پیشنهاد مطالب دیگر:
از مدینه تا مدینه | قسمت دهم : رویدادهای شب عاشورا
چکیده
بشرا آنلاین : همزمان با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور آزادگان جهان، امام حسین (ع)، سلسله مقالاتی تحت عنوان “از مدینه تا مدینه؛ بازخوانی نهضت اباعبدالله (ع)” به قلم علی باقری فر، مدیر مؤسسهی دین پژوهی بشرا، منتشر و تقدیم علاقه مندان می شود. در قسمت دهم این مجموعه مقالات، رویدادهای شب عاشورا مورد توجه قرار میگیرد:
1. درخواست یاری، اجابت مشروط!
تاريخ الطبری عن الضحّاك بن عبداللّه المشرقیّ: قَدِمتُ ومالِكَ بنَ النَّضرِ الأَرحَبِیَّ عَلَى الحُسَينِ(ع)، فَسَلَّمنا عَلَيهِ، ثُمَّ جَلَسنا إلَيهِ، فَرَدَّ عَلَينا، ورَحَّبَ بِنا، وسَألَنا عَمّا جِئنا لَهُ، فَقُلنا: جِئنا لِنُسَلِّمَ عَلَيكَ، ونَدعُوَ اللّهِ لَكَ بِالعافِيَةِ، ونُحدِثَ بِكَ عَهدا، ونُخبِرَكَ خَبَرَ النّاسِ، وإنّا نُحَدِّثُكَ أنَّهُم قَد جَمَعوا عَلى حَربِكَ فَرَ أيَكَ.
ضحّاك بن عبداللّه مِشرَقى میگوید: من و مالك بن نضْر اَرحَبى، بر حسين(ع) وارد شديم. بر او سلام داديم و نزدش نشستيم. پاسخ ما را داد و خوشامد گفت و از علّت آمدنمان، جويا شد.
گفتيم: آمدهايم تا بر تو سلامى دهيم و از خداوند، برايت سلامت بخواهيم و ديدارى با تو تازه كنيم و خبر مردم را به تو بگوييم كه آنان، براى جنگ با تو، گِرد هم آمدهاند. نظر تو چيست؟
فَقالَ الحُسَينُ: حَسبِيَ اللّهُ ونِعمَ الوَكيلُ! حسين(ع) فرمود: «خداوند، مرا بس است و بهترين نگاهبان است».
فَتَذَمَّمنا وسَلَّمنا عَلَيهِ، ودَعَونَا اللّهَ لَهُ. حرمتش را پاس داشتيم و بر او درود فرستاديم و برايش، دعا كرديم.
قالَ: فَما يَمنَعُكُما مِن نُصرَتي؟ فرمود: «چه چيز، شما را از يارى من، بازمىدارد؟».
فَقالَ مالِكُ بنُ النَّضرِ: عَلَيَّ دَينٌ، ولي عِيالٌ، فَقُلتُ لَهُ: إنَّ عَلَيَّ دَينا، وإنَّ لي لَعِيالاً، ولكِنَّكَ إن جَعَلتَني في حِلٍّ مِنَ الاِنصِرافِ إذا لَم أجِد مُقاتِلاً قاتَلتُ عَنكَ ما كانَ لَكَ نافِعا، وعَنكَ دافِعا!
مالكبننضر گفت: من، بدهى و نانخور دارم. من (ضحّاك) نيز گفتم: من هم بدهى و نانخور دارم؛ امّا اگر به من اجازه دهى، هنگامى كه هيچ جنگجويى [در كنارت] نيافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برايت بجنگم كه برايت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع كنم.
قالَ: فَأَنتَ في حِلٍّ، فَأَقَمتُ مَعَهُ. حسين(ع) فرمود: «اجازه دارى». من هم در كنار او ايستادم. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 6، ص 20-23، ح 1580)
2. توجه به نیازهای عاطفی و انسانی همراهان
الطبقات الكبرى قيلَ لِمُحَمَّدِ بنِ بَشيرٍ الحَضرَمِيِّ: قَد اُسِرَ ابنُكَ بِثَغرِ الرِّيِّ. قالَ: عِندَ اللّهِ أحتَسِبُهُ ونَفسي، ما كُنتُ اُحِبُّ أن يُؤسَرَ، ولا أن أبقى بَعدَهُ.
فَسَمِعَ قَولَهُ الحُسَينُ(ع) فَقالَ لَهُ: رَحِمَكَ اللّهُ، أنتَ في حِلٍّ مِن بَيعَتي، فَاعمَل في فِكاكِ ابنِكَ. قالَ: أكَلَتنِي السِّباعُ حَيّا إن فارَقتُكَ.
قالَ: فَأَعطِ ابنَكَ هذِهِ الأَثوابَ وَالبُرودَ يَستَعينُ بِها في فِكاكِ أخيهِ. فَأَعطاهُ خَمسَةَ أثوابٍ قيمَتُها ألفُ دينارٍ.
به محمّد بن بشير حَضرَمى گفته شد: پسرت، در مرز رى، اسير شده است.
گفت: او و خودم را به حساب خدا مىگذارم. نه دوست داشتم كه اسير شود، و نه پس از او بمانم.
حسين(ع)، سخن او را شنيد. به او فرمود: «خداوند، رحمتت كند! بيعتم را از تو برداشتم. [برو و] به آزاد كردن فرزندت بپرداز».
او گفت: درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم!
امام(ع) فرمود: «پس، اين جامههاى گرانبها را در اختيارِ فرزندت قرار ده تا با آنها، فِديه (جانْفداى) برادرش را فراهم كند».
سپس، پنج جامه به ارزش هزار دينار به او بخشيد. (همان، ص 30-33، ح 1586)
3. تجلیل امام(ع) از خانواده و يارانش و ترخیص آنان
تاريخ الطبرى – به نقل از ابو مِخنَف، از امام زینالعابدین(ع)- : حسين(ع)، يارانش را پس از باز گشت عمر بن سعد، گِرد آورد، و اين، هنگام غروب بود. من، بيمار بودم. خودم را به او نزديك كردم تا سخنش را بشنوم. شنيدم كه پدرم به يارانش مىگويد:
اُثنی عَلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى أحسَنَ الثَّناءِ، وأحمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ، اللّهُمَّ إنّی أحمَدُكَ عَلى أن أكرَمتَنا بِالنُّبُوَّةِ، وعَلَّمتَنَا القُرآنَ، وفَقَّهتَنا فِي الدّينِ، وجَعَلتَ لَنا أسماعا وأبصارا وأفئِدَةً، ولَم تَجعَلنا مِنَ المُشرِكينَ.
أمّا بَعدُ، فَإِنّي لا أعلَمُ أصحابا أولى ولا خَيرا مِن أصحابی، ولا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَيتي، فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنّی جَميعا خَيرا، ألا وإنّی أظُنُّ يَومَنا مِن هؤُلاءِ الأَعداءِ غَدا، ألا وإنّی قَد رَأَيتُ لَكُم، فَانطَلِقوا جَميعا في حِلٍّ، لَيسَ عَلَيكُم مِنّی ذِمامٌ، هذا لَيلٌ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً.
«خداوند -تبارك و تعالی- را با بهترين ثناها، مىستايم و او را بر شادى و سختى، ستايش مىكنم. خدايا! تو را بر اين مىستايم كه به نبوّت، گرامىمان داشتى و قرآن را به ما آموختى و در دين، بينايمان گرداندى و برايمان، گوش و چشم و دل، قرار دادى و ما را از مشركان، قرار ندادى.
امّا بعد، من، يارانى شايستهتر و بهتر از ياران خود نمىشناسم و خانوادهاى بهتر از خانوادهام، در نيكى كردن و صِله اَرحام، سراغ ندارم. خداوند، از جانب من به همه شما، جزاى خير دهد! هان! من گمان دارم كه روز [كارزار] ما با اين دشمنان، فرداست. هان كه من، نظرم را برايتان گفتم! همگى آزاديد كه برويد. تعهّدى به من نداريد. اين [سياهىِ] شب، شما را پوشانده است. آن را مَركب خود سازيد». (همان، ص 19-21، ح 1579)
الخرائج و الجرائح: از امام زينالعابدين(ع) روايت شده است: «هنگامى كه شبِ شهادت حسين(ع) در رسيد، ميان يارانش ايستاد و فرمود: اينان، مرا مىخواهند، نه شما را؛ و اگر مرا بكُشند، به سوى شما نمىآيند. پس خود را نجات دهيد و دريابيد كه شما، آزاديد [و بيعتم را از شما برداشتم]؛ و اگر تا صبح با من بمانيد، همه شما كشته مىشويد.
آنان گفتند: تو را وانمىگذاريم و زندگىِ پس از تو را نمىخواهيم.
امام(ع) فرمود: همگىتان، كشته مىشويد و حتّى يك نفر از شما نمىتواند نجات پيدا كند. همانگونه نيز شد كه امام(ع) گفته بود». (همان، ص 35، ح 1590)
4. پاسخ خانواده و یاران امام(ع)
تاريخ الطبری عن الضحّاك بن عبداللّه المشرقیّ: … فَلَمّا كانَ اللَّيلُ قالَ: هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم ومَدائِنِكُم حَتّى يُفَرِّجَ اللّهُ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني، ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري.
… چون شب شد، فرمود: «اين، [سياهىِ] شب است كه شما را پوشانده است. آن را مَركب خود گيريد و هر كدامتان، دست مردى از خاندانم را بگيرد و در دشتها و شهرهايتان، پراكنده شويد تا خداوند، گشايشى دهد كه اين مردم، در پىِ من هستند و اگر به من دست بيابند، در پىِ ديگران نمىروند».
فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأبناؤُهُ وبَنو أخيهِ وَابنا عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقى بَعدَكَ؟ لا أرانَا اللّهُ ذلِكَ أبَدا، بَدَأَهُم بِهذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ(ع)، ثُمَّ إنَّهُم تَكَلَّموا بِهذا ونَحوِهِ.
برادران، پسران و برادرزادگان حسين(ع) و دو پسر عبداللّه بن جعفر، به ايشان گفتند: چرا چنين كنيم؟ براى اين كه پس از تو بمانيم؟! خداوند، هرگز آن [روز] را به ما نشان ندهد!
عبّاس بن على(ع)، آغازگر اين سخن بود و سپس، بقيّه آنان، همين سخن و مانند آن را بر زبان آوردند.
فَقالَ الحُسَينُ(ع): يا بَني عَقيلٍ! حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِمُسلِمٍ، اذهَبوا قَد أذِنتُ لَكُم.
حسين(ع) فرمود: «اى فرزندان عقيل! كُشته شدن مُسلم، براى شما كافى است. برويد كه من به شما، اجازه دادم».
قالوا: فَما يَقولُ النّاسُ؟! يَقولونَ إنّا تَرَكنا شَيخَنا وسَيِّدَنا وبَنی عُمومَتِنا خَيرَ الأَعمامِ، ولَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ، ولَم نَطعَن مَعَهُم بِرُمحٍ، ولَم نَضرِب مَعَهُم بِسَيفٍ، ولا نَدری ما صَنَعوا! لا وَاللّهِ، لا نَفعَلُ، ولكِن تَفدِيكَ أنفُسُنا وأموالُنا وأهلُونا، ونُقاتِلُ مَعَكَ حَتّى نَرِدَ مَورِدَكَ، فَقَبَّحَ اللّهُ العَيشَ بَعدَكَ … .
آنان گفتند: مردم، چه خواهند گفت؟ مىگويند كه ما، بزرگ و سَرور خود را و بهترينْ عموزادگان خود را رها كرديم و همراه آنان، نه تيرى انداختيم، و نه نيزهاى پَرانديم و نه شمشيرى زديم، و نمىدانيم چه كردند! به خدا سوگند، چنين نمىكنيم؛ بلكه جان و مال و خانوادهمان را فداى تو مىكنيم و همراه تو مىجنگيم تا به سرانجام تو برسيم. خداوند، زندگى پس از تو را زشت گردانَد! … .
قالَ: فَقامَ إلَيهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ الأَسَدِیُّ، فَقالَ: أنَحنُ نُخَلّی عَنكَ ولَمّا نُعذِر إلَى اللّهِ فی أداءِ حَقِّكَ؟! أما وَاللّهِ، حَتّى أكسِرَ في صُدورِهِم رُمحی، وأضرِبَهُم بِسَيفی ما ثَبَتَ قائِمُهُ في يَدی، ولا اُفارِقُكَ، ولَو لَم يَكُن مَعی سِلاحٌ اُقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ دونَكَ حَتّى أموتَ مَعَكَ.
سپس، مسلم بن عَوسَجه اسدى، برخاست و به حسين(ع) گفت: آيا ما تو را تنها بگذاريم، درحالىكه هنوز از عهده اداى حقّ تو در برابر خدا، بيرون نيامدهايم؟! بدان كه -به خدا سوگند- با تو هستم تا آنجا كه نيزهام را در سينههايشان بِشكنم! تا هر زمان كه قبضه شمشيرم را به دست دارم، با آنان مىجنگم و از تو، جدا نمىشوم؛ و اگر سلاح نداشته باشم تا با آنان بجنگم، در دفاع از تو، به سوى آنان، سنگ پرتاب مىكنم تا همراه تو بميرم.
قالَ: وقالَ سَعيدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیُّ: وَاللّهِ، لا نُخَلّيكَ حَتّى يَعلَمَ اللّهُ أنا حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّهِ(ص) فيكَ، وَاللّهِ، لَو عَلِمتُ أنّی اُقتَلُ، ثُمَّ اُحيا، ثُمَّ اُحرَقُ حَيّا، ثُمَّ اُذَرُّ، يُفعَلُ ذلِكَ بي سَبعينَ مَرَّةً ما فارَقتُكَ حَتّى ألقى حِمامی دونَكَ، فَكَيفَ لا أفعَلُ ذلِكَ! وإنَّما هِيَ قَتلَةٌ واحِدَةٌ، ثُمَّ هِی الكَرامَةُ الَّتی لَا انقِضاءَ لَها أبَدا؟!
سپس سعيد بن عبداللّه حنفى گفت: به خدا سوگند، تو را تنها نمىگذاريم تا خدا بداند كه ما در غياب پيامبر خدا(ص)، تو را پاس داشتيم. به خدا سوگند، اگر مىدانستم كه كشته مىشوم و سپس زنده مىشوم، آنگاه زنده زنده، سوزانده مىشوم و خاكسترم را بر باد مىدهند و اين كار را هفتاد مرتبه با من مىكنند، از تو جدا نمىشدم تا مرگم را پيش روىِ تو ببينم! پس اكنون، چرا اين كار را نكنم كه تنها يك بار كُشته شدن است و آن هم با كرامتى جاويدان در پىِ آن؟!
قالَ: وقالَ زُهَيرُ بنُ القَينِ: وَاللّهِ، لَوَدِدتُ أنّی قُتِلتُ، ثُمَّ نُشِرتُ، ثُمَّ قُتِلتُ حَتّى اُقتَلَ كَذا ألفَ قَتلَةٍ، وأنَّ اللّهَ يَدفَعُ بِذلِكَ القَتلَ عَن نَفسِكَ وعَن أنفُسِ هؤُلاءِ الفِتيَةِ مِن أهلِ بَيتِكَ.
و زُهَير بن قَين گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه كشته شوم و سپس، زنده شوم و سپس، كشته شوم و تا هزار مرتبه مرا بكشند؛ امّا خداوند با كشته شدن من، كشته شدن را از تو و از جانِ اين جوانان خاندانت، دور بدارد!
قالَ: وتَكَلَّمَ جَماعَةُ أصحابِهِ بِكَلامٍ يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضا في وَجهٍ واحِدٍ، فَقالوا: وَاللّهِ، لا نُفارِقُكَ، ولكِنَّ أنفُسَنا لَكَ الفِداءُ، نَقِيكَ بِنُحورِنا وجِباهِنا وأيدينا، فَإِذا نَحنُ قُتِلنا كُنّا وَفَّينا، وقَضَينا ما عَلَينا.
عموم ياران حسين(ع)، سخنانى چنين و به همين صورت، بر زبان آوردند و گفتند: به خدا سوگند، از تو جدا نمىشويم؛ بلكه جانهايمان، فداى تو باد! ما از تو با دل و جان و دست و سر، محافظت مىكنيم؛ و چون كشته شويم، به عهد خود وفا كرده، وظيفه خود را ادا كردهايم. (همان، ص 22-25، ح 1580)
5. نگريستن ياران امام(ع) به جايگاههايشان در بهشت
علل الشرائع عن محمّد بن عمارة عن أبي عبداللّه قُلتُ لَهُ: أخبِرني عَن أصحابِ الحُسَينِ(ع) وإقدامِهِم عَلَى المَوتِ.
فَقالَ: إنَّهُم كُشِفَ لَهُمُ الغِطاءُ حَتّى رَأَوا مَنازِلَهُم مِنَ الجَنَّةِ، فَكانَ الرَّجُلُ مِنهُم يُقدِمُ عَلَى القَتلِ لِيُبادِرَ إلى حَوراءَ يُعانِقُها، وإلى مَكانِهِ مِنَ الجَنَّةِ.
محمّد بن عماره میگوید: به امام [صادق(ع)] گفتم: مرا از ياران حسين(ع) و [دلیل] رفتنشان به پيشواز مرگ، باخبر كن.
امام(ع) فرمود: «پرده از پيشِ چشمشان كنار رفت تا آنكه جايگاههايشان را در بهشت ديدند، و هر يك از آنان، به شهادت اقدام مىكرد تا به همبَر شدن با حوريان و جايگاهش در بهشت برسد». (همان، ص 34-35، ح 1589)
6. شب راز و نیاز
البداية والنهاية عن الحارث بن كعب وأبي الضحاك عن علی بن الحسین، باتَ الحُسَينُ(ع) وأصحابُهُ طولَ لَيلِهِم يُصَلّونَ ويَستَغفِرونَ ويَدعونَ ويَتَضَرَّعونَ، وخُيولُ حَرَسِ عَدُوِّهِم تَدورُ مِن وَرائِهِم، عَلَيها عَزرَةُ بنُ قَيسٍ الأَحمَسِیُّ، وَالحُسَينُ(ع) يَقرَأُ: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ … (آلعمران/178-179)».
امام زينالعابدین(ع) فرمود: حسين(ع) و يارانش، همه شبشان را نماز خواندند و آمرزش خواستند و دعا و گريه و زارى كردند. سواران نگهبان دشمن، به فرماندهى عَزرَة بن قيس اَحمَسى، پشت آنها مىچرخيدند. همچنين حسين(ع)، تلاوت مىكرد: «و البته كسانى كه كافر شدهاند، نبايد تصوّر كنند اينكه به ايشان مهلت مىدهيم، براى آنان نيكوست. ما فقط به ايشان، مهلت مىدهيم تا بر گناه [خود] بيفزايند؛ و [آنگاه] عذابى خفّتآور خواهند داشت. خداوند، بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [حالى] كه شما بر آن هستيد، واگذارد، تا آن كه پليد را از پاك، جدا كند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاري ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت». (همان، ص 36-39، ح 1595)
تاريخ الطبرى – به نقل از ضحّاك بن عبداللّه مِشرَقى- : … يكى از سواران نگهبان بر ما، آيه را شنيد و گفت: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و از شما جدا گشتهايم. او را شناختم و به بُرَير بن حُضَير گفتم: مىدانى اين كيست؟
گفت: نه. گفتم: اين، ابوحرب عبداللّه بن شَهر سَبيعى است. شوخ و بيهودهكار، و با اين همه، بزرگزاده و دلير و گستاخ بود.
بُرَير بن حُضَير به او گفت: اى فاسق! خداوند، تو را از پاكيزگان قرار داده؟!
او به بُرَير گفت: تو كيستى؟
گفت: من بُرَير بن حُضَير هستم.
او گفت: ما از آنِ خداييم! بر من گران است! به خدا سوگند، هلاك مىشوى! به خدا سوگند -اى بُرير- هلاك مىشوى!
بُرَير گفت: اى ابوحرب! آيا نمىخواهى از گناهان بزرگت به درگاه خدا، توبه كنى؟ به خدا سوگند، ما پاكيزگانيم و شما، آلودگانيد!
ابوحرب [به استهزا] گفت: و من، از گواهانِ بر اين موضوع هستم! …
[بُرَير] گفت: خداوند، هميشه رأيت را زشت گرداند! تو كم عقلى. (همان، ص 39، ح 1596)
7. حال زینب(س) در شب عاشورا
أنساب الأشراف – از امام زينالعابدين(ع)- : حُوَىْ، غلام ابوذر غِفارى، نزد حسين(ع) بود و به تعمير و پرداختِ شمشير ايشان مشغول بود، و [پدرم] مىخواند:
اى روزگار! اُف بر دوستىات!
چه قدر بامدادها و شامگاههايى داشتهاى
كه در آنها، جويندهاى يا دارندهاى كشته شده
كه روزگار، از آوردن همانندش، ناتوان است!
كار، با [خداى] بزرگ است / و هر زندهاى، اين راه را مىپيمايد».
دو يا سه بار، اين شعر را خواند تا آن را حفظ كردم. عمّهام نيز آنچه را من شنيدم، شنيد. برخاست و درحالىكه لباسش بر روى زمين كشيده مىشد، به سوى پدرم رفت و مىگفت: وا مصيبتا! كاش مُرده بودم! امروز، [گويى] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن، درگذشتهاند ، اى جانشينِ گذشتگان و پناه باقىماندگان!
فَقالَ الحُسَينُ(ع): يا اُخَيَّةُ، لا يُذهِبَنَّ حِلمَكِ الشَّيطانُ.
حسين(ع) فرمود: «اى خواهر من! شيطان، بردبارىات را نبرَد».
زينب(س) گفت: واى بر من! آيا چنين تن به مرگ دادهاى؟
آنگاه، به صورت خود زد و گريبان، چاك كرد.
حسين(ع) او را تسلّا مىداد و به شكيبايى، دعوت مىكرد. (همان، ص 51، ح 1601)
یادآوری: بیشتر منابع این اشعار را مربوط به شب عاشورا میدانند، اما کتابهایی مانند الملهوف و الفتوح، این جریان را مربوط به اوایل محرم دانستهاند.
8. کسب آمادگی برای نبرد و شهادت
المناقب، ابن شهرآشوب: حسين(ع)، يارانش را آماده كرد و فرمان داد تا خيمهها را به گونهاى به هم نزديك كنند و طنابها را در هم بتابند و آنها را پشت سرِ خود قرار دادند تا جنگ، تنها در يك جبهه باشد. همچنين فرمان داد تا در پشت خيمهها، هيزم و نِى گِرد آورند و در خندقى كه كَنده بودند، بريزند و در آن، آتش بيفكنند، و [در بيان علّت آن] فرمود: «تا از پشتمان نيايند». (همان، ص 65، ح 1608)
انساب الأشراف: حسين(ع)، فرمان داد تا خيمهاى زده شد و در آن، نوره ماليد. سپس ديگى يا كاسه بزرگى آوردند و در آن، مُشك را با آب، درآميختند و با آن، خود را خوشبو كرد. بُرَير بن خُضَير هَمْدانى، به درون [آن خيمه] آمد و پس از حسين(ع)، نوره ماليد و از آن مُشك، به خود ماليد. حسين(ع) و همه يارانش، حُنوط گذاشتند … (همان، ص 73، ح 1610)
الملهوف: … همچنين نقل شده كه بُرَير بن حُصَين هَمْدانى و عبدالرحمن بن عبد ربّه، بر در خيمه ايستاده بودند تا پس از امام(ع)، نوره بمالند. بُرَير با عبدالرحمان، شوخى مىكرد. عبدالرحمان به او گفت: اى بُرَير! آيا مىخندى؟! اكنون كه وقت خنده و بطالت نيست.
بُرَير گفت: قوم من مىدانند كه من، بطالت [و شوخى كردن] را دوست نداشتهام، نه در جوانى و نه در پيرى. اين شوخى كردن، تنها به خاطر بشارتى است كه يافتهايم و به سوى آن مىرويم … (همان، ص 75، ح 1611)
یادآوری: متونى كه اين ماجرا را نقل كردهاند، نوره ماليدن را تنها به امام حسين(ع) و دو، سه نفر از يارانش نسبت دادهاند، نه همة ياران امام. (همان، ص 77)
دوم: نکتهها و تحلیل
- امام حسین در شب عاشورا نیز از دعوت دوستان خویش برای همراهی با حضرتش فروگذار نکرد، اما این دعوت به صورتی کاملاً آزاد و اختیاری صورت میگرفت چنانکه از میان دو نفر، یکی دعوت امام را – به بهانههایی- نپذیرفت و دیگری بهصورت مشروط قبول کرد.
- چگونگی برخورد امام حسین با محمد بن بشیر حضرمی که شب عاشورا به او خبر دادند که فرزندش در مرز ری اسیر شده است، نشان میدهد که فرماندهی همچون امام حسین در بحرانیترین شرایط مواجهه با دشمن نیز از توجه به نیازهای عاطفی نیروها و ابراز همدردی و چارهاندیشی برای آنان غفلت نمیورزد و این یکی از جلوههای اخلاقی نهضت اباعبدالله است.
- سخنرانی امام در شب عاشورا در جمع خانواده و یارانش پنج فراز دارد: 1. حمد و ثنای الهی، 2. شاخصهای کرامت و نکوداشت اهلبیت، 3. تجلیل از یاران و خانواده، 4. گمانهزنی دربارة روز واقعه (فردا)، 5. برداشتن تعهد و ترخیص یاران و همراهان.
- ترخیص یاران امام حسین در شب عاشورا، گویای آن است که اولاً شرکت در نبرد نابرابر که هیچگونه موفقیت ظاهری برای جبهة حق ندارد واجب نیست، ثانیاً حتی بر فرض وجوب، نمیتوان کسی را به آن مجبور کرد و حضور یا عدم حضور رزمندگان در جهاد اسلامی به انتخاب خودشان بستگی دارد؛ البته که نتایج هر دو انتخاب یکسان نیست.
- چگونگی واکنش خاندان و یاران امام حسین به اجازة آن حضرت برای ترک سرزمین کربلا و تنها گذاشتن امام، گویای چند نکتة مهم است: 1. تعریف و تجلیل امام از خاندان و یارانش کاملاً صادقانه و مطابق با واقع بوده است، 2. برداشتن تکلیف از ناحیة امام، به معنای مسئولیت نداشتن در برابر امام نیست، 3. گرچه نیروهای امام حسین اگر صحنه را ترک میکردند مؤاخذه نمیشدند، اما در این صورت خود را از عالیترین مراتب کمال و دستیابی به قلههای تعالی محروم کرده بودند، 4. ارزش انجام تکالیف الهی- اعم از واجب و مستحب- به این است که آزادانه و انتخابگرانه صورت پذیرد، نه از روی اکراه و اجبار، 5. یاران و همراهان امام حسین در عاشورا، مردانی استوار، دارای ارادههای پولادین و سرشار از عشق به فرمانده و پیشوای خود بودند.
- صداقت و خلوص در دینداری و پایمردی در راه جهاد و مبارزه با ستمگران، چشم باطن انسان را میگشاید و بر یقین او به حقایق پنهان میافزاید، چنانکه شب عاشورا برای یاران امام حسین رخ داد.
- خاکساری، شبزندهداری، راز و نیاز عارفانه با معبودِ بینیاز، دلدادگی به آفریننده زیباییها و تدبیرکنندة جهان هستی و اعتراف به فقر ذاتی خویش در برابر کمال مطلق، یکی از وجوه تمایز مجاهدان راستین از جنگاوران جبهة گمراهی است و آنچه در شب عاشورا در لشگرگاه امام حسین رخ داد جلوهای از این ویژگی بود.
- یکی از موضوعات شایان تأمل و روشنگر در نهضت اباعبدالله الحسین مطالعه و تأمل در آیاتی است که آن حضرت در مقاطع مختلف – از جمله شب عاشورا- تلاوت کردند. این آیات ما را با مبانی قرآنی نهضت و رویکرد امام حسین آشنا میسازد.
- یکی از جنبههای عاطفی و سوزناکِ وقایع شب عاشورا، جوشش عواطف و احساسات برآمده از تصور فراق و جدایی در اهلبیت امام حسین و زنان و کودکانی است که فردا بهترین عزیزانشان در خون خویش غوطهور میشوند. گزارش مربوط به «حال زینب در شب عاشورا» – اگر درست باشد- گویای آن چیزی است که در دل زنان و کودکان حاضر در عرصة کربلا گذشته است.
- سه خبر پایانی تحت عنوان «آمادگی برای نبرد و شهادت» نشان میدهد که باور به کشته شدن و شکست ظاهری در جبهة نبرد، نباید و نمیتواند فرماندهی صحنه را از تدابیر لازم و آرایش خردپذیر نیروهای خویش، معاف کند. امام حسین بهرغم پیشبینی شهادت خویش و همه یارانش، از هیچ تدبیری برای به حداقل رساندن خسارات جبهة خودی فروگذار نکرد.
نکتة دیگر دربارة خبر پایانی، اهتمام امام حسین و بعضی از یارانش به نظافت ظاهری است. از نظر آن حضرت توجه به طهارت و صفای روح و روان که با نماز و نیایش و قرائت قرآن حاصل شد، کافی نیست. مجاهد فی سبیل الله پاکی جسم و جان خود را همزمان مورد توجه قرار میدهد و به آن اهتمام میورزد.
این خبر ضمناً نشان میدهد که خیمهگاه امام حسین، در شب عاشورا نیز به حداقل آب مورد نیاز دسترسی داشتهاند.