پیشنهاد مطالب دیگر:
گزارشی از کتاب فقه الأخلاق شهید سید محمد صدر (ره) / کاظم دلیری
چکیده
مقدمه
شهید سید محمد بن محمدصادق صدر (۱۳۲۲- ۱۳۷۷ ش) از فقهای معاصر عراق بود که در سطوح عالی و خارج حوزوی و فلسفه از بزرگانی همچون آیات عظام سیدابوالقاسم خویی، سید محمدباقر صدر، سید محسن حکیم، صدرا بادکوبهای و نیز امام خمینی ره استفاده کرد.[1] از وی آثاری بر جا مانده است که مشهورترین آنها م«َوسوعَةُ الامام المهدی»، «منة المنان»، «ماوراء الفقه» و «فقه الاخلاق» است. در این نوشتار به معرفی کتاب «فقه الاخلاق»[2] خواهیم پرداخت. از آنجا که اصطلاح فقه الاخلاق در زمان ما مشترک لفظی میان سه معنا است نخست دربارهی معانی سهگانهی فقه الاخلاق سخن میگوییم و به دیدگاه شهید صدر در این باب میپردازیم. آنگاه پس از ارائهی گزارشی از ساختار کتاب «فقه الاخلاق»، یکی از مباحث فقه الاخلاقی ایشان را مرور میکنیم.
یک. مفهوم فقه الأخلاق
فقه الاخلاق از ترکیب دو واژهی فقه و اخلاق تشکیل شده است. فقه در لغت به معنای فهم است.[3] به گفتة راغب اصفهانی، فقه، رسیدن به علم پنهان با [کمک] علم حاضر است و اخص از علم است.[4] واژة فقه در اصطلاح به نوع خاصی از فهم، یعنی فهم احکام شریعت گفته میشود که در فرایند اجتهاد و رسیدن به احکام شرعی از ادلهی تفصیلیاش به دست میآید. فقه در این اصطلاح دانشی است که در منظومهی دانشها جایگاه خاص خود را دارد.
اخلاق نیز جمع خُلُق (و خُلْق)[5] و در لغت به معنای سجیّه، عادت[6] و خو است.[7] برخی از علمای اخلاق، در تعریف واژهی اخلاق، گفتهاند: «خُلُق به ملکهای [صفت دیرپای] نفسانی گفته میشود که مقتضی صدور افعال [متناسب با آن ملکه] بهآسانی و بدون نیاز به فکر و درنگ از انسان است.»[8] اخلاق در اصطلاح بر علم اخلاق گفته میشود و موضوع آن، افزون بر ملکات، رفتارهای انسانی را نیز در برگیرد؛ از اینرو در تعریف علم اخلاق گفتهاند: «دانشی است که به بیان اوصاف ارزشی افعال و صفات اختیاری انسان و راه اکتساب آنها یا اجتناب از آنها میپردازد.»
با این مقدمه معانی سهگانهی فقه الاخلاق را شرح میدهیم.
1. معنای خاص فقه الاخلاق
در معنای نخست یا خاصِ «فقه الاخلاق»، «فقه» به معنای فقهِ مصطلح و «اخلاق» به معنای ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است. بنابراین فقه الاخلاق به معنای کار فقهی و اجتهادی در حوزة اخلاق است. روش این فقه الاخلاق همان روش دانش فقه و موضوع و مسائل آن، اخلاقی است؛ زیرا فقه شامل بخشهای اصلیِ: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام است و در آن ابوابی مثل طهارت، نماز و روزه، خمس و زكات، حج و جهاد، عقود (مثل بیع، مضاربه، شرکت، صلح، نکاح) و ایقاعات (مثل طلاق) و حدود و دیات مطرح است، اما موضوع فقه الاخلاق، صفات و رفتارهای ارزشی انسان است و در آن مسائلی همچون صدق و کذب، غیبت، سخنچینی، حسد، عجب، بخل، کبر و تواضع، و صلخهی رحم بررسی میشود. نمونة بسیار روشن این نوع از فقه الاخلاق تلاشی است که شهید ثانی در رسالة «کشف الریبة عن أحکام الغیبة» و شیخ انصاری در بخش مکاسب محرمه از كتاب مكاسب و در مسائلی مانند غیبت و کذب انجام داده است.
درحقیقت لفظ فقه در این معنای فقه الاخلاق، بهمثابة لفظ فقه در تعبیر «فقه القرآن» است که در لسان فقها به کار میرود و بر بررسیِ فقهیِ آیات الاحکام گفته میشود و از دیرباز تاکنون کتبی در این موضوع نگاشته شده است؛ مانند «فقه القرآن قطب الدین» راوندی، «احکام القرآن« ابن عربی و «آیات الأحکام» استرآبادی. طبیعی است فقه الاخلاق بدین معنی از یکسو زیرمجموعه و شاخهای از دانش فقه است و بهمثابهی شاخههای علمی نوبنیادی همچون «فقهِ رسانه»، «فقهِ هنر»، «فقه ورزش» و «فقهِ فنآوریهای نوین» است، و از سویی زیرمجموعهای از دانش اخلاق و شاخهای از آن است.
2. معنای عام فقه الأخلاق
در معنای دوم یا عام «فقه الاخلاق»، واژة اخلاق به معنای ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است، اما واژهی فقه به معنای فقه مصطلح نیست، بلكه به معنای لغوی و قرآنیاش؛ یعنی فهم عمیق و تفقه و تأمل در منابع و متون دینی است و فقه الاخلاق تلاشی عمیق و فنی در حوزهی اخلاق است که هدف آن کشف دیدگاه دین دربارهی اخلاق و مسائل و موضوعات اخلاقی است. لفظ فقه در این اصطلاح، بهمثابهی لفظ فقه در ترکیب «فقه الحدیث» است که امروزه در لسان پژوهشگران علوم حدیث به کار میرود و به معنای فهمی دقیق و عمیق از حدیث است؛ چه آن فهم در دایرهی دانش فقه بگنجد و چه نگنجد.
تفاوت دو معنای خاص و عام (یا معنای اول و دوم) فقه الاخلاق در آن است كه در معنای عام، استنباطِ حكمِ فقهیِ صفات و رفتارهای اخلاقی و تفریعات آن (یعنی همان معنای خاص فقه الاخلاق)، تنها بخشی از تلاش فقه الاخلاقی است[9] و فقیهِ اخلاق (یا عالم اخلاق اسلامی) در کار خود، افزون بر استخراج حکم تکلیفی و وضعی صفات و رفتارهای انسان، باید به موضوعاتی همچون ریشهیابی صفات و رفتارهای اخلاقی، تبیین دقیق نسبت مفاهیم اخلاقی، بیان ارتباط صفات و رفتارهای اخلاقی با یكدیگر، شیوههای تبدیل رفتار به ملكه یا به عبارت دیگر شیوههای نهادینهسازی فضائل، تبیین مراحل تربیت اخلاقی یا مراتب و مقامات سلوک، شیوههای ریشهكنكردن رذایل و رفتارهای ناپسند اخلاقی، تبیین مبانی و مبادی علم اخلاق و اسرار عبادات، معرفی اسوههای اخلاق، حل تعارضات ادله و تبیین نسبت آنها و پاسخ به مسائل نوپدید اخلاقی بپردازد. بنابراین میان معنای عام و خاص فقه الاخلاق، نسبتِ عموم و خصوص مطلق برقرار است و این معنای فقه الاخلاق، اعم از معنای نخست و دربرگیرندهی آن است.
البته فقه الاخلاق چه به معنای خاص و چه به معنای عامش، درحقیقت عهدهدار تحلیل و استنباط بخشی از «اخلاقِ مستند به دین» یا همان «علم اخلاق اسلامی» است و این امر در جایی معنی مییابد که گزارههای اخلاقی با استناد به منابع دینی اعم از کتاب آسمانی و سنت نبوی و سیره و سخن اهل بیت(ع) به دست آید. ازاینرو بر مثل پژوهشهای اخلاق فلسفی (همچون «تهذیب الاخلاق» مسکویه رازی یا «اخلاق ناصری» خواجه نصیرالدین طوسی) فقه الأخلاق گفته نمیشود؛ هرچند بخشی از یافتههای آنها بر گزارههای اخلاقی دین نیز منطبق باشد.
در میان میراث اخلاقی، حدیثی و تفسیری مسلمانان کارهای متعدد و پراکندهی فقه الاخلاقی به این معنی یافت میشود. برای مثال مفسران قرآن در تفاسیر خود به مناسبتِ آیات اخلاقی، برخی مباحث فقه الأخلاقی را نیز مطرح کردهاند یا محدثان بزرگ در شرح کتب حدیثی، احادیث اخلاقی را نیز شرح دادهاند که پارهای از مباحث آنان صبغة فقه الأخلاقی دارد یا در کتب اخلاق مثل «احیاء العلوم» غزالی کارهای فقه الاخلاقی متعددی به این معنی شده و در دوران معاصر نیز گرایش به این نوع از کارهای فقه الأخلاقی افزایش یافته است.
3. معنای سوم فقه الاخلاق
طراح و مبدع معنای سوم فقه الاخلاق، شهید آیتالله سیدمحمد صدر ره در کتاب «فقه الاخلاق» است. ریشة این طرح به دیدگاه خاص ایشان در بحث «رابطة فقه و اخلاق» برمیگردد. ایشان در مقدمة کتاب خود بحث نسبتاً مفصلی دربارة رابطة فقه و اخلاق دارد و پس از نقد نظریههای جدایی فقه از اخلاق، به تبیین نظریههای پیوند فقه و اخلاق میپردازد و در نهایت قائل به تلاقی کامل فقه و اخلاق میشود تا جایی که قول به عینیت (یا اینهمانی) فقه و اخلاق را پیش میکشد.[10] از منظر وی پیوند مستحکم فقه و اخلاق ـ که تا سرحد عینیت آنها پیش میرود ـ سبب میشود که در زیر لوای فقه الاخلاق (یا فقه اخلاقی یا اخلاق فقهی ـ به تعبیر ایشان ـ)، هم از فقه و هم از اخلاق بتوان سخن گفت و این بحث را در سه سطح مطرح کرد:
- سطح الزامی شریعت؛ یعنی واجبات و محرمات، که این سطح از فقه الاخلاق به آثار و تألیفات فقهی موکول شده و نیازی به بررسی جداگانة آن نیست.
- سطح غیرالزامی شریعت؛ یعنی مستحبات و مکروهات که نخستین گامها به سوی کمال اخلاقی شایسته یا عالی انسان شمرده میشود.
- آموزههای عمیق برای سلوک اخلاقیِ عالی، که این سطح از فقه الاخلاق به افراد اندکی اختصاص دارد که تحمل و طاقت آن را دارند و در کتابهایی همچون کتاب «فقه الاخلاق» ایشان، که مخاطبانش عاماند و در سطح فراگیر منتشر میشود، جای بحث از آن نیست.
پس آنچه باقی میماند سطح دوم از فقه الاخلاق است. ایشان در کتاب «فقه الاخلاق» بنا را بر این میگذارد که دربارهی این سطح از فقه الاخلاق سخن بگوید که البته وسیعترین میدان رابطة متقابل فقه و اخلاق نیز همین سطح است. ایشان دامنة مستحبات و مکروهات را محدود به آنچه در کتب فقهی رایج آمده نمیداند، بلکه دامنة آنها را چنان گسترش میدهد که حداقل شش سطح را شامل میشود:
- سطح فردی ظاهری مثل استحباب نوافل و ادعیه؛
- سطح فردی اجتماعی مثل استحباب برآوردن نیاز دیگران و سعی در آشتیدادن متخاصمان؛
- سطح فردی نفسی مثل کاستن از حُبّ دنیا؛
- سطح فردی عقلی مثل حُسن فهم امور دینی و اخلاقی و انتخاب حقایق شایسته و افکندن امور باطل و پست؛
- سطح روحی مثل صبر بر سختیها و تسلیمشدن در برابر امر خدا و خشوع و اخلاص در عبادات؛
- سطح اجتماعی عقلی و روحیِ توأم با هم که همان تلاش برای رساندن نتایج فردی مشار الیها است به دیگران با تعلیم آنان و تربیتشان بر آن. [11]
نتیجه این که شهید صدر در کتاب «فقه الاخلاق»، فقه را به معنای فهمِ اخلاقی و اخلاق را نیز به معنای همهی مستحبات و مکروهات میگیرد و در کل کتاب با این نگاه حرکت میکند. این معنای فقه الاخلاق را میتوان در مقابل دو معنای پیشگفته، معنای اخص فقه الاخلاق نامید؛ چون مبتنی بر تعریف ویژهای از فقه و اخلاق است که کموبیش مختص به ایشان است و نمونهی آن را در غیر ایشان سراغ نداریم.
نکتهای که در نقد این دیدگاه میتوان گفت آن است که اولاً این دیدگاه مبتنی بر عینیت یا اینهمانی اخلاق و فقه است که حداقل در واقع خارجی و در میان فقها و علمای اخلاق اسلامی مقبولیت چندانی نیافته است و تفریع علوم، خود یکی از اسباب پیشرفت آنهاست. ثانیاً واجبات و مستحبات در کتب فقهی بهتفصیل آمده و نیازی به طرح مستقل آنها تحت عنوان اخلاق یا فقه الاخلاق نیست. بنابراین کاربرد این اصطلاح ضرورت ندارد و بهتر است برای جلوگیری از اشتراک لفظی و ابهامزدایی از کاربردهای مهمتر فقه الاخلاق از آن اجتناب ورزیم.
معانی فقه الاخلاق در یک نگاه
- فقه مصطلح + ملکات و رفتارهای ارزشی انسان.
- فهم عمیق دینی + ملکات و رفتارهای ارزشی انسان.
- فهم اخلاقی + مستحبات و مکروهات (مستحبات و مکروهات اعم از ملکات و رفتارهای اخلاقی و مستحبات و مکروهات رایج در کتب فقهی).
دو. ساختار فقه الاخلاق شهید سیدمحمد صدر
شهید صدر ترجیح میدهد تا ساختار کتاب خود و چینش عناوین آن را بر اساس ساختار رایج در کتب فقهی قرار دهد تا همهی عرصههای زندگی انسان را شامل شود. ازاینرو در کتاب «فقه الاخلاق» از ابواب مقدمهی العبادات تا ابواب الجهاد با این نگاه پیش میرود و به بررسی مستحبات و مکروهات میپردازد. البته کتاب ایشان در همینجا ختم میشود و آن را به سرانجام نمیرساند. کتاب «فقه الاخلاق» در دو جزء و ده فصل تنظیم شده است که عبارتاند از: 1. کتاب مقدمة العبادات؛ 2. کتاب الطهارة؛ 3. کتاب الصلاة؛ 4. کتاب الصوم؛ 5. کتاب الزکاة؛ 6. کتاب الخمس؛ 7. کتاب الاعتکاف؛ 8. کتاب الحج؛ 9. کتاب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر؛ 10. کتاب الجهاد.
وی در فصل اول و کتاب مقدمة العبادات در 29 فقره، مباحث متعددی را مطرح میکند که بیشتر آنها پیرامون نیت و پس از آن دربارة تفکر است. برخی از مباحث مطرحشده در آنجا عبارتاند از: معنای نیت؛ معانی حسن نیت؛ معنای قصد قربت؛ معانی توحید و شرک؛ ریا؛ اخلاص؛ عجب؛ تکبر برای خدا؛ تواضع، خشوع؛ تفکر؛ تفکر در خلق؛ اهداف تفکر؛ سطوح تفکر؛ دوام تفکر؛ جمع تفکر با عبادات دیگر.
ایشان در فصل آخر کتاب یعنی کتاب الجهاد نیز بحث را بیشتر بر سر جهاد با نفس برده است که بحث ایشان کاملاً اخلاقی است، اما بقیة فصول کتاب از حیث ساختار و چینش مباحث، به ساختار کتب رایج و معروف فقهی شبیه است؛ مثلاً اهم عناوین مباحث ایشان در کتاب الصلاة عبارتاند از: اعداد نمازها، اوقات نماز، مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، قبله، اذان، رکوع، سجود، تشهد، قنوت، تعقیب، خلل واقع در نماز، نماز جماعت، نماز مسافر، نماز آیات، نماز قضا، نماز استیجاری، نماز جمعه و نماز عیدین که در کتاب الصلاة کتب فقهی نیز کموبیش همین عناوین و با همین ترتیب آمده است.
بنای ایشان در این کتاب ـ چنانکه در مقدمه نیز بدان تصریح میکند ـ بر آن نیست که ادلهی مستحبات و مکروهات را بهتفصیل از کتاب و سنت و عقل و اجماع بررسی کند، بلکه دراینباره به اختصار بسنده میکند؛ چون هدف وی بیان نتایج مستحبات و مکروهات است نه بحث از ادلة آنها.
سه. مروری بر بحث مکان المصلی در فقه الاخلاق شهید صدر (ره)
پس از آشنایی با دیدگاه شهید صدر در باب معنای فقه الاخلاق و ساختار کتاب ایشان، قطعهای از کتاب ایشان را با محوریت «مکان المصلی» (مکان نمازگزار) انتخاب میکنیم و با ارائهی گزارشی از آن، با شیوهی کار ایشان آشنا میشویم.
1. شرایط مکان نمازگزار
شهید صدر در «فقه الاخلاق»، موضوع فقرهی ششم از کتاب الصلاة را به «مکان المصلی» اختصاص داده است. ایشان در ابتدای آن فقره خلاصهی دیدگاههای فقها دربارهی شرایط مکان نمازگزار را اینچنین بازگو میکند:
«فقها گفتهاند: از شرایط مکان آن است که باید مباح و غیرغصبی باشد و برای نمازخواندن وسیع و کافی باشد و چنان تنگ نباشد که او را بر انجام نماز یاری نرساند و این که (جای نمازگزار) باید تا حدی پاک باشد؛ یعنی اگر نجس و خشک باشد و در آن نجاستی نباشد که به بدن نمازگزار و لباس او سرایت کند، اشکال ندارد، البته بجز جای سجده در پیشانی که طهارت واقعیِ آن مطلوب است، همچنانکه نماز در مکانِ با نجاست سرایتکننده به بدن یا لباس ممنوع است.»[12]
مؤلف پس از نقل این مطلب میگوید: بسیاری از این فقرات معانیای اخلاقی دارند که برخی از آنها را اینچنین برمیشمرد: «(لفظ) مکان در این فقرات میتواند عبارت از سطح فرهنگی یا اعتقادی یا ایمانی فرد یا غیر آن باشد.» ایشان بر همین اساس میگوید: «اشتراط عدم غصبیت در مکان عبارت از چند معنی است؛ از جمله این که سطحی که فرد در آن است جایز نیست با فشار و زور و غلبه بر فرد دیگر باشد»؛ یعنی نباید انسان با فشار و غلبه بر دیگران به مقام و رتبهای دست یابد که دراینصورت آن جایگاه را غصب کرده است و آن جایگاه درحقیقت از خودش نیست. همچنین میگوید: «شرط وسیعبودن مکان عبارت است از این که سطح فرد یا به عبارت دیگر فرهنگ عقلی و روحی او برای صعود و تکامل کافی باشد وگرنه با تنگی و کمی آن، تکامل ناممکن یا دشوار است.»
چنانکه میبینیم شهید صدر در این قسمت، مکان نمازگزار ـ یعنی یک امر ظاهری و محسوس ـ را به یک امر معنوی و باطنی ـ یعنی سطح و رتبة فرد انسان یا به عبارتی به مکانت انسان ـ تأویل میکند و بر اساس آن احکام مکان نمازگزار را نیز بهگونهای نامأنوس تفسیر میکند. این نکته به این بحث اختصاص ندارد و یکی از ویژگیهای کتاب «فقه الاخلاق» آن است که نوعی تأویلگرایی یا تفسیر باطنی از حقایق ظاهری شریعت در آن به چشم میخورد و در مواضع متعددی از کتاب میکوشد تا تفسیری باطنی و معنوی از واجبات و مستحبات ظاهری شریعت ارائه دهد و بسیاری از ظواهر شریعت را رمز و نمادی از حقایق معنوی و اخلاقی دیگر بداند. ازاینرو میتوان گفت کتاب ایشان درحقیقت از یک جهت به برخی کتب اسرار عبادات عرفا شبیه است که در پی بیان معانی معنوی و باطنی ظواهر عبادی شرعاند.
2. استحباب نماز در مساجد
وی فقرة هفتم از کتاب الصلاة را به موضوع «اماکنی که نماز در آنها مستحب است یعنی مساجد» اختصاص میدهد و سخن فقها را در ابتدا نقل میکند که «نماز در مساجد و آمدوشد به آنها مستحب است.» سپس خبری را دربارهی ثواب گامبرداشتن به سوی مسجد نقل میکند و میگوید: «برای همسایة مسجد مکروه است که بدون علت در غیر آن مسجد نماز بخواند» و روایتی را دربارة شکایت مسجد مهجور در روز قیامت نقل میکند و در ادامه میگوید: تعطیلکردن مسجد و رویگردانی از آن مکروه است و روایتی را دراینباره نقل میکند.
سپس میگوید: «نماز در مشاهد (زیارتگاههای) ائمه(ع) معادل نماز در مساجد است، بلکه گفتهاند: برتر از آن است» و روایتی را دراینباره نقل میکند و میگوید: «این (فضیلت) برای نماز فرادا است.» ازاینرو با اشاره به ثواب نماز جماعت میگوید: «اگر نماز جماعت در مساجد برپا شود و ثواب جماعت در ثواب نماز در مسجد ضرب شود، نتیجهاش ثواب فعلی کامل است که برای بندهی نمازگزار است.»
سپس دربارهی برخی از احکام مسجد سخن میگوید؛ مثل حرمت تزیین مسجد با طلا و نقش تصویر در آن و فروش آلات مسجد و گرفتن از مسجد برای (افزودن به) راهها و املاک و تخریب و تنجیس مسجد و عدم بیرونبردن فرش از مسجد و بازگرداندن فرش به آن در صورت بیرون بردن.
سپس دربارة چگونگی ساخت مساجد احکامی را نقل میکند؛ از جمله این که بالابردن مساجد و ساخت بالکن برای آن مکروه است و پس از آن آداب متعددی را در باب ورود به مسجد و خروج از آن و رعایت احترام مسجد ذکر میکند.
3. معنای بیت الله
نویسنده در فقرهی هشتم از کتاب الصلاة نیز دربارهی معنای بیت الله سخن میگوید و میگوید: «کعبة شریفه مسجد الحرام و بیت الله الحرام است.» و آیهی شریفه «طهر بیتی للطائفین…: [ای ابراهیم] خانهام را برای طوافکنندگان پاک کن…»[13] را دلیلی بر این مطلب میداند. سپس میگوید: «نزد متشرعه مشهور است که همة مساجد خانههای خدا هستند، پس لفظ بیت الله بر هر مسجدی صدق میکند [اما] من این مطلب را در کتاب و سنت نیافتم.» البته ایشان این مطلب را رد هم نمیکند و دربارهی وجه صحیحِ نسبتِ خانه (اعم از مسجد الحرام و دیگر مساجد) به خدا سخن میگوید و اینکه خداوند بینیاز از جهانیان است و مکان و زمان او را محدود نمیکند، پس چرا مساجد را به چنین نسبتی اختصاص دادهاند؟
وی در پاسخ به این پرسش پنج وجه را بیان میکند: مثل این که این نسبت از جهت خَلق (آفرینش) است و این که خدا خالق کعبه یا مسجد است و نسبت بیت به الله در بیت الله، همانند نسبت خلق به الله در مثل خلق الله است، یا این که این نسبت برای تکریم و تعظیم و از قبیل نسبت روح به خدا در مثل آیة شریفه: «نفخت فیه من روحی: از روح خودم در او دمیدم»[14] است. شهید صدر سپس دربارة فواید مساجد سخن میگوید و روایتی را در این باب نقل میکند.
4. ویژگیهای شرعی مساجد
شهید صدر در فقرهی نهم از کتاب الصلاة نیز در ادامۀ مطالب گذشته دربارة «صفات المساجد شرعاً» یعنی ویژگیهای (ظاهری) مساجد از منظر شرع سخن میگوید و در ابتدا میگوید: «فقها ویژگیهایی برای مساجد بیان کردهاند که دلالت میکند ترجیح با سادهبودن ساخت مساجد است؛ مثل این که گفتهاند: بلندکردن مساجد و تزیین آن با تصاویر مکروه است.» ایشان در تأیید این مطلب میگوید: «این معنی درست و مانند قاعدة عام است؛ چون شرعاً مطلوب است که انسان در هر چیزی همچون خوراک و پوشاک و مسکن و معبد در برابر خداوند سبحان تواضع کند و در هرچیز دنیا بر اندک بسنده کند.»
البته ایشان استثنایی برای این قاعده میآورد و میگوید: «در اینجا قاعدة دیگری هم هست که گاهی بر این قاعده مقدم میشود. در این قاعده برخی از جوامع دنیا مثل چنین تواضعی را از قبیل پستی و خواری میدانند و فخر و عظمت را جز در فخامت پوشاک و ساختمان نمیبینند. ازاینرو اظهار عظمت دین و اسلام در برابر آنان جز با ساخت مساجد بلند و زینت داده شده به تصاویر به قدر مجاز نیست.»
وی سپس میگوید: از نظر فقهی هیچگونه محدودیتی در طریقة ساخت یا نقشة معماری مساجد نیست و ساخت مساجد به هر شکلی جایز است، اما محافظت بر طریقة اسلامی یا میراثی، مقتضی سادگی و تواضع در ساخت است. وی میگوید: دلیلی بر این مطلب نیست که قومیتهای مختلف مسلمان در گذشته مساجد را مطابق با ویژگیهای مطلوب شرعی ساختهاند، بلکه آنها را با سلیقة اجتماعی یا قومی یا محلی برتر دیده و همانگونه ساختهاند.
شهید صدر در بحث از مکان مصلی دو فقرهی دیگر نیز دربارهی مرقدهای مقدس (امامان و امامزادگان) و دربارهی احوال مساجد طرح میکند که فرصت پرداختن بدان نیست.
این گزارشی مختصر از مباحث شهید صدر در بحث مکان المصلی بود. در مجموع شهید صدر در این کتاب و نیز در کتاب «ماوراء الفقه» میکوشد طرحهای نو در ساختار مباحث فقهی بیفکند، ولی نوآوریهای محتوایی ویژهای ندارد و اشکالهایی همچون تأویلگرایی افراطی نیز بر ایشان وارد است.
کتابنامه
- قرآن کریم.
- ابن اثير جزرى، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، تحقیق: طناحى، محمود محمد / زاوى، طاهر احمد، چ4، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم، 1367ش.
- ابن بابويه، محمد بن على، معاني الأخبار، تحقیق: غفارى، على اكبر، چ1، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1403ق.
- ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، تحقیق: هارون، عبدالسلام محمد، چ اول، مكتب الاعلام الاسلامي، قم.
- ابن منظور، محمدبنمكرم، لسان العرب، چ3، دار الفکر، دار صادر، بيروت، 1414ق.
- جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح، تحقیق: عطار، احمد عبد الغفور، چ اول، دار العلم للملايين، بيروت.
- حسيني زبيدي، محمدمرتضى، تاج العروس، دارالفکر، چ1، بيروت، 1414ق.
- راغب اصفهانى، حسينبنمحمد، چ1، مفردات الفاظ القرآن، بيروت ـ دمشق: دارالقلم ـ الدار الشامية، 1412ق.
- زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب، چ اول، موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه تهران، تهران، 1386.
- شیخ كلینى، محمدبنیعقوب، الكافی، تهران: دار الكتب الإسلامیه، 1365ش.
- فراهيدى، خليلبناحمد، كتاب العين، چ2، قم: هجرت، 1409ق.
- فقه الاخلاق، سیدمحمد صدر، چ1، دار انوار الهدی، قم: 1380ش.
- نراقى، ملا محمدمهدى، جامع السعادات، چ4، مؤسسه الأعلمي، بيروت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. وی مدتی علَم مبارزه با حزب بعث و صدام را برافراشت و در هیمن راه نیز به شهادت رسید. برپایی نمازجمعه، تشکیل دادگاه اسلامی، احیای عزاداری و راهاندازی پیادهروی به سوی کربلا در نیمهشعبان از فعالیتهای اجتماعی- سیاسی او به شمار میرود.
[2]. فقه الاخلاق، سیدمحمد صدر، چ1، دار انوار الهدی، قم: 1380 ش.
[3]. برای مثال رک: فراهيدى، خليلبناحمد، كتاب العين، ج3، ص370. جوهری؛ الصحاح، ج6، ص2243.
[4]. راغب اصفهانى، حسينبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، ص642.
[5]. ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص86.
[6]. همان؛ حسيني زبيدي، محمدمرتضى، تاج العروس، ج13، ص126؛ زمخشری؛ مقدمة الأدب، ص43.
[7]. گفتنى است واژه اخلاق در زبان فارسى، به معناى مفرد به كار میرود و معادل خُلق و خوست؛ مثلاً میگویند: فلانی اخلاق بدی دارد که حسود است.
[8]. ملامحمدمهدی نراقی میگوید: «الخُلق عبارة عن ملكة للنفس مقضیة لصدور الأفعال بسهولة من دون احتیاج إلى فكر و رویة» نراقى، مولی محمدمهدى، جامع السعادات، ج1، ص55.
[9]. به تعبیر دیگر میتوان گفت: این دو معنای فقه الاخلاق ـ به تعبیر فلسفی ـ در طول هم و تقویتکنندة هماند، نه در عرض هم و نفیکنندة هم.
[10]. رک: سیدمحمد صدر؛ فقه الاخلاق، ص14. حال بنابر مطالب فوق این سؤال پیش میآید که اگر فقه و اخلاق عین هماند، پس چرا در عالم خارج، فقه و اخلاق از هم جدا شدهاند و دو رشتة مستقل علمیاند؟ شهید صدر در پاسخ به این شبهه میگوید: مغایرت (ظاهری یا معروف) بین فقه و اخلاق مناشیء متعددی دارد که یک منشأ آن، اختلاف رویکردهاست که البته هر یک از این رویکردها نیز توجیهات خاص به خودش را دارد؛ مثل این رویکرد که میگوید: بحث از واجبات و محرماتِ شریعت، «فقه» است و بحث از مستحبات و مکروهات، «اخلاق».
[11]. رک: سید محمدصدر، فقه الاخلاق، ص 14 – 17.
[12]. سیدمحمد صدر؛ فقه الأخلاق، ص178.
[13]. حج: 26.
[14]. حجر: 29.