پیشنهاد مطالب دیگر:
رابطۀ بعثت و اخلاق / مهدی مهریزی
چکیده
رابطۀ بعثت و اخلاق
تأملی در اعتبار و معنای حدیث «إنَّما بُعثْتُ لاتمِّمَ مَکارمَ الأخلاقِ»
مهدی مهریزی*
طرح مسئله
یکی از احادیث مشهور در کتب روایی و منسوب به پیامبر(ص)، حدیث «إنَّما بُعثْتُ لاتمِّمَ مَکارمَ الأخلاق؛ همانا من مبعوث شدم تا مکارم اخلاقی را به اتمام رسانم» است. در کتب اخلاقی، فراوان به این حدیث استناد شده و محدثان بهاجمال از اعتبار آن سخن گفتهاند. در دهۀ اخیر، مطالعات و پژوهشهایی در اعتبار و نیز مفاد آن شکل گرفته است.[1] گاه از عدم اعتبار آن سخن رفته و گاه گفتهاند:[2] این حدیث را مرحوم طبرسی از کتب اهل سنت وارد ادبیات شیعه کرده است.[3]
نوشتار حاضر دربارۀ صدور و اعتبار و فقه الحدیث روایت مذکور است.
گزارش روایت و نقلها
دربارۀ فلسفۀ بعثت پیامبر(ص) در احادیث فریقین(شامل مشتقات کلمۀ بعثت)، بیش از شصت حدیث با بیست و دو مضمون ثبت شده است؛ بدین قرار:
ـ علیکم بِمَکارم الاخلاق فَإن اللّه بَعثنی بها؛ بر شما باد مکارم اخلاقی که خداوند مرا برای آنها مبعوث کرده است.
ـ بعثت للحلم مرکزاً و للعلم معدناً و للصبر مسکناً؛ مبعوث شدم تا محور بردباری و منبع دانش و آرامبخش پایداری باشم.
ـ فبعث فیهم رسله … و یثیروا لهم دفائن العقول؛ خداوند پیامبران را در میان انسانها مبعوث کرد تا گنجهای خرد را در آنها آشکار کند.
ـ إن اللّه بعثنی بالرحمة لا بالعقوق؛ خداوند مرا به رحمت مبعوث کرد، نه به جدایی.
ـ بعثنی بالحنفیة السهلة السمحة؛ خداوند مرا به شریعت حنیف و آسان و منعطف برانگیخت.
ـ بعثنی رحمة لِلعالمین؛ مرا مبعوث کرد تا برای جهانیان رحمت باشم.
ـ بعثت بالجهاد و لم ابعث بالزراع؛ برای جهاد مبعوث شدم، نه برای کشاورزی.
ـ إِنَّمَا بُعِثْتُ قَاسِمًا أَقْسِمُ بَینَکمْ؛ مبعوث شدم تا میان شما قسمتکننده باشم.
ـ بعث النبی سریه … و قال إنِّی لَمْ أُبْعَثْ لأُعَذِّبَ بِعَذَابِ اللَّهِ، إنَّمَا بُعِثْتُ بِضَرْبِ الرِّقَابِ وَشَدِّ الْوَثَاقِ؛ پیامبر گروهی را به جنگی فرستاد و آنها شخصی را شکنجه کردند… فرمود: من برای شکنجه مبعوث نشدم، بلکه مبعوث شدم تا گردن زنم و دستگیر کنم.
ـ انّ اللَّه لم یبعثنی معنّفا ولکن بعثنی معلّماً میسّراً؛ خداوند مرا خَشِن مبعوث نکرد؛ بلکه معلمی آسانگیر مبعوث کرد.
ـ بُعِثتُ بین یدی السَّاعةِ بالسَّیفِ حتَّی یعبَدَ اللّهُ وَحدَه، لا شریک له؛ پیش از برپایی قیامت به شمشیر مبعوث شدم تا خداوند یگانه و بدون شریک را بندگی کنند.
ـ بعثنی اللّه بالاسلام؛ خداوند مرا به اسلام مبعوث کرد.
ـ مَثَل مَا بعَثنی اللَّه بِهِ منَ الْهُدَی والْعلْمِ کمَثَلَ الغَیث الکثیر؛ حکایت بعثت من از جهت هدایت و دانش، مانند باران فراوان است.
ـ اِنّی لَم اُبعَث لَعّاناً وَ اِنّما بُعِثتُ رَحمَةً؛ من نفرینکننده مبعوث نشدم، بلکه برای رحمت مبعوث شدم.
ـ بعثت بِرفع قوم و وضعَ آخَرین؛ برای بالا بردن گروهی و پایین آوردن گروهی دیگر مبعوث شدم.
ـ بعثت داعیاً و مبلغاً؛ برای دعوت و تبلیغ مبعوث شدم.
ـ … فلم بعثنی اللّه اذاً؟ إن اللّه عزوجل لا یقدس اُمة لا یعطون الضعیف منهم حقة؛ اگر چنین بود چرا مرا مبعوث کرد؟ خداوند جامعهای را که حق ضعیفان را نمیدهد، گرامی نمیدارد.
ـ یا ایُّها الناس من ولی مِنکُم عملاً فحجب بابه عن ذی حاجة المسلمین حجبه اللّه ان یلج باب الجنة و من کانت همته الدنیا حرم اللّه علیه جواری فانی بعثت بخراب الدنیا و لم ابعث بعمارتها؛ ای مردم اگر کسی به کاری گماشته شد و درِ خانهاش را به روی نیازمندان بست، خداوند او را به بهشت راه نمیدهد و هر کس همتش دنیا باشد خداوند همنشینی با من را بر او حرام کند. بهراستی که من برای خراب کردن دنیاگرایی مبعوث شدم نه آباد کردن آن.
ـ بم بعثت یا رسول اللّه؟ قال: بالعقل؛ [پرسیدند] ای رسول خدا، به چه مبعوث شدی؟ فرمود: به عقل و خرد.
ـ لما نزلت سورة براءة قال: بعثت بمداراة الناس؛ وقتی سورۀ برائت نازل شد، پیامبر فرمود من به مدارا با مردم مبعوث شدم.
ـ بم بعثت یا رسول اللّه؟ قال: بصلة الأرحام وإقام الصلاة وإیتاء الزکاة …؛ [پرسیدند] ای رسول خدا، به چه مبعوث شدی؟ فرمود: به صلۀ رحم و اقامۀ نماز و پرداخت زکات.
ـ إن اللّه عزوجل لم یبعث نبیاً الا بصدق الحدیث و اداء الأمانة إلی البرّ و الفاجر؛[4] خداوند پیامبری مبعوث نکرد مگر برای راستگویی، امانتداری و نیکی با خوبان و بدان.
بررسی، تحلیل و طبقهبندی مضامین مذکور، برای ارزیابی اهداف بعثت لازم است؛ اما اکنون موضوع سخن، بررسی مضمون نخست است که با این عبارتها در مصادر حدیثی از رسول خدا(ص) نقل شده است:
إنَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق.[5]
بُعِثتُ بمکارم الأخلاق و محاسنها.[6]
علیکم بمکارم الاخلاق، فإن الله عزوجل بعثنی بها.[7]
إنَّما بعثتِ لاتمِّمَ حُسنَ الاخلاق.[8]
إنَّما بعثت لاتمِّم صالح الاخلاق.[9]
إن اللّه بعثنی بتمام مکارم الاخلاق، و کمال محاسن الأفعال.[10]
أنّما بعثت علی تمام محاسن الأخلاق.
مبانی و مبادی بحث
در مواجهه با احادیث و روایات، به قصد انتساب و استناد و استخراج آموزهها و تعالیم دینی، سه گام یا سه مرحله را باید طی کرد. هیچیک از این مراحل، جایگزین دیگری و بینیازکننده از آن نیست:
الف. احراز صدور؛
ب. احراز اصالت متن؛
ج. اعمال قواعد فهم مراد(فقه الحدیث).
برای احراز صدور، بررسی چهار امر لازم است و باید در هر چهار مورد به نتایج روشن دست یافت:
الف. بررسی منبع و اطمینان از موثوق بودن آن؛
ب. اتصال سند روایت؛
ج. موثق بودن راویان؛
د. سازگاری محتوا با قرآن و سنت.
برای اطمینان از منبع و موثوق بودن آن، باید نویسندۀ آن شناسایی گردد. انتساب کتاب به او نیز باید در مصادر کهن ثبت شده باشد و اطمینان حاصل گردد که متن در طول تاریخ دستکاری نشده است. اتصال سند از آن رو لازم است که افتادگی در سلسلۀ راویان در ابتدا یا انتها و یا وسط، مخل است و انتساب را خدشهدار میکند. موثق بودن راویان پس از بررسی اتصال باید احراز گردد. پس از این مراحل، میتوان محتوا را نسبت داد و از کذب خبری مصمون ماند. بررسی بند چهارم از آن رو لازم است که ما اعتقاد داریم پیشوایان دینی، یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) جز حق بر زبانشان جاری نمیگردد. از این رو باید صحت محتوا نیز در کنار صحت انتساب احراز شود.
پس از احراز صدور، نوبت به احراز اصالت متن میرسد که در آن نیز بررسی چهار امر لازم است:
الف. نقل به معنا؛
ب. تقطیع؛
ج. تحریف؛
د. تصحیف.
مراد از نقل به معنا جابهجایی واژهها یا اضافات یا کاستیهایی است که از سوی راویان انجام میگیرد اما به روح و معنای مطلب آسیب نمیزند. این اتفاق در نقلها، امری عقلایی و متعارف است و از سوی پیشوایان نیز تجویز شده است.
برای فهم دقیق یک متن و مقصودِ گوینده، بررسی وجود نقل به معنا یا عدم آن لازم است.
تقطیع، عمدتاً از سوی محدثان و مؤلفان کتب به هنگام دستهبندی موضوعی روایات صورت گرفته است؛ در دو مرحله:
یک. پیش از تدوینهای رسمی و اولیه (مانند کتب اربعه). کشف تقطیع در این مرحله کاری دشوار است و مع الأسف، تاکنون اقدامی عملی برای اصلاح آن صورت نگرفته و این امر سبب شده است که برخی روایات گاهی حالت ضربالمثل به خود گیرد؛ با آنکه در وضعیت اولیه، درس، سخنرانی یا نامه و نوشته بوده و ابتدا و انتهای رسمی داشته است.
دو. هنگام تدوین جوامع حدیثی، مانند وسائلالشیعه و بحارالأنوار.
به هر حال کشف میزان تقطیع برای احراز اصالت متن لازم است و به هر میزان میسور باشد باید آن را تحصیل کرد.
امر سوم تحریف است. مراد از تحریف تغییرهای عمدی مغیّر جدی معنا است. این امر ممکن است با انگیزههای خیرخواهانه یا غیر آن صورت گیرد و در احادیث اتفاق افتاده است. برای احراز اصالت متن باید از عدم تحریف نیز اطمینان حاصل گردد.
سرانجام، اطمینان از عدم تصحیف است. مراد از تصحیف تغییرات غیر عمدی در مرحلۀ کتابت است. در استنساخ و نوشتن به صورت طبیعی خطاهایی صورت میگیرد. امروزه یک متن تایپی را چند بار غلطگیری میکنند و باز هم مواردی از خطا باقی میماند. در استنساخهای مکرر احتمال تصحیف بیشتر است.
پس از فراغت از مرحلۀ احراز اصالت متن، باید به سراغ قواعد فهم متن یا فقهالحدیث برویم تا مراد گوینده را کشف کنیم. این مرحله با آنچه در مقام احراز صدور (عرضه بر قرآن و سنت) گفتیم، متفاوت است. در آنجا در مقام شناسایی گوینده هستیم ولی در مرحلۀ فقه الحدیث میکوشیم که غرض و مراد گوینده را اصطیاد کنیم. برخی مسائل فقه الحدیث اصولی بدین قرار است:
چگونگی کشف معانی واژگان و ترکیبها در عصر حضور؛ حل تعارض روایات؛ چگونگی شناسایی موارد تقیه در احادیث؛ دلالت فعل و سیرههای عملی؛ چگونگی تشخیص روایت زمانی از روایات فرازمانی؛ شناسایی موارد جواز تعدی از لفظ، مانند واژۀ مذکر؛ محکم و متشابه در روایات اعتقادی؛ ناسخ و منسوخ در احادیث فقهی؛ چگونگی فهم روایات آداب و رسوم.
بر پایه آنچه گذشت، برای استناد به یک حدیث در مقام فهم آموزههای دینی باید صحت انتساب و صحت محتوا احراز گردد و هیچیک جایگزین دیگری نیست؛ زیرا ما با دو امر مواجهیم: امر تاریخی و نقل و امر گویندگان معصوم. در یکی باید صدق خبری احراز شود و در دیگری صدق مُخبرٌ به. هر کدام از این دو مرحله، طریقی مختص به خود دارد. برای صحت نقل و صدق خبری، قواعد تاریخی انتساب (مانند بررسی منبع و ناقلان) مورد توجه قرار میگیرد و برای صدق مخبری و صحت محتوا، باید مضمون و محتوا را با اسناد مسلم (قرآن و سنت و عقل) سنجید.
احراز صدور
روایت مذکور با تعبیرهای هفتگانهای که ذکر شد در مصادر کهن و متعدد فریقین آمده است. حدود پانزده مصدر دست اول، عمدتاً با اتصال سند، این حدیث را نقل کردهاند. فهرست این مصادر به ترتیب تاریخی و تفکیک شیعه و اهل سنت، بدین قرار است:
الف: منابع شیعه: شیخ صدوق (م381)؛ فقه الرضا، ص353؛ شیخ طوسی (م460)؛ الأمالی، ص478، ح1042 و ص596، ح1234؛ شیخ طبرسی (م468 ـ 548)؛ مجمع البیان، ج10، ص500؛ جوامع الجوامع، ج4، ص335.
ب. منابع اهل سنت:
- مالک (93 ـ 179)؛ الموطأ، ج2، ص904، دارالافاق الجدیده، بیروت، 1415/ 1996.
- ابن سعد (168 ـ 230)؛ الطبقات، ج1، ص 193، دار صادر، بیروت.
- ابن ابی شیبه (159 ـ 235)؛ المصنف، ج7، ص498، ح2433، شرکه دارالقیاده، مؤسسة علوم القرآن، بیروت، 1427/ 2006.
- احمد بن حنبل (164 ـ 241)؛ مسند، ج2، ص381، دارالحدیث، قاهره، 1416/ 1995.
- بخاری (194 ـ 256)؛ الادب المفرد، ص91، ح276، دارالمعرقه، بیروت، 1416/ 1996.
- طبرانی (260 ـ 360)؛ المعجم الکبیر، ج20، ص65 ـ 66، ح12، دارالاحیاء التراث العربی، قاهره؛ المعجم الاوسط، ج7، ص110، ح 6895، دارالحدیث، قاهره، 1417/ 1996.
- حاکم نیشابوری (321 ـ 405)؛ المستدرک، ج2، ص670، ح4221، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1411/ 1990.
- ابن عبد البر (368 ـ 463)؛ التمهید، ج26، ص333، الرباط، وزارت الاوقات والشؤون الإسلامیه، 1387/ 1406.
- بیهقی (م470)؛ السنن الکبیری، ج21، ص28 و 29، ح20819 و 20820، مرکز هجر للبحوث الترکی، 1433/ 2011؛ شعب الایمان، ج6، ص230، ح7977 و ص231، ح7979، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1410/ 1990.
- السمعانی (م562)؛ ادب الاملاء و الاستملاء، ص34، دار مکتبه الهلال، بیروت، 1421/ 2000.
چنانکه پیدا است، این مصادر متعلق به قرن دوم تا نیمۀ اول قرن ششم است.
در مصادر شیعی این حدیث یا به صورت مرسل نقل شده است و یا از طریق امام رضا(ع)، از پدرانش، از پیامبر(ص). نقل کتاب امالی شیخ طوسی سند متصل دارد.
در مصادر اهل سنت انتهای حدیث به این افراد میرسد: ابوهریره؛[11] زید بن اسلم؛[12] جابر بن عبدالله انصاری؛[13] معاذ بن جبل؛[14] مالک بن انس.[15]
به جز موطأ مالک و طبقات ابن سعد، سایر مصادر دارای سند متصل است.
ابن عبدالله (م463) صاحب کتاب التمهید درباره سند این حدیث گفته است: «و هذا الحدیث متصل من طرق صحاح عن ابن هریرة و غیره عن النبی؛[16] این حدیث با اسناد صحیح از ابوهریره و دیگر صحابه، به پیامبر متصل است.»
احمد شاکر از محققان نامور اهل سنت و مصحح کتاب مسند احمد گفته است: اسناده صحیح.[17] علامه طباطبایی روایت را این گونه گزارش کرده است: «در روایت معروفی از پیامبر منقول است…» [18]
چنانکه روشن شد ناقل اولیۀ حدیث فقط ابوهریره نیست؛ بلکه در اهل سنت معاذ بن جبل، زید بن اسلم، جابر بن عبدالله، و در مصادر شیعی، اهل بیت(ع) ناقل اولیه این حدیثاند. پس ناقلان این سخن شماری از صحابه و امیرالمؤمنین(ع) است. بنابراین تشکیک در اعتبار حدیث مذکور، موجه نیست و پایۀ تاریخی و علم الحدیثی ندارد.
دربارۀ عدم اعتبار این حدیث به دو اظهار نظر برخوردهام: مطلب اول در مقالهای است که در فصلنامه اخلاق که در سال 1385 چاپ شده است:
از میان علمای امامیه (شیعه دوازدهامامی) قدیمترین کتابی که روایت تتمیم را نقل کرده است، مجمع البیان، نگاشتۀ امین الاسلام ابوعلی فضل بن فضل طبرسی است. به این ترتیب، بسیاری از دانشمندان شیعه که این روایت را در کتابهای خود آوردهاند، یا به مصدری ارجاع ندادهاند و یا به مجمع البیان ارجاع دادهاند. بر این اساس، احتمال قوی آن است که مصدر اصلی این روایت در امامیه کتاب مجمع البیان باشد و مرحوم طبرسی آن را از اهل سنت مأخوذ کرده باشند.
در ادامۀ مقاله آمده است: «از پیشینهای که بیان شد این احتمال قوت بیشتری مییابد که روایت تتمیم در شیعه اصل معتبری ندارد و آن را ابتدا مرحوم طبرسی در مجمع البیان نقل کرده و دیگر علمای شیعه از وی اخذ کردهاند. نقل مرحوم طبرسی نیز به احتمال قوی مأخوذ از اهل سنت بوده است.»
مطلب دیگر سخنی است که علیرضا پناهیان، در 28 صفر سال 1395 در سخنرانی خود بیان میکند: «شاید 1400 سال است که برخی سعی کردهاند طوری از دین و رسول خدا(ص) برای ما حرف زده شود که وقتی نام پیامبر(ص) را میشنویم فقط به یاد مهربانیهای او بیفتیم نه به یاد قدرتمندی او؛ به یاد اخلاق فردی او بیفتیم نه به یاد حاکمیت سیاسی که او دنبال میکرد؛ به همین دلیل در بین همه ما حدیث شریف أنّما بعثت لأتمِّم مکارم الاخلاق بسیار مشهور است با اینکه این حدیث از سند محکمی برخوردار نیست؛ بلکه از نظر سند دچار خدشه اساسی است.»
وی سپس سخن خود را در سایت اختصاصیاش این گونه درج کرده است:
روایت تتمیم و مشابهات آن، مجموعاً در مصادر حدیثی شیعه، ده حدیث میباشد که 6 روایت به صورت مرسل و در 4 روایت به صورت مسند نقل شده است. روایات مرسل را علمای رجال از حیث سند ضعیف به شمار میآورند و روایات مسند این باب هم به علت وجود راویان غیر ثقه از حیث سند، ضعیف به حساب میآیند. بنابراین همه روایات از نظر سند ضعیف میباشند.
دقیقا خود روایت تتمیم ـ نه مشابهات آن ـ در میان میراث روایی موجود شیعه، اولین بار در تفسیر مجمع البیان و کتاب مکارم الاخلاق آمده است. دیگران، این روایت را یا به نقل از مجمع البیان و مکارم الاخلاق آوردند و یا اصلاً به مصدری ارجاع ندادهاند. پس میتوان مصدر اصلی این روایت را در آثار روایی موجود شیعه کتاب مجمع البیان دانست که به احتمال قوی مرحوم طبرسی آن را از اهل سنت اخذ کرده است؛ چنانکه شیوۀ او در تمام تفسیر چنین بوده و از کتب روایی و تفسیری اهل سنت استفاده و اقوال اهل سنت را در کنار اقوال شیعه نقل میکرده است. قدیمترین مصدری که از اهل سنت روایت تتمیم را نقل کرده، سنن کبری از احمد بن حسین بن علی بیهقی (م458ق) از صحاح سته است. وی این روایت را مسنداً از ابوهریره، از رسول خدا(ص) روایت کرده است. ابوهریره در میان محدثین شیعه مشهور به جعل حدیث است. امام باقر(ع) دربارۀ او میفرماید: «ثَلَاثَةٌ کَانُوا یَکْذِبُونَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ أَبُوهُرَیْرَةَ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ وَ امْرَأَةٌ.»[19]
البته در روایات مشابه روایت تتمیم در کتبی قدیمتر از مجمع البیان همچون فقه الرضا(ع) و یا امالی شیخ طوسی به چشم میخورد؛ لکن همگی آنها یا از حیث استناد کتاب به مؤلف یا از حیث ارسال و ضعف سند، مشکل دارند.
به نظر میرسد منشأ این اظهار نظرها آن است که تعبیرهای ششگانه این حدیث را شش سخن مجزا فرض کردهاند؛ درحالیکه این تعبیرها، نقلهای مختلف یک سخن است که از سوی رُوات و در بستر نقل و انتقال تغییراتی پذیرفته است. با توجه به این نکته، ناقل تنها ابوهریره نیست که متهم به جعل و کذب است. جابر، معاذ و زید بن اسلم هم این حدیث را از رسول خدا(ص) روایت کردهاند. حتی شاید بتوان گفت حدیثی با این میزان از اسناد و واجد مصادر کهن، اندک باشد. افزون بر آن، احادیثی که در میان اهل سنت به طریق صحیح منقول است و با باورها و نقلهای شیعه تعارض ندارد، برای شیعه هم معتبر است و میبایست به مضمون و محتوای آن ملتزم شد. بنابراین، حدیث مذکور بر پایۀ همۀ مناهج رجالی معتبر است؛ چه منهج اخباریان و چه منهج وثوق صدوری یا منهج توثیق سندی که نزد متأخران متبع است.
اصالت متن
چنانکه گفتیم و مقتضای مطالعات علم الحدیثی است، نقلهای متعدد این حدیث به معنای صدور متعدد این سخن از پیامبر نیست؛ بلکه تعبیرهای گوناگون از یک سخن است. میدانیم که نقل به معنا[20] در روایات، امری رایج و متعارف و مقتضای طبیعت بشری است. در این حدیث پنج تعبیر به کار رفته است که دو تعبیر (مشتقات بعثت و اخلاق) در همۀ آنها ثابت است. تعبیرهای متفاوت عبارتند از:
ـ «إنّما» که در چهار نقل آمده است.
ـ «مکارم»، «محاسن»، «صالح» و «حسن».
ـ «لاتمّم» و «تمام». در برخی نقلها هیچیک به کار نرفته است.
تحلیل فقهالحدیثی
اطمینان به صدور این سخن از پیامبر(ص) بر پایۀ این نقلهای متعدد و مصادر کهن حاصل است؛ لکن اطمینان نداریم که کلمۀ «أنّما» که برای حصر است بر زبان رسول خدا جاری شده است یا نه، و یا اینکه ایشان مکارم گفتهاند یا محاسن و آیا واژه «اتمم» یا «تمام» را به کار بردهاند یا نه. لذا در مقام فهم مراد و فقهالحدیث باید واژهها و تعبیرهای مشترک میان همۀ این نقل را مد نظر قرار دهیم و به تعبیرهای مختلف تأکید نورزیم. آنچه در همۀ این نقلها مشترک است «بعثت» (پنج نقل) و «بعثنی» (دو نقل) و «الاخلاق» (هفت نقل) است. قواعد فقهالحدیث در مواجهه با موارد نقل به معنا اقتضا میکند که تنها مضمون مشترک در نقلها استخراج شود و ویژگیهای لفظی و واژگانی دیگر تعبیرها مورد استناد قرار گیرد.
پس میتوان از این حدیث رابطۀ بعثت و اخلاق را استنتاج کرد. رسول خدا میان بعثت خود که امری رفیع و بلند است و اخلاق رابطه برقرار میکند و این برای پی بردن به جایگاه رفیع اخلاق کافی است و لازم نیست حتماً حصر به کار رفته باشد یا واژه مکارم و تعبیر «اتمِّم» و «تمام» در سخن ایشان به اثبات رسد. همین مقدار که اخلاق با بعثت گره میخورد، گویای اهمیت ویژۀ اخلاق در رسالت انبیا است. این رابطه میان بعثت و نماز و روزه و دیگر مناسک برقرار نشده است؛ چنانکه این رابطه میان بعثت و باورها برقرار نیست. نیز این رابطه میان حکومت و قدرت سیاسی برقرار نشده است. پس میتوان گفت: بعثت با اخلاق همنشین و قرین است نه با مناسک، نه با اعتقادات و نه با سیاست و حکومت. البته تلاش برای اثبات انحصار فلسفۀ بعثت در اخلاق به استناد این حدیث غیر موجه است؛[21] چنانکه تکلفهای ادبی برای تقریر معنایی از حصر و نیز تفاوتگذاری میان مکارم و محاسن موجه نیست. آری؛ همۀ آنچه از این حدیث مستفاد است، باید در کنار دیگر معارف دینی قرار گیرد. فهم جزیرهای از این حدیث و دیگر آموزهها امری ناورا و نادرست است؛ گرچه آموزهها از ضریبهای گوناگون ارزشی برخوردارند، و سهم و جایگاه آنها یکسان نیست.
برای پی بردن به جایگاه اخلاق در منظومۀ آموزههای اسلامی و نسبت آن با مناسک و شعایر، عقاید و باورها و سیاست و حکومت باید آیات قرآن و روایات مسلم و سیرۀ عملی پیشوایان ملاحظه گردد.[22]
جمعبندی و نتیجهگیری
حدیث إنَّما بُعثْتُ لاتمِّمَ مَکارمَ الأخلاق، با تعبیرهایی مختلف در مصادر کهن فریقین آمده است. با توجه به کثرت مصادر و قدمت و اصالت آنها، میتوان از صدور این مضمون از پیامبر(ص) اطمینان حاصل کرد. تعبیرهای مختلف این حدیث، همه حکایت از یک متن دارند، نه اینکه چندبار و چند حدیث از پیامبر صادر شده باشد. در موارد وقوع نقل به معنا در یک متن، میبایست مضمون مشترک را ملاک استنباط و فهم قرار داد. قدر مشترک این تعبیرهای هفتگانه، رابطه میان بعثت و اخلاق است. سایر خصوصیات نقلی مانند حصر، مکارم یا محاسن و تتمیم را نمیتوان به اطمینان به حدیث نسبت داد. برای نشان دادن منزلت و رفعت اخلاق در میان آموزههای دینی همین مقدار ارتباط میان بعثت و اخلاق کافی است. این همنشینی، میان بعثت و مناسک، بعثت و اعتقادات، بعثت و سیاست و حکومت برقرار نشده است. برای فهم دقیق و نزدیک به صواب آموزههای دینی میبایست از فهم جزیرهای اجتناب کرد.
* . عضو هیئت علمی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی.
[1]. این نوشتهها تا آنجا که در دسترس نگارنده بوده است، به ترتیب تاریخی از این قرار است:
ـ «مکارم الاخلاق، (پژوهشی پیرامون روایت تتمیم مکارم اخلاق و روایات همانند»، اصغر هادی، فصلنامه اخلاق، ش 5، سال 1385.
ـ «پیامبر اخلاق یا پیامبر قدرت»، حمید باقری، شبکه اجتهاد، 27/1/1397.
ـ «اخلاق یا سیاست، واکاوی آرمان اساسی بعثت پیامبر»، خبرگزاری بین المللی قرآن، 27 فروردین 1397.
ـ «پیامبر رحمت یا پیامبر قدرت»، سایت شفقنا، 27 فروردین 1397.
ـ «پروژه اخلاقزدایی از بعثت»، محمد سروش محلاتی، خبرگزاری بین المللی قرآن، 27 فروردین 1397.
ـ «بررسی اعتبار حدیث إنَّما بُعثْتُ لاتمِّمَ مَکارمَ الأخلاقْ»، دکتر زهرا اخوان صراف، سایت شفقنا، 14/3/1397.
ـ «رابطه دوسویه بعثت و مکارم اخلاق»، عباس فنی اصل، فصلنامه علمی ـ پژوهشی پژوهشنامه اخلاق، سال 11، ش 41، پاییز 1397.
ـ «اتمام مکارم اخلاق، هدف بعثت رسول الله»، محمدحسن آهنگر، حسین خاکپور، غلامرضا رضوی دوست، اولین همایش ملی علوم انسانی ـ اسلامی، 1394، سایت مرجع دانش.
[2]. علیرضا پناهیان، سخنرانی در تاریخ 8/9/1395، سایت شخصی.
[3]. «مکارم اخلاق»، ص 316 ـ 315.
[4]. برای آگاهی از مصادر و منابع این احادیث، ر.ک: شاخصهای دینداری، ص254ـ233.
[5]. السنن الکبری؛ مجمع البیان؛ جوامع الجوامع.
[6]. الأمالی طوسی؛ فقه الرضا.
[7]. الأمالی طوسی.
[8]. الطبقات الکبری؛ التمهید.
[9]. المصنف؛ الإدب المفرد؛ المستدرک؛ السنن الکبری؛ شعب الایمان؛ مسند احمد؛ التمهید؛ ادب الاملاء و الاستحلاء.
[10]. المعجم الاوسط؛ ادب الأملا و الإستحلا؛ شعب الإیمان.
[11]. مصادری که نقل آنها به ابوهریره منتهی میشود: الأدب المفرد، ادب الاملاء و الاستملاء، مسند احمد، المستدرک، التمهید، السنن الکبیر و شعب الایمان.
[12]. مصدری که نقل آن به زید منتهی میشود: المصنف ابن ابی شیبه.
[13]. مصادری که نقل آنها به جابر منتهی میشود: ادب الاملاء و الاستملاء، المعجم الاوسط و شعب الایمان.
[14]. مصادری که نقل آنها به معاذ منتهی میشود: المعجم الکبیر، التمهید و شعب الایمان.
[15]. مصادری که نقل آنها به مالک منتهی میشود: الموطأ و طبقات ابن سعد.
[16]. التمهید، ج24، ص333.
[17]. مسند احمد، ج17، ص80، ح89392.
[18]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص377.
[19]. الخصال، ج1، ص190.
[20]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مهدی مهریزی، «نقل به معنا»، فصلنامۀ علوم حدیث، ش2، سال 1375،
[21]. ر.ک: «رابطۀ دو سویۀ بعثت و اخلاق»، پژوهشنامۀ اخلاق، ش41، ص133 ـ 127.
[22]. «مکارم اخلاق»، فصلنامۀ اخلاق، ش5، ص327 ـ 321.