهی 83 بقره آمده بود، به نیکی ورزیدن به همسایگانِ دور و نزدیک، همنشینِ همراه، در راه مانده و خدمتگزارِ موظف، توسعه داده است.
{لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ}؛
«نیکی آن نیست که روي را سوي خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادي) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و بهویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامۀ کارزار، آنها راستگویاند و آناناند که بهراستی پرهیزگارند.» (بقره / 177)
در این آیه مجموعهای از مسائل اعتقادی (مثل ایمان به خدا و روز واپسین و به فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران)، احکام فقهی (همچون برپا داشتن نماز و پرداخت زکات) و دستورات اخلاقی (مثل بخششهای مالی، پایبندی به تعهدات و شکیبایی درسختیها) نشانهی صداقت در دینداری و تقوا و پرهیزگاری شمرده شده است.
{قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}؛
«بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزي را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداري نکشید. ما به شما و آنان روزي میرسانیم. و به زشتکاریهای آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید. این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید. و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهاي که (براي یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگري، تمام بپیمایید. ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم. و چون سخن میگویید با دادگري بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد. و به پیمان با خداوند وفا کنید. این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید. و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروي کنید و از راهها (ي دیگر) پیروي نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید.» (انعام / 151 – 153)
این آیات حاوی زیربناییترین دستورات دینی است که در مکهی مکرمه نازل شد و پیامبر اکرم(ص) مأمور به ابلاغ آن گردیده است: 1. چیزی را شریک خدا نگیرید؛ 2. به پدر و مادر خویش نیکی کنید؛ 3. فرزندانتان را از ترس ناداری نکشید؛ 4. از کارهای زشت دوری کنید؛ 5. هیچ انسان محترمی را نکشید، 6. به مال یتیم نزدیک نشوید؛ 7. در پیمانه و ترازو به دادگری وفادار باشید؛ 8. سخن به عدالت بگویید؛ 9. به تعهدات خویش پایبند باشید؛ 10. پیروی از راههای پراکنده را جایگزین پیروی از راه راست نسازید.
در این آیات نیز ـ چنان که مشهود است ـ اصول اعتقادی، دستورات فقهی و آموزههای اخلاقی کنار هم نشسته و به یکسان زمینهساز خردورزی، پندگیری و کسب تقوا، شناسانده شدهاند.
{الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا … تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}؛ «طلاق (رجعی) دوبار است. پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد و شما را روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید چیزي بازگیرید … . اینها احکام خداوند است. از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند.»[10] (بقره / 229)
در این آیه از حکم فقهی طلاق رجعی، در کنار دستورِ اخلاقی ادامهی زندگی با نیکی، یا جدا شدن با نیکی و بازپس نگرفتنِ آنچه به زن بخشیده شده است، به عنوان حدود الهی یاد شده که تجاوز از آن آدمی را در زمرهی ستمگران قرار میدهد. همین صورتبندی و ترکیب احکام فقهیِ خانواده با مسایل اخلاقی، در آیات 230 تا 240 سورهی بقره نیز کاملاً مشهود است؛ چنانکه در سورههای نساء آیهی 19، طلاق آیه 2 و 6، احزاب آیه 49 و … به چشم میخورد.[11]
این چینش و ترکیببندی در آیات قرآن فزونتر از آن است که این نوشتار را گنجایش بازتاب دادنِ همهی آنها باشد؛ زیرا کمتر آیهای از آیات ناظر به بایدها و نبایدهای رفتاری را میتوان نشان داد که در کنار آن ذکری از بایدها و نبایدهای اخلاقی نشده باشد. برای نمونهی بیشتر میتوان به سورهی مؤمنون آیات 1 – 11، 53 – 61، رعد / 20 – 25، فرقان / 63 – 77، لقمان / 12 – 19، شوری / 36 – 43 و معارج / 22 – 35 نگاه کرد تا روشن شود که گویا متن مقدس در بیان نشانههای دینداری هیچ دوگانگی و تفکیکی بین احکام فقهی و اخلاقی قائل نیست.
- نوعی دیگر از جمع میان فقه و اخلاق
به جز نمونههای گروه اول، نوع دیگری از جمع بین فقه و اخلاق در کلام وحی به چشم مینشیند که نمونههایی از آن ذیلاً گزارش میشود:
2/1. یاری جستن از شکیبایی و از نماز، در مشکلات زندگی
{وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلا عَلَى الْخَاشِعِینَ}؛ «از شکیبایی و نماز یاري بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است.» (بقره / 45)
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ}؛ «ای مؤمنان! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که خداوند با شکیبایان است.» (بقره / 153)
2/2. دیگران را به نیکی فراخواندن و خود را از یاد بردن
{أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ}؛ «آیا مردم را به نیکی فرامیخوانید و خود را از یاد میبرید با آنکه کتاب (خداوند) را میخوانید؟ آیا خرد نمیورزید؟»(بقره / 44)
2/3. انفاق مالی، خود را به نابودی نیفکندن، نیکوکاری
{وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ}؛ «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودي نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.» (بقره / 195)
2/4. مناسک حج، یاد خدا
{فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا …}؛ «پس چون آیینهای ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر.» (بقره / 200)
2/5. سوگند برای ترک نیکوکاری، هرگز!
{وَلا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لأیْمَانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ}؛ «(نام) خداوند را دستاویزي براي سوگندهای خویش قرار ندهید تا (با آن) از نیکوکاري و پرهیزگاری و اصلاح میان مردم شانه خالی کنید و خداوند شنوایی دانا است.» (بقره / 224)
2/6. تقابل ربا و صدقه
{یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ}؛ «خداوند ربا را کاستی میدهد و صدقات را افزایش میبخشد و خداوند هیچ ناسپاس بزهکاری را دوست نمیدارد.» (بقره / 276)
2/7. ترک پوشش با حفظ عفاف
{وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِی لا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ}؛ «و بر زنان از کار افتادهاي که امید زناشویی ندارند گناهی نیست که پوشش خود را وانهند؛ بیآنکه زیورنمایی کنند و پاکدامنی پیشه کردن (و حفظ عفاف) براي آنان بهتر است و خداوند شنوایی دانا است.» (نور / 60)
2/8. توجه به نیازمند در حال رکوع!
{إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ}؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آناناند که ایمان آوردهاند؛ همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.» (مائده / 55)
2/9. پاداش سترگ، ارزانیِ جمع کنندگان بین فقه و اخلاق
{إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا}؛ «بیگمان خداوند براي مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راستگفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد میکنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است.» (احزاب /35)
- در نظر گرفتن پیوست اخلاقی برای برخی احکام فقهی
مدل دیگری از پیوند فقه و اخلاق را میتوان در تصویر فرمان به احکامی مشاهده کرد که در کنار آن قید، شرط یا هشدار اخلاقی گوشزد شده است تا مبادا مخاطب دچار زیادهروی، ظاهربسندگی، جمود و انعطافناپذیری شود. نمونههایی از این پیوستارها در آیههای زیر نمایان است:
3/1. جنگآوری آری، تجاوزگری هرگز!
{وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ}؛ «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ میکنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد.» (بقره / 190)
در این آیه فرمان جنگ و جهاد که یکی از احکام فقهی است با چهار قید صریح و ضمنی به بند کشیده شده است تا مبادا ریختنِ خون دیگرانْ بیمنطق، خردستیز، تجاوزکارانه، شهرتجویانه، انتقامگیرانه و از سر بیرحمی و سرکوب عواطف انسانی صورت گیرد. اولاً دایرهی جنگ به کسانی محدود شده است که سر جنگ با شما دارند و به کشتن شما برخاستهاند: {الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ}. ثانیاً این جنگ باید در راه خدا باشد نه در راه هوسرانی، زیادهخواهی، شهرتطلبی و فسادگری: {وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ}. مفهوم «فی سبیل الله» در نگاه بیرونی یعنی «راه رهایی مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاری بگمار»[12]، و در نگاه درونی یعنی «چون کسانی نباشید که از دیار خویش با سرمستی و برای نمایش به مردم بیرون میآیند و مردم را از راه خداوند بازمیدارند … و شیطان کردارهای آنان را در چشمشان آراسته است … .»[13]
ثالثاً جهاد باید از هر نوع تجاوز و تعدّی به دور باشد. تجاوز به زنان و کودکان و سالخوردگان، تجاوز به محیط زیست و آبها و درختان، تجاوز به پشتکردگان و فراریان از جنگ و اسیران با ریختن خون آنان، تجاوز از مرز عدالت، و تجاوز از همهی حدودها و حریمهایی که خداوند در کتاب کریمش تعیین فرموده و در آیات و روایات بسیاری گوشزد شده است: {وَلا تَعْتَدُوا}.
رابعاً در جنگ صدای سخن عشق را ناشنیده نگیرید و فراموش نکنید که اگر یک روی حرکت شما جنگ است و خشونت و نمادی از قوهی قهریه و دافعه، روی دیگر آن عشق است و بارور کردن عواطف انسانی و قرار گرفتن در زمرهی محبوبان خدا، و بدانید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد: {إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ}. پس در میدان کارزار هم به گونهای عمل نکنید که شما را از جاذبة محبت خدا محروم سازد. اینها همان پیوست اخلاقی است که اگر در اجرای حکم فقهیِ جهاد نادیده گرفته شود، انسان را به «گرگ انسان» فرومیکاهد و مرز بین جهاد اسلامی را با جنگهای توسعهطلبانه و ضد بشری درهم میریزد و صدف دین را از گوهر چشمنوازش تهی میسازد. از اینرو برای این که مسلمانان به این ورطهی هولناک سقوط نکنند به پیوستِ هر حکم فقهی، یادآوریها و توصیههای اخلاقی را شاهد هستیم که فهرستوار به نمونههای دیگری از آن اشاره میشود.
3/2. بخورید و بیاشامید ولی مسئولیتهای اخلاقی خود را فراموش نکنید
{یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الأرْضِ حَلالا طَیِّبًا وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ}؛ «اي مردم از آنچه در زمین حلال و پاك است بخورید و از گامهای شیطان پیروي نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است.» (بقره / 168)
معمولاً در قرآن کریم هر جا به جواز خوردن و آشامیدن پرداخته شده، به پیوست آن توصیههای اخلاقی نیز آمده است؛ چنانکه در آیهی بالا در کنار فرمان به بهرهگیری از آنچه در زمین است چند قید به چشم میخورد؛ از جمله اینکه، «حلال باشد» نه هر چیزی که از راه ظلم و زور و تعدی و تجاوز به حقوق دیگران (مثل سرقت و غصب و ربا و رشوه و قمار و کمفروشی و اختلاس و …) به دست آمده باشد، «پاک و پاکیزه باشد» (نه نجس و آلوده و فاسد)، و با «پیروی از شیطان» همراه نباشد. هر نوع رفتار نابخردانه و غیراخلاقی و خارج از حدود الهی میتواند پیروی از شیطان تفسیر شود؛ مثل اینکه در آیات دیگری، در کنار فرمان به بهرهگیری از خوردنیها آمده است: تکخوری نکنید: {أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ} (بقره / 254؛ منافقون / 10)، طبیعت را تباه نسازید: {وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ} (بقره / 60)، زیادهروی نکنید: {وَلَا تُسْرِفُوا} (اعراف / 31)، طغیان نکنید: {وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ} (طه / 81)، بخورید و به بینوای مستمند نیز بخورانید: {فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ} (حج / 28)، بخورید و به مستمند خواهنده و خویشتندار هم بخورانید: {فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ} (حج / 36)، بخورید و حق مستمندان را هم در روز درو (یا چیدن) بپردازید: {كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ} (انعام / 141)، بخورید و به چارپایان نیز بخورانید: {کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ} (طه / 54)، بخورید و شکر آن را به جای آورید: {كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ} (سبأ / 15)، بخورید و درستکار باشید: {كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا} (مؤمنون / 51). این ملاحظات است که به فعل خوردن و نوشیدن، روح میبخشد و آن را از تغذیة صرفاً مادی و حیوانی به عملی انسانی و اخلاقی ارتقا میبخشد. چند نمونهی دیگر:
3/3. از کافران و منافقان فرمان نبر و به آزارشان بها مده
{وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا}؛ «و از کافران و منافقان فرمان نبر و به آزارشان بها مده و بر خداوند توکل کن و خداوند (تو را) کارساز، بس.» (احزاب / 48)
فراخوان پیامبر و مسلمانان به فرمان نبردن از کفار و منافقین، به مثابهی حکمی فقهی، در عمل میتواند به انتقامگیری و مقابله به مثل در برابر آزار و اذیت آنها منتهی شود. حکم اخلاقیِ {دَعْ أَذَاهُمْ} مانع این پیشبینی شده و فرمان اول را در حدّ نوعی مبارزهی منفی با دشمن ـ با رعایت موازین اخلاقی ـ متوقف میسازد.
3/4. ثبت سند و زیان نرساندن به نویسنده
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ … وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَلا شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ …}؛
«اي مؤمنان! چون وامی تا سرآمدي معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسندهای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسندهای نباید از نوشتن به گونهای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد … و چون داد و ستد میکنید گواه بگیرید. و نویسنده و گواه نباید زیان ببینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شما است … .» (بقره/282)
این آیه، از سویی مؤمنان را تشویق میکند که معاملات نسیه خود را ثبت کنند. از سوی دیگر به کسانی که توان نوشتن و ثبت سند دارند فرمان میدهد که از پذیرش این کار استنکاف نکنند و در عین حال این تذکار اخلاقی را میدهد که در نگارش سند از مرز عدالت خارج نشوند. همچنین به طرفهای معامله گوشزد میکند که نویسنده و شاهد نباید متحمل ضرر و زیانی شوند و باید حقوق آنها را پاس داشت؛ یعنی دو حکم اخلاقی به پیوست حکمی حقوقی.
3/5. ترک ربا با پشتوانة تقوا
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ}؛ «اي مؤمنان! ربا را که (سودي) بسیار در بسیار است مخورید و از خداوند پروا کنید باشد که رستگار گردید.» (آلعمران / 130)
در این آیه و آیات مشابه، گرچه فرمان به تقوا میتواند ذکر عام بعد از خاص باشد، امّا بر این معنی نیز دلالت میکند که حکم فقهی حرمت ربا، نباید با مسائل غیراخلاقی، از جمله تمسک به حیلههای به اصطلاح شرعی و توجیهات غیراخلاقی درآمیخته شود.
- اخلاق در اخلاق
یکی از نکات شایان توجه در بحث پیوند فقه و اخلاق و جایگاه برتر اخلاق در قرآن، این است که نهتنها بعضی از احکام حقوقی صرف را با پیوست اخلاقی همراه میبینیم، بلکه گاهی بعضی از احکام ماهیتاً اخلاقی نیز به چشم میخورد که چگونگی اجرای آن با پیوست اخلاقی دیگر همراه شده است تا مبادا کار اخلاقی به شکل غیراخلاقی انجام شود. به عنوان نمونه میتوان از انفاق و بخشش مالی یاد کرد که ـ غیر از انفاقهای واجب ـ ذاتاً حکمی اخلاقی است. آیا این دستور اخلاقی و نیکخواهانه را میتوان به هر شیوهای اجرا کرد و خوشحال بود که فعل اخلاقی صورت گرفته است؟ از نظر قرآن کریم، دستگیری از نیازمندان و تلاش برای کاستن از درد و رنج اقتصادی و معیشتی آنان حداقل با چهار آسیب اخلاقی روبهرو است که وجود هر کدام از آنها میتواند ارزش این عمل (یعنی انفاق) را به صفر و زیر صفر برساند: آسیب اول اینکه بخشش دارایی خود، ریاکارانه و از سَرِ نمایش دادن به مردم صورت گیرد. دوم اینکه نیکخواهی برای دیگران با منّت نهادن بر آنها همراه شود. آسیب سوم اینکه انفاق به دیگری، اذیت و آزار انفاق گیرنده را در پی داشته باشد. در نهایت اینکه، خیررسانی به دیگران با استفاده از کالاهای نامرغوب انجام شود. تأمل در آیات 261 تا 267 سورهی بقره نمونهای گویا از این نکتهسنجیهای اخلاقی است که کلام وحی مخاطبان خویش را به آن فرامیخواند.
{مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ}؛ «داستان (بخشش) آنان که داراییهاي خود را در راه خداوند میبخشند چون دانهای است که هفت خوشه بر آورده باشد. در هر خوشه صد دانه و خداوند براي هر که بخواهد (آن را) چند برابر میگرداند و خداوند نعمتگستري داناست.» (بقره / 261)
{الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ}؛ «آنان که داراییهاي خود را در راه خداوند میبخشند و از پی آنچه بخشیدهاند منّتی نمینهند و آزاری نمیدهند، پاداش آنها نزد پروردگار آنان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند.» (بقره / 262)
{قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ}؛ «گفتاری شایسته و گذشت بهتر است از صدقهای که از پی آن آزاري باشد و خداوند بینیازي بردبار است.» (بقره / 263)
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ}؛ «ای مؤمنان! صدقههای خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید؛ همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را میبخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندار.، پس داستان وي چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد. آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاك را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان ( و بیرویش گیاهی بر آن) وا نهد. (اینان نیز) از آنچه انجام میدهند هیچ (بهره) نمیتوانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند.» (بقره / 263)
{وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَتَثْبِیتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ}؛ «و داستان (بخشش) کسانی که داراییهای خود را در جست و جوي خشنودي خداوند و براي استواري (نیّت خالصانه) خودشان میبخشند، همچون باغساري بر پشتهوارهای است که بارانی تند ـ و اگر نه بارانی تند، بارانی نرمریز ـ بدان برسد و میوههایش را دوچندان کند و خداوند به آنچه انجام میدهید بینا است.» (بقره / 265)
{أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ}؛ «آیا کسی از شما دوست میدارد که باغساری از خرما بن و تاك داشته باشد که از بن آن جویبارها روان باشد و در آن همه گونه میوه برای او یافته شود؛ در حالی که خود به پیری رسیده و فرزندانی خرد و ناتوان داشته باشد. آنگاه گردبادی آتشناك بدان در رسد و بسوزد؟ خداوند این چنین، نشانهها را براي شما روشن میدارد باشد که شما بیندیشید.» (بقره / 266)
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُمْ مِنَ الأرْضِ وَلا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ}؛ «اي مؤمنان! از دستاوردهای پاکیزه خود و آنچه ما از زمین براي شما بر میآوریم ببخشید و بر آن نباشید که از نامرغوبهاي آنها ببخشید؛ در حالی که خود نیز آنها را جز با چشمپوشی نسبت به آنها نمیستاندید. و بدانید که خداوند بینیازي ستوده است.»
- ارتقاء از احکام فقهی به دستورات اخلاقی
یکی از نکات مهم در تبیین رابطهی فقه و اخلاق از نظر قرآن، این است که گویا خدای عزیز برای بعضی امور دو حکم ـ در دو سطح ـ در نظر گرفته است: یکی حکم فقهی و حقوقی که ناظر به کفِ دینداری است و دیگری حکم اخلاقی، برای کسانی که در مدارج بالاتری از دینداری قرار دارند. موضوع قصاص نمونهای از این احکام است.
5/1. قصاص مُجرم یا بخشش وی؟
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأنْثَى بِالأنْثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ}؛ «اي مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی) اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیري کند و (بر قاتل است که) خونبها را به نیکی به او بپردازد. این آسانگیري و بخشایشی از سوي پروردگار شما است و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناك خواهد داشت.» (بقره / 178)
توجه به صدر آیه گویای این امر است که قانون قصاص و کشتن قاتل، قانونی ثابت و لازم الاجراست و اختصاص به فرد یا گروه خاصی ندارد، اما در بخش دومِ آیه، سخن از عفو قاتل از سوی اولیای مقتول است با عبارتی گویای ترغیب ولیِّ مقتول به گذشت از حق قصاص. کاربرد کلمهی «اخیه» به جای اولیای دم و تأکید بر اینکه قتل موجب قطع رابطهی اخوت ایمانی قاتل حتی با بازماندگان مقتول نخواهد شد و اینها ـ قاتل و اولیای دم ـ همچنان برادر یکدیگرند، نوعی تشویقِ بازماندگان مقتول به فعل اخلاقیِ گذشت از حق قصاص است. به بیان دیگر، واژة «من اخیه» گذشت از قصاص را مظهر عواطف ایمانی و اخوت اسلامی قلمداد میکند و جملهی {ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ} آن را حکمی رحمتآفرین برای جامعهی اسلامی و مظهری از ربوبیّت الهی برمیشمارد. بر این پایه، گرچه از نظر قرآن کریم قانون قصاص به رسمیت شناخته شده است و با توجه به زمینه و زمانة نزول آن ـ که گاهی برای کشته شدن یک نفر، افراد زیادی کشته میشدند ـ حکمی کاملاً اخلاقی به حساب میآید. قرآن اما به این حدّ بسنده نکرده و با گامی به پیش خواهان گذشت از حق قصاص و بخشیدن قاتل از سوی اولیای دم شده است.
5/2. مقابلة به مثل، یا گذشت؟
{وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ … وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الأمُورِ}؛ «و کیفر هر بدي بديیی، مانند آن است. پس هر که درگذرد و به اصلاح بپردازد پاداش وي بر خداوند است، بیگمان او ستمگران را دوست نمیدارد … و هر آنکه شکیب ورزد و [از حقِ انتقام] درگذرد بیگمان این از کارهای استوار است.» (شوری / 40 و 43)
در آیهی قصاص سخن از دو سطح برخورد با جنایتی مشخص بود. در این آیه امّا، همان مسئله در قالب حکمی کلی صورتبندی شده است. با این بیان که «جزای بدی و کیفر خطاها در حد مقابله به مثل، مجاز و مشروع است» و البته در مسیر مجازات و انتقام گرفتن از ستمگر، باید عدالت را پاس داشت و از حدْ تجاوز نکرد، اما حکم به جوازِ بدی در برابر بدی (و مقابله به مثل) نباید به معنای لزوم آن قلمداد شود؛ بلکه گزینهی بهتر «عفو و چشمپوشی از خطای دیگران و اصلاح بدی آنان با نیکی و گذشت» است. انتخاب این گزینهی اخلاقی است که پاداش ویژهی خداوند را در پی دارد: {فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ}. فراز پایانی آیه نیز این نکتة اساسی را گوشزد میکند که چه مظلوم بخواهد با مقابله به مثل حق خویشتن را از ظالم بازستاند و چه با در پیش گرفتن سیاست عفو و اغماض به اصلاح خطاکار کمک کند در هر دو صورت نباید راه افراط و تفریط بپیماید و به خصوص در انتقام گرفتن نباید از حد عدالت عبور کند که در آن صورت در زمرة ستمگران خواهد بود و از محبت الهی محروم میشود؛ همچنان که ستمگر نیز باید توجه داشته باشد که تشویق به عفو و گذشت، در جهت تحکیم همبستگی اجتماعی و رشد ارزشهای اخلاقی در جامعه است؛ نه حمایت از متجاوزان؛ و در هر صورت باید بداند که «خداوند ستمگران را دوست نمیدارد». در ادامهی آیه، بار دیگر، با تأکید بر این نکته که عفو، گذشت و خویشتنداری در حال توانمندی بر انتقام، نشانگر اراده و تصمیم قوی انسان است: {إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الأمُورِ}، دادخواهان ستمدیده را تشویق به گذشت کرده و نشان داده است که نظام حقوقی دین، طرفدار حاکم شدن روحیة عفو و بخشش بر جامعهی بشری و روابط انسانی است.
5/3. دفع بدی با خوبی
{وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَمَا یُلَقَّاهَا إِلا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ}؛ «نیکی با بدي برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) بازدار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است؛ چون دوستی مهربان میگردد. و این را جز به آنان که میشکیبند، و جز به آنان که بهرهای سترگ دارند فرانیاموزند.» (فصلت / 34 و 35)
این آیه نسبت به آیات سورهی شوری یک گام جلوتر نهاده و بدون اشاره به مشروعیت اصل مقابله به مثل به عنوان حکمی فقهی، از آغاز به مخاطبِ ویژهی قرآن یادآور میشود که نیکی و بدی یکسان نیستند. بنابراین، تو در برابر رفتارهای زشت و ناپسند دشمنان، برخورد نیک و شایسته داشته باش؛ زیرا سعهی صدر و حُسن برخورد، تأثیر شگرفی در تبدیل دشمنیها به دوستی دارد و جامعهی تراز اسلامی، جامعهای است که روند حرکت آن در جهت کاستن و یا زدودن دشمنیها و تنشهای اجتماعی باشد نه دامن زدن به عوامل تشدید تنش و اصطکاک در جامعه. محبت و مهرورزی و اخلاق نیک، این قدرت را دارد که دشمن را به دوست تبدیل کند؛ چنان که ریشهی بسیاری از دشمنیها، برخوردهای نامناسب و نواختن بر طبل خصومت است. البته که پاسخ نیک به رفتار ناپسند مخالفان و معاندان، تنها در توان صاحبان صبر و شکیبایی است و جز با تلاش اخلاقی نمیتوان از کمالات و ارزشهای والا بهرهمند شد. از اینرو آنجا که مخاطبْ عموم باورداران هستند، دو سطح و لایه از برخورد مطرح میشود: مقابله به مثل و گذشت، اما اینجا که مخاطبْ شخص پیامبر اکرم است، تنها آن لایهی برتر گوشزد میشود؛ یعنی برخورد نیک در برابر رفتارهای زشت دشمنان.
5/4. ترتیب اثر دادن به دشمنی، یا چشمپوشی از آن؟
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ}؛ «اي مؤمنان! برخی از همسران و فرزندانتان دشمن شمایند پس، از آنان دوري گزینید و اگر درگذرید و ببخشایید و چشم بپوشید بیگمان خداوند (نیز) آمرزندهای بخشاینده است.» (تغابن / 14)
مؤمنان صدر اسلام ـ و مؤمنان همارهی تاریخ ـ چه بسا با مخالفت و دشمنیِ برخی از همسران و فرزندان خویش روبهرو بوده و باشند؛ چرا که ایمان به ارزشهای متعالی و در پیش گرفتن زندگی اصولی و رسالتمدار، این ظرفیّت را دارد که دشمنیِ برخی از مردم، حتی خویشاوندانی همچون همسر و فرزندان را برانگیزاند. توجه به این واقعیت از دریچهی فقه و حقوق، آدمی را به پرهیز و دوری جستن از این دست دشمنان و دشمنیهای آنان فرامیخواند، امّا فراتر از فرمان {فَاحْذَرُوهُمْ}، امرِ به عفو، چشمپوشی و بخشودن دشمنیها و خطاهای پیرامونیان است: {وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ}. اسلام دین رأفت، مدارا کردن و گذشت است؛ زیرا خاستگاه دین، خدای غفور و رحیم است و گذشت و چشمپوشی از دشمنیها و خطاهای دیگران، زمینهساز جلب غفران و رحمت الهی است. بر این پایه، گرچه احکام فقهی به مثابهی قانون و چارچوب عدالت، برای جریان عادی امور لازم و ضروری است، امّا سوگیری جامعه و تربیت دینی مسلمانان باید به سوی آراسته شدن به ارزشهای والای اخلاقی باشد.
- سودای حق، با اخلاق
6/1. گذشت از حق مهریه
{وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ}؛ «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریدهاید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شما است؛ مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف او است در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام میدهید بینا است.» (بقره / 237)
بر پایهی این آیه، زن مطلقه حق دارد نیمی از مهریهی تعیین شدهی خود را در صورت عدم آمیزش جنسی با او، از شوهرش بگیرد. این حقی است که فقهْ مستند به این کریمة قرآنی به او میدهد. روی دیگر این سخن، حقی است که برای شوهر در نظر گرفته شده است مبنی بر اینکه چون آمیزش جنسی با همسرش نداشته است میتواند نیمی از مهریهی مقرر را ندهد، اما آیا بهرهگیری از این حق برای هر دو طرف الزامی است؟ آیا نمیتوان آن را با ارزش والاتری سودا کرد؟ به این صورت که یا مرد ـ در اوج نگاه اخلاقی ـ مهر تعیین شده را بدون کم و کاست به همسرش بپردازد، و یا زن با نگاهی کریمانه، به خاطر ناپایداری زندگی زناشویی و کامروا نشدن شوهر، از حق خویش بگذرد؟ آیهی شریفه گذشت هر یک از دو طرف از حق خویش را به تقوا نزدیکتر دانسته: {وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى} و در ادامه بر این نکته تصریح دارد که «طلاق و مشکلات خانوادگی، نباید موجب فراموشی ارزشها و فضیلتها (همانند عفو و احسان) گردد.» به بیان دیگر ارزش هر انسان بسته به میزان اخلاقی زیستن او است که در ادبیات دینی از آن به عنوان «تقوا» یاد میشود و راه نزدیک برای رسیدن به تقوا گذشت انسان از حق خویش، بهویژه گذشت مالی در کشاکش مشاجرات خانوادگی است.
6/2. نادیده گرفتن سوگند به سود انفاق
{وَلا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ}؛ «و سرمایهداران و توانگرانِ از شما نباید سوگند یاد کنند که به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چیزي ندهند و باید درگذرند و چشم بپوشند. آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند آمرزندهای بخشاینده است.» (نور/22)
بعضی مسلمانانِ توانگر وقتی با گناهی از سوی نیازمندان روبهرو میشوند ـ شاید از سَرِ غیرت دینی و به عنوان نهی از منکر! ـ سوگند یاد میکنند که از این پس هرگز به آنان کمک نخواهند کرد. خدای غفور و رحیم در این آیه در پی نهیِ {لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ} در آیۀ قبل، اولاً سوگند بر ترک نیکی و انفاق به خویشاوندان، مستمندان و مهاجران، به صرف گناه و لغزش گذشتهی آنان را نشانهی تأثیرپذیری از وسوسه شیطان قلمداد کرده و توانگران را به نادیده گرفتن سوگند خویش ترغیب میکند. ثانیاً با دو فرمانِ اکید {وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا} به گذشت از لغزشهای خویشاوندان، بینوایان و مهاجران راه خدا و برخورد کریمانه با آنان فرامیخواند. ثالثاً عفو و گذشتِ کریمانه از خطاهای دیگران را، زمینهساز جلب غفران و آمرزش الهی معرفی کرده و ضمناً یادآور میشود که عفو و گذشت کریمانه، اخلاق الهی و رفتاری خداگونه است، تا کسی با تظاهر به غیرت دینی و پایبندی به سوگند، خود را از اخلاق خدائی محروم نسازد. به بیان دیگر، عمل اخلاقی دستگیری از نیازمندان در منطق قرآن از آنچنان ارزش و اعتباری برخوردار است که به دلیل آن بتوان نقض سوگند کرد، و این نمونهای دیگر از درهم تنیدگی فقه و اخلاق در قرآن است که اجازه نمیدهد به بهانهی پایبندی به ظواهر فقهی ارزشهای اخلاقی به محاق بُرده شود.
- نگاه اخلاقی به پارهای از اصول و قواعد فقهی
یکی از نشانههای بارزِ درهم تنیدگی فقه و اخلاق، پیشبینی پارهای از اصول و قواعد فقهی در قرآن است که سهولت و سماحت تکالیف شرعی را تضمین میکند و از در تنگنا قرار گرفتن دینداران جلوگیری مینماید. قواعد و اصول تسهیل کنندهای همچون اصل تکلیف به قدر استطاعت، قاعدهی اضطرار، قاعدهی نفی حرج و قاعده نفی ضرر، که ذیلاً نگاهی کوتاه به آنها میاندازیم:
7/1. استطاعت، شرط تکلیف و تعیین کنندهی حدود آن
دین خدا و احکام آن، فراگیر و شامل همهی مکلفان است، امّا نه به معنای نادیده گرفتن تفاوت آدمیان در برخورداریهای عقلی، ذهنی، هوشی، روحی، عاطفی، جسمی، مالی، محیطی، و انتظار یکسان داشتن از همگان ـ که ناسازگار با اصول اخلاقی است ـ بلکه با رعایت اصل استطاعت و به میزانی که هر کس توان انجام آن را دارد. آیاتی همچون {لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها} (بقره/286)، {لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا} (طلاق/7)، {لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا} (انعام / 152، اعراف / 42 و مؤمنون / 62)، و {لا تُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا} (بقره / 233) بیانگر این اصل کلی است؛ چنان که نمونههای فراوانی در قرآن، این اصل را در عینیت زندگیِ دینداران به نمایش میگذارد. موارد زیر بخشی از این مصادیق است:
7/1/1. استثنای بیماران از حکم روزه در ماه رمضان تا برطرف شدن بیماری
{أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ … شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ … فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ … وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ}؛ «روزهایی برشمرده را (روزه بدارید) و از شما هر که بیمار یا در سفر باشد شماري از روزهای دیگر (روزه بر او واجب است) و بر آنان که به دشواري آن را بر میتابند (به جاي هر روز) جایگزینی است (به اندازه) خوراك مستمندي و هر که خود خواسته، خیري (بیش) دهد، براي او بهتر است. … ماه رمضان ماهی است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند؛ … پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر. خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد … باشد که سپاس گزارید.» (بقره/184-185)
7/1/2. پیشبینی کفاره، برای افراد ناتوان و کسانی که روزه را با دشواری برمیتابند
{… وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ …}؛ «… و بر آنان که به دشواري آن (روزه) را برمیتابند (به جاي هر روز) جایگزینی است (به اندازه) خوراك مستمندی و هر که خود خواسته، خیري (بیش) دهد، برای او بهتر است … .» (بقره / 184)
7/1/3. برداشتن حکم ممنوعیت آمیزش با همسران در شبهای ماه رمضان، به منظور سهلگیری بر مؤمنان
{أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنْکُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ … کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ}؛ «آمیزش با زنانتان در شب روزهداري براي شما حلال شده است. آنها جامه شما و شما جامه آنهایید. خداوند معلوم داشت که شما با خود نادرستی میورزیدید. بنابراین، از شما در گذشت و شما را بخشود. اکنون (میتوانید) با آنان آمیزش کنید … خداوند این چنین آیاتش را براي مردم روشن میگرداند باشد که آنان پرهیزگاری ورزند.» (بقره / 187)
7/1/4. برداشته شدن وجوب حج از کسانی که فاقد استطاعت (توان رفتن به خانه خدا) هستند.
{… وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلا …}؛ «… و حجِّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست …» (آلعمران / 97)
7/1/5. پیشبینی جایگزین برای حاجیانی که به خاطر بیماری نمیتوانند تراشیدن سر را تا روز عید قربان به تأخیر بیندازند.
{وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ … وَلا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ …}؛ «و حجّ و عمره را براي خداوند تمام (و کامل) بجا آورید … و سر نتراشید تا هنگامی که قربانی به قربانگاه خود برسد، و اگر کسی از شما بیمار بود یا در سر آسیبی داشت (و ناچار از تراشیدن سر شد) بر (عهده) او (جایگزینی) است از روزه گرفتن یا صدقه دادن یا قربانی کردن …» (بقره / 196)
7/1/6. پیشبینی جایگزین برای حاجیانی که قادر به قربانی کردن در روز عید قربان نیستند.
{وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ … فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ …}؛ «و حجّ و عمره را براي خداوند تمام (و کامل) بجا آورید، پس اگر بازداشته شدید؛ از قربانی آنچه دست دهد (قربانی کنید)، … و چون ایمن شدید آنکه از عمره به حجّ تمتّع میپردازد آنچه از قربانی دست دهد (قربانی کند)، و هر کس (که قربانی) نیافت روزۀ سه روز از ایّام حج و هفت روز هنگامی که (از حج) بازگشتید (بر عهدهی او است). این ده روز کامل است …» (بقره / 196)
7/1/7. پیشبینی نماز خوف به صورت سواره یا پیاده به جای نماز کامل، در شرایط ناامنی
{ فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالا أَوْ رُکْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ}؛ «و اگر در بیم بودید، (نماز خوف را) پیاده یا سواره بجاي آورید و چون ایمنی یافتید خداوند را یاد کنید؛ همانگونه که آنچه را نمیدانستید به شما آموخت.» (بقره/239)
7/1/8. فروکاستن حکم مقاومت مؤمنان در برابر دشمنان، از 1 به 10، به 1 به 2، در شرایط بروز ضعف و ناتوانی در جبههی مؤمنان
{یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ}؛ «اي پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز. اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز میگردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز میشوند؛ زیرا آنان گروهی هستند که درنمییابند. اکنون خداوند بر شما آسان گرفت و معلوم داشت که در شما ناتوانی هست. اگر از شما صد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز میگردند و اگر از شما هزار تن باشند بر دو هزار تن به اذن خداوند پیروز میشوند و خداوند با شکیبایان است.» (انفال / 65 – 66)
7/1/9. برداشته شدن وجوب جهاد مالی و جانی از افراد ناتوان و بیمار و نادار
{لَیْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلا عَلَى الْمَرْضَى وَلا عَلَى الَّذِینَ لا یَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ وَلا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلا یَجِدُوا مَا یُنْفِقُونَ}؛ «بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزي براي بخشیدن (به راهیان جهاد) نمییابند گناهی نیست؛ اگر خیرخواه خداوند و پیامبرش باشند. (آري) بر نیکوکاران ایرادي نیست و خداوند آمرزندهاي بخشاینده است. و نه بر کسانی که چون نزد تو آمدند تا آنان را سوار کنی گفتی چیزي نمییابم تا بر آن سوارتان کنم. بازگشتند در حالی که چشمهاشان لبریز از اشک بود از غم اینکه چیزی نمییافتند تا (در این راه) ببخشند.» (توبه / 91 – 92)
7/1/10. محدود شدن مسئولیت اصلاحگری و بسامان آوردن نابسامانیهای اجتماعی، به میزان توان
{قَالَ یَا قَوْمِ … إِنْ أُرِیدُ إِلا الإصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ}؛ «گفت: اي قوم من! … تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست. بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم.» (هود / 88)
7/1/11. پرواپیشگی و رعایت تقوای الهی، به میزان توان؛
{فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ}؛ «هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید». (تغابن / 16)
توجه به استطاعت و توان انسان در تکالیفی که بر عهدهی او گذارده میشود و انعطافپذیری در شرایط استثنایی و جایی که مکلف در تنگنا قرار دارد، امری ماهیتاً اخلاقی است؛ گرچه در فقه از آن بحث میشود.
7/2. قاعدهی اضطرار، تبصرهای عام بر احکام
به جز اصل کلی استطاعت که شرط توجهِ هر تکلیفی به انسان است، قاعدهی اضطرار جلوهای دیگر از انعطافپذیری احکام فقهی ـ با رویکرد اخلاقی ـ را به نمایش میگذارد. به موجب این قاعده هر کس در تنگنا و شرایط اضطرار قرار بگیرد ارتکاب محرمات برای او گناه و معصیت محسوب نمیشود.
{إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ}؛ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است. پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست. خداوند آمرزندهای بخشاینده است.» (بقره / 173)
همین مضمون در سورههای انعام / 119 و 145، نحل / 115 و مائده / 3 تکرار شده است. گسترهی وسیع این قاعده را میتوان در آیات 97 – 99 سورهی نساء به نظاره نشست؛ تا جایی که اگر کسی از روی ناچاری تمام عمر خویش را در کفر سپری کرده و به هیچیک از احکام فقهی عمل نکرده باشد، امید است مشمول رحمت و مغفرت خداوند قرار گیرد.
{إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا إِلا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلا یَهْتَدُونَ سَبِیلا فَأُولَئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا}؛ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روي زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سراي (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهاي است. بهجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شدهاي که نه چارهای میتوانند اندیشید و نه راه به جایی دارند. که آنان را امید است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرندهی آمرزنده است.» (نساء / 97 – 99)
بر پایهی این آیات خداوند کافرانِ مستضعفی را که راهی برای برونرفت از کفر نداشته و از سَرِ ناچاری در محیط کفر باقی مانده و در زمرهی دینداران قرار نگرفتهاند، مجازات نخواهد کرد و این همان رحمت گستردهای است که درآمیختگی فقه و اخلاق را در قرآن نشان میدهد.
7/3. قاعدهی لاضرر
یکی از قواعد تسهیل کننده که دامنهی گستردهای از مسائل فقهی را پوشش داده و اجازه نمیدهد که اجرای بایدها و نبایدهای فقهی موجب زیانرسانی به کسی شود، «قاعدهی لاضرر» است که در آیاتی مثل آیۀ 12 سورهی نساء و آیهی 233 سورهی بقره و … مورد تأکید قرار گرفته است.
7/4. نفی عسر و حرج در تکالیف الهی
آیهی {وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ} (حج / 78)، {يُريدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر} (بقره / 185)، {يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ} (نساء / 28) گویای تصویر روشن دیگری از پیوند فقه و اخلاق در نگاه قرآنی است و چه بسیار از بایدها و نبایدهای فقهی که به خاطر در تنگنا قرار گرفتن مؤمنان و مشکلآفرینی برای آنان، به استناد این آیات لغو میشود.
- اخلاق، هدف احکام
تأمل در کلام وحی برای دریافت نسبت فقه و اخلاق از نگاه قرآن، پژوهشگر را به لایهها و سطوح مختلفی از این نسبت رهنمون میشود. گاهی سخن از این است که قرآن بهجز احکام فقهی، حاوی بایدها و نبایدهای اخلاقی نیز هست. گاهی احکام فقهی و اخلاقی را همسنگ هم، ذیل عنوانی کلی قرار میدهد و عمل به هر دو را مطالبه میکند. گاهی پیوست اخلاقی را ضمیمة حکمی فقهی میسازد؛ گاهی به روش اجرای احکام اخلاقی پرداخته که مبادا دستور اخلاقی به شیوهای غیراخلاقی اجرا شود؛ گاهی احکام اخلاقی را در مرتبهای بالاتر از فقه نشانده و پایبندی به آن را برتر از جمود بر حکم فقهی قلمداد میکند. در مواردی به مخاطبانِ خویش گوشزد میکند که از حق خویش به سود زیست اخلاقی بگذرند؛ همچنان که از اصول و قواعدی به عنوان اصول حاکم بر احکام فقهی یاد کرده است تا در شرایط اضطرار و در تنگناهای بیماری و ناتوانی از صعوبت و سختی حکم فقهی بکاهد و اجرای آن را با طبیعت انسان ملائم و سازگار سازد؛ و فراتر از این همه، تأکید بر «اخلاق به مثابهی هدف و روح احکام» است که نادیده گرفتن آن، صدف زیبای شریعت را از گوهر وجودیاش تهی میسازد و ظواهر و صورتهای دینداری را به کالبدی خشک و فاقد روح تبدیل میکند که در آن صورت قادر به تضمین سعادت و نیکبختی دینداران و آراسته کردن آنان به اخلاق الهی {تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه}[14] نخواهد بود. ذیلاً نمونههایی از این آیات ارائه میشود:
8/1. اقامه نماز برای یاد خدا و برای بازماندن از گناه
{وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي}؛ «و نماز را براي یادکرد من بپا دار» (طه / 14)
{… وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ}؛ «… و نماز را بپا دار که نماز از کار زشت و کار ناپسند باز میدارد و بهراستی یادکرد خداوند (از هر چیز) بزرگتر است و خداوند میداند که چه انجام میدهید.» (عنکبوت / 45)
نیکخواهی و یاری رساندن به همنوعان، جلوهای از یاد خدا است که در دهها آیهی قرآن پس از فراخوان به نماز، از پرداخت زکات (در ابعاد وسیع آن) و انفاق و رایگانبخشی یاد شده است؛ به طوری که هرگز نمیتوان نماز را نماز دانست اگر انفاق و زکات و دوری گزیدن از زشتیهای اخلاقی و رفتاری پیافزودِ آن نباشد:
{فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ}؛ «پس واي بر نمازگزاران، آنان که از نماز خویش غافلاند؛ کسانی که ریا میورزند و زکات را باز میدارند.» (ماعون/4-7)
8/2. «روزه» برای رسیدن به تقوا و سپاسگزاری
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ … وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ}؛ «اي مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است؛ چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود. باشد که پرهیزگاری ورزید … و تا خداوند را براي آنکه راهنماییتان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید.» (بقره / 183 و 185)
8/3. «حج» برای برگرفتن رهتوشه، یاد خدا و سودرسانی به مردمان
{وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ}؛ «و در میان مردم به حجّ بانگ بردار تا پیاده و سوار بر هر شتر تکیدهای که از هر راه دوري میرسند، نزد تو آیند. تا سودهایی که براي آنان دارد ببینند و نام خداوند را در روزهایی معین یاد کنند، بر آنچه از دامها روزیشان کرده است. پس، از آن بخورید و بینوای مستمند را خوراك دهید.» (حج / 27 – 28)
{الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الألْبَابِ}؛ «حجّ (در) ماههاي شناختهاي (انجامپذیر) است. پس کسی که در آن ماهها حجّ میگزارد (بداند که) در حجّ، آمیزش و نافرمانی و کشمکش (روا) نیست و هر کار نیکی کنید خداوند بدان دانا است؛ و رهتوشه بردارید و بهترین رهتوشه پرهیزگاری است. ای خردمندان! از من پروا کنید.» (بقره / 197)
8/4. حضور در مسجد، برای پاکیزه شدن و قرار گرفتن در مدار محبت خدا
{… لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ}؛ «هیچگاه در آن (مسجد ضرار) حاضر مشو! بیگمان مسجدي که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهادهاند سزاوارتر است که در آن حاضر گردی. در آن مردانی هستند که پاکیزه کردن (خود) را دوست میدارند و خداوند پاکیزگان را دوست میدارد.» [15](توبه / 108)
8/5. «پرداخت زکات» برای تحصیل پاکی و طهارت نفس
{خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ}؛ «از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاك میداري و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعاي تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست.» (توبه / 103)
8/6. پرداخت صدقه در آستانة نجوا، برای تحصیل پاکی
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ}؛ «اي مؤمنان! چون میخواهید با پیامبر رازگویی کنید پیش از رازگوییتان صدقهای بپردازید. این برای شما بهتر و پاکیزهتر است ولی اگر (چیزي) نیابید بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است.» (مجادله / 12)
8/7. جلوگیری نکردن از ازدواج زنان مطلقه با مردان مورد علاقهی خود، برای تحصیل پاکی برتر
{وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکُمْ أَزْکَى لَکُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}؛ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خویش رسیدند دیگر آنان را از زناشویی با شوهران دلخواه خود که با هم به شایستگی به سازش رسیدهاند باز ندارید. هر کس از شما به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشد بدین سخن اندرز داده میشود. این برای شما پاكتر و پاکیزهتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید.»[16] (بقره / 232)
8/8. پرهیز از چشمچرانی، برای تزکیه درون
{قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ}؛ «به مردان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند. این براي آنان پاكتر است. بیگمان خداوند از آنچه میکنند آگاه است.» (نور / 30)
8/9. مرزگذاری در ارتباط با نامحرم، برای طهارت دل
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ … وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ …}؛ «ای مؤمنان! به خانههای پیامبر وارد نشوید؛ مگر به شما براي (خوردن) خوراك، اجازه دهند … و چون از زنان پیامبر چیزی خواستید از پشت پردهای بخواهید. این براي دلهای شما و دلهای آنان پاکیزهتر است …» (احزاب / 53)
این آیات نمونههای مختلفی از احکام عبادی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی است که بهروشنی میگوید: غایت پایبندی به این دستورات، رسیدن به تقوا، دوری از گناه، یاد خدا، زنده کردن روحیهی سپاسگزاری، دستگیری از نیازمندان، تزکیهی درون، طهارت نفس و قرار گرفتن در مدار محبت خداوند است. پارهای از این اهداف به صفای باطن و پاکیِ درون نظر دارد و برخی از آنها، بروز و ظهور آن صفا و پاکی را در بیرون نشان میدهد و همهی آنها از یک حقیقت پرده برمیدارد و آن چیزی نیست جز «سلامت دل»: { یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ} (شعراء / 89). بر این پایه، اخلاق روح حاکم بر احکام و هدف غائی آن است؛ همچنان که در نگاهی دیگر خاستگاه احکام به حساب میآید و نوعی رابطة دو سویه و دیالکتیکی بین آن دو برقرار است؛ یعنی اخلاقِ خدایی ما را به شریعت و عمل به احکام دین فرامیخواند و نتیجهی این پایبندی، ژرفابخشی و تقویت خصلتها و رفتارهای اخلاقی در زندگی فردی و جمعی است؛ به طوری که احکامِ بریده از اخلاق، کالبدی خشک و بیجان و فاقد هر نوع اثربخشی در جهت رشد و تعالی و سعادت و رستگاری در این دنیا و جهان واپسین خواهد بود.
جمعبندی و نتیجه:
- قرآن کریم حاوی دستورات اخلاقی است،[17] چنان که دربرگیرندهی احکام فقهی است.[18] فراخوانهای اخلاقیِ قرآن از نظر ترکیببندی و ساختارِ ادبی تفاوت معناداری را با دستورات فقهی نشان نمیدهد. بدین معنی که در هر دو، از ساختار امر و نهی، معلوم و مجهول، ماضی و مستقبل، وصف و صفت مشبّهه، و جملهی خبری و انشایی و اسمیه و فعلیه بهره گرفته شده است.
- آموزههای فقهی و اخلاقیِ قرآن گاهی جدای از یکدیگر و به صورت مستقل بیان شده و زمانی در کنار یکدیگر نشسته و ضمن یک یا چند آیهی به هم پیوسته آمده است.[19] در این موارد نوعاً داوریِ یکسانی نسبت به مجموعهی احکام فقهی و اخلاقی صورت گرفته است مثلاً در آیهی 83 سورهی بقره از دستورات فقهی و اخلاقی به عنوان میثاق الهی یاد شده است. در آیۀ 36 سورهی نساء، پس از برشمردن تعدادی از امور اعتقادی، فقهی و اخلاقی بیاعتنایی به آنها را نشانهی خودپسندی و خویشتنستایی قلمداد کرده و چنین کسانی را بیرون از دایرهی محبوبان خدا شناسانده است؛ چنان که در آیهی 177 سورهی بقره کسانی را که به مجموعهی باورها، رفتارها و خصلتهای اخلاقی پایبند هستند، اهل صداقت و تقوا خوانده است. در آیۀ 229 سورهی بقره، حکم فقهی طلاق و دستور اخلاقی ادامهی زندگی با نیکی یا جدا شدن با نیکی را به صورت توأمان حدود الهی خوانده و تعدّی از آن دو را ستمگری نامیده است. در آیات 20 – 22 سورهی رعد نُه دستور فقهی و اخلاقی را از ویژگیهای خردمندان برشمرده و به کسانی که به این اوصاف شناخته میشوند وعدهی بهشتهایی جاودان داده است، چنان که در آیهی 25 همین سوره پیمانشکنی، قطع پیوندها و تبهکاری در زمین را مایهی لعنت و بدفرجامی دانسته است.
- جلوهای دیگر از پیوند فقه و اخلاق را میتوان در آیاتی به نظاره نشست که هر حکم فقهی را با پیوستی اخلاقی همراه میکند؛ مثلِ نهی از تعدی و تجاوز، در کنار امر به جهاد (بقره / 190)، پرهیز دادن از سرمستی و ریاکاری در میدان نبرد (انفال / 40)، توصیههای مکررِ اخلاقی در کنار حکم به جواز بهرهگیری از خوردنیها (بقره / 60 و …)، رعایت تقوا در ترک ربا (آلعمران / 130)، نهی از زیانرسانی به مأمور ثبت اسناد حقوقی (بقره / 282).
- شگفتانگیزتر از این، آیاتی است که حتی پارهای از احکام ماهیتاً اخلاقی (مثل دستور رایگانبخشی و دستگیری از محرومان) را با پیوستی اخلاقی همراه کرده و دستور میدهد که مبادا بخششهای مالی و خدمترسانی به نیازمندان را با منتگذاری، آزاررسانی و تظاهر و ریاکاری تباه سازید (بقره / 264).
- در رتبهای بالاتر، مخاطبانِ قرآن، گاهی در یک موضوع واحد خود را با دو حکمِ خوب و خوبتر روبهرو میبینند؛ حکم خوبِ فقهی و حکم خوبترِ اخلاقی؛ مثل حکم به جواز قصاص و ترغیب به عفو قاتل (بقره / 178)، حکم به مشروعیت مقابله به مثل و تشویق به شکیبائی و گذشت (شوری / 40 و 42)، فرمانِ {فَاحْذَرُوهُمْ} با پیافزودِ {وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ} (تغابن / 14).
- درهم تنیدگی فقه و اخلاق در قرآن را همچنین میتوان در آیاتی نظاره کرد که ابتدا از منظر فقهی، حقّی را برای مخاطب منظور میکند، سپس از نظرگاهِ اخلاقی او را به گذشت از حق خویش فرامیخواند (بقره / 237).
- از دیگر جلوههای پیوند فقه و اخلاق در قرآن، تبصرههایی است که بر احکام فقهی زده شده تا مانع در تنگنا قرار گرفتنِ مکلّفان به خاطر بایدها و نبایدهای فقهی شود؛ مثل در نظر گرفتن شرایط ویژه برای بیماران، ناتوانان جسمی، افراد مضطر و کسانی که در معرض ضرر و زیان قرار گرفتهاند. بر این پایه، خداوندِ مهرگستر، تنها به ذکر این قاعدهی کلی بسنده نکرده است که هیچکس فراتر از توان خویش تکلیفی ندارد (بقره / 286 و طلاق / 7)، بلکه به طور خاص در مَثَل بیماران و افراد ناتوان را از روزهی ماه رمضان معاف کرده (بقره / 184 – 185)، وجوب حج یا پارهای از احکام آن را از دوش کسانی که توان رفتن به خانه خدا ندارند برداشته و با احکامی جایگزین، تنگناهای آن را گشوده است (آلعمران / 97، بقره / 196)، همچنان که افراد ناتوان، بیمار و نادار را از حکم جهاد مالی و جانی معاف کرده است (توبه / 91 – 92)، و با پیشبینیِ قاعدهی اضطرار، به مثابهی تبصرهای عام بر احکام، اجازه نداده است که هیچ تکلیفی از تکالیف فقهی، کسی را در تنگنا و بنبست قرار دهد (بقره / 173).
- از همه مهمتر، بر صدر نشاندن اخلاق و تعیین ارزشهای اخلاقی به عنوان اهداف و غایاتی است که هر تکلیف فقهی باید به آنها منتهی شود، تا آن جا که بسنده کردن به ظواهر فقهی و بیتوجهی به اهدافی که برای آن منظور شده را، مایهی به ریشخند گرفتن آیات خدا قلمداد کرده است (بقره / 231).
کوتاه سخن اینکه، اخلاق، هم ریشه و خاستگاه احکام است و هم ثمرهی و نتیجهی آن. تکالیف فقهی آنگاه جایگاه واقعی خود را مییابد که از دلی پاک و نیّتی خالص و برآمده از عشق الهی سرچشمه بگیرد، و در نهایت عمل کننده را به اخلاق الهی و طهارت و قدسیّت خدای جهان آفرین نزدیک و نزدیکتر سازد.
کتابنامه
قرآن کریم.
طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1391ق.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ق.
ابن أبي جمهور، عوالی اللئالی، مطبعة سيد الشهداء(ع)، قم، 1403 ق.
ورام، مسعود بن عیسی، مجموعه ورّام (آداب و اخلاق در اسلام)، عطایی، محمدرضا (مترجم)، آستان قدس رضوی، 1369.
فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضى، المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، جامعة المدرسين بقم، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.
موسوی گرمارودی، سید علی، ترجمه قرآن کریم، چاپ سوم، انتشارات قدیانی، تهران، 1387.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . از جمله بنگرید: مناسبات فقه و اخلاق، ص 43 – 178 و ص 333 – 335.
[2] . همان، ص 313 – 317، نیز بنگرید: مناسبات فقه و اخلاق در گفتگوی اندیشوران، ص 176، 209، 217، 222، 277 و … .
[3] . {إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا} (نساء / 142)، {فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ} (ماعون / 4 – 7).
[4] . {قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ} (مؤمنون / 1 – 2).
[5] . {… الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ} (مائده / 55).
[6] . {… يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ …} (توبه / 71، نمل / 3، لقمان / 4).
[7] . {وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ} (انفال / 47).
[8] . {وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ} (بقره / 190).
[9] . در ترجمهی آیات از ترجمهی استاد سید علی گرمارودی استفاده شده با پارهای تصرفات لازم.
[10] . علامة طباطبائی در تفسیر این آیه مینویسد: «وربما استشعر من الآية عدم جواز التفرقة بين الاحكام الفقهية والاصول الاخلاقية ، والاقتصار في العمل بمجرد الاحكام الفقهية والجمود على الظواهر والتقشف فيها ، فإن في ذلك إبطالا لمصالح التشريع وإماتة لغرض الدين وسعادة الحياة الانسانية»؛ از آیه به دست میآید که نمیتوان بین احکام فقهی و اصول اخلاقی جدائی انداخت و در عمل، صرفاً به ظواهر احکام فقهی بسنده کرد؛ چرا که این به معنای تباه کردن مصالح شریعت و از میان بردنِ هدف دین و سعادت حیات انسانی است. (المیزان، ج 2، ص 235)
[11] . {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهًا وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا}. (نساء / 19)
{فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا … أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ وَلا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَإِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى}. (طلاق / 2 و 6)
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلا}. (احزاب / 49)
[12] . {وَمَا لَکُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا}. (نساء / 75)
[13] . {وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ …}. (انفال / 4 7 و 48)
[14] . گرچه متن این حدیث در منابع روایی شیعی یافت نشد، امّا مضمون آن مورد پذیرش محدثان شیعه بوده و در منابع مختلفی مثل بحارالانوار، عوالی اللئالی، مجموعه ورّام، المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء به کار رفته و برخی از روايات، محتواى آن را تأييد مىكنند.
[15] . توجه به این که خداوند چه کسانی را دوست دارد و چه کسانی را دوست ندارد، در سنجش نسبت فقه و اخلاق و نشان دادن تقدم اخلاق بر فقه، پیامی روشن دارد:
{وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ} (بقره / 195، آلعمران / 134 و 148، مائده / 13 و 93)؛ {إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ} (بقره / 222)؛ {فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ} (آلعمران / 76، توبه / 4 و7)؛ {وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ} (آلعمران / 146)؛ {إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ} (آلعمران / 159)؛ {إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ} (مائده / 42، حجرات / 9، ممتحنه / 8)؛ {وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ} (توبه / 108)؛ {إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ} (صف / 4)؛ {قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ} (آلعمران / 31)؛ {فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ} (مائده / 54).
بر پایهی این آیات، خداوند این گروهها را دوست دارد: 1. نیکوکاران، 2. توبهکنندگان، 3. تقواپیشگان، 4. شکیبایان، 5. توکلکنندگان، 6. عدلگستران، 7. پاکان و پاکیزگان، 8. جهادگران، 9. تابعان پیامبر، و 10. آنان که در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند. حداقل هشت مورد از این مفاهیمِ دهگانه بار اخلاقی دارد؛ همچنان که جهاد و تبعیت از پیامبر(ص) نیز بیگانه با اخلاق نیست.
در نقطة مقابل، چیزها و کسانی قرار دارند که خداوند آنها را دوست نمیدارد: {وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ} (بقره / 190، مائده / 87، اعراف / 55)؛ {وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسَادَ} (بقره / 205)؛ {وَاللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ} (بقره / 276)؛ {فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ} (آلعمران / 32، روم / 45)؛ {وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ} (آلعمران / 57، 140، شوری / 40)؛ {إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالا فَخُورًا} (نساء / 36، لقمان / 18، حدید/23)؛ {إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا} (نساء / 107)؛ {لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ} (نساء / 148)؛ {وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ} (مائده / 64، قصص / 77)؛ {إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ} (انعام / 141)؛ {إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ} (انفال /58)؛ {إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ} (نحل / 23)؛ {إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ} (حج / 38)؛ {إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ} (قصص / 76). بر پایهی این آیات، این چیزها و کسها از مدار محبّت خداوند بیرون هستند: 1. تجاوزگران، 2. فساد، 3. حقپوشانِ گناهکار، 4. کافران (حقستیزان)، 5. ستمگران، 6. خودپسندان خویشتنستای، 7. خیانتپیشگانِ گناهکار، 8. بدگویی با صدای بلند، 9. فسادگستری، 10. اسراف و زیادهروی، 11. خیانتپیشگی، 12. خودبزرگبینی، 13. خائنان کفرپیشه، 14. سرمستان و سرخوشان. چنانکه مشهود است همهی این گروهها و ویژگیهای چهاردهگانه، از خصلتهای زشت و رذائل اخلاقی است.
آیا این تصادفی است که بیشترین گروههایی که در مدار محبّت خداوند قرار دارند و همهی چیزها و کسانی که از دایرهی دوستی خدا بیرون هستند صبغة اخلاقی دارند؟ و آیا این نشان نمیدهد که از نگاه قرآن کریم و کلام وحی، اولاً مهمترین سنجهی ارزشگذاری و اساسیترین ملاک داوری دربارهی زشتیها و زیباییها عشق و محبت خداوند است، که خود مهمترین مؤلّفه و پایهی هر حرکت اخلاقی است، ثانیاً کسانی در مدار جذبهی عشق خداوندی قرار دارند که بیش از دیگران به ارزشهای اخلاقی بها میدهند، و افرادی از جذبه عشق خدا محروماند که در زندانهای تودرتوی خصلتها و رفتارهای غیراخلاقی گرفتارند. و این بدان معنا است که اخلاق برترین نشانهی دینداری است.
[16] . مفسّر بزرگ قرآن، علامه سید محمد حسین طباطبائی در تبیین پیوند احکام خانوادگی (مسائل مربوط به طلاق) با پایبندیهای اخلاقی مینویسد: «إن الله سبحانه لم يشرع ما شرعه لهم من الاحكام تشريعا جامدا يقتصر فيه على اجرام الافعال أخذا وإعطائا وإمساكا وتسريحا وغير ذلك، بل بناها على مصالح عامة يصلح بها فاسد الاجتماع، ويتم بها سعادة الحياة الانسانية، وخلطها بأخلاق فاضلة تتربى بها النفوس، وتطهر بها الارواح، وتصفو بها المعارف العالية: من التوحيد والولاية وسائر الاعتقادات الزاكية.»؛ احکام شریعت و بایدها و نبایدهای فقهی، دستوراتی خشک و بیروح که تنها در پی تحقق صورت احکام باشد نیست، بلکه بر پایهی مصالحی فراگیر بنا شده تا مفاسد جامعه را به سامان آورد و تأمین کنندهی سعادت و نیکبختی زندگی انسان باشد. از اینرو احکام را با فضیلتهای اخلاقی در هم آمیخته تا نفس آدمیان را بپروراند و جان آنها را پاک سازد و آنان را به معارفِ بلند یعنی توحید و ولایت و دیگر باورهای پاک، برساند. (المیزان، ج 2، ص 236 -237)
نکتهی مهمتر در کلام علامه طباطبائی داوری ایشان در ادامهی همین بحث است: یکی آنجا که به استناد {وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا} (بقره / 231) نتیجه میگیرد که: «فمن اقتصر في دينه على ظواهر الاحكام ونبذ غيرها وراء ظهره فقد اتخذ آيات الله هزوا.»؛ هر کس در دین خویش بر صورت احکام بسنده کند و روح آنها (یعنی بایدها و نبایدهای اخلاقی) را نادیده بگیرد، آیات خدا را به ریشخند گرفته است. (المیزان، ج 2، ص 237) دیگری آنجا که میگوید: «ولم يبلغ المسلمون إلى ما بلغوا من الانحطاط والسقوط إلا بالاقتصار على اجساد الاحكام والاعراض عن روحها وباطن أمرها»؛ مسلمانان به این درجه از انحطاط و سقوط نرسیدند مگر به این دلیل که کالبد و ظاهرِ احکام را مورد توجه قرار دادند و از روح و حقیقت آن رویگردان شدند.» (المیزان، ج 2، ص 235)
[17] . همچون دعوت به امانتداری، ترک خیانت، حفظ عفت، گذشت از وامداران تنگدست، همکاری بر نیکی و تقوا، حرمت غیبت، تجسس، بدگمانی، دروغ، اذیت و منت و تأکید بر اهمیت تزکیهی نفس و سلامت دل و … .
[18] . مثل دستور به اقامهی نماز، پرداخت زکات، روزهی ماه رمضان، اطاعت ازخدا و رسول، جهاد، حرمت تصرف در اموال دیگران، رشوهخواری، فرمانبرداری از اهل کتاب، حرمت ازدواج با زناکار، کیفر سرقت و … .
[19] . به عنوان نمونه بنگرید: بقره / 83، نساء / 36 بقره / 177، انعام / 151 – 153، بقره / 229، رعد / 20 – 22 و … .