از مدینه تا مدینه | قسمت یازدهم: رویدادهای روز عاشورا ، پیش از آغاز درگیری

چکیده
امام حسین (ع) در روز عاشورا: … بى‌نَسَب فرزند بى‌نَسَب، مرا ميان دو چيز، قرار داده است: شمشير و خوارى. خوارى، از ما دور است و خداوند، آن را براى ما نمى‌پذيرد، و نيز پيامبرش و مؤمنان، و دامن‌هايى پاك و پاكيزه، و جان‌هايى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از فرومايگان را بر مرگى كريمانه، مقدّم نمى‌دارند. …

بشرا آنلاین : همزمان با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور آزادگان جهان، امام حسین (ع)، سلسله مقالاتی تحت عنوان “از مدینه تا مدینه؛ بازخوانی نهضت اباعبدالله (ع)” به قلم علی باقری فر، مدیر مؤسسه‌ی دین پژوهی بشرا، منتشر و تقدیم علاقه مندان می شود. در قسمت یازدهم این مجموعه مقالات، رویدادهای روز عاشورا ، پیش از آغاز درگیری، مطابق اسناد تاریخی گزارش می شود:

یکم: رخدادها و گزارش‌ها

1. طهارت صبحگاهی و اقامة نماز

الأمالى، صدوق – به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق(ع)-: آن‌گاه امام حسين(ع) فرمان داد تا در اطراف لشكرش، گودالى شبيه خندق كَنْدند و به دستور ايشان، پُر از هيزم شد. آن‌گاه، پسرش على اكبر(ع) را با سى سوار و بيست پياده، براى آوردن آبْ فرستاد، درحالى‌كه خطرهاى بسيارى آن‌ها را تهديد مى‌كرد …

آن‌گاه، امام حسين(ع) به يارانش فرمود: «برخيزيد و آب بنوشيد، كه آخرين توشه شماست؛ و وضو بگيريد و غسل كنيد و لباس‌هايتان را بشوييد، كه كفن‌هايتان مى‌شود».

سپس، نماز صبح را با آنان خواند و آماده نبردشان ساخت. هم‌چنين فرمان داد تا گودالى كه اطراف لشكرش كَنده بودند، پُر از آتش شود تا تنها از يك‌سو با دشمن بجنگند. (دانش‌نامة امام حسین(ع)، ج 6، ص 59، ح 1604)

2. خوش ندارم آغازگر جنگ باشم

تاريخ الطبرى: عبداللّه بن عاصم، به نقل از ضحّاك مشرقى برايم گفت: هنگامى كه دشمنان به سوى ما روى آوردند و به آتش برافروخته هيزم و نِى نگريستند – همان آتشى كه در پشتمان برافروخته بوديم تا از پشتِ سر به ما حمله نكنند- يكى از سوارانِ غرق در سلاح آنان، به شتاب و بى آن‌كه با ما سخنى بگويد، به سوى ما آمد و چون به خيمه‌هايمان نگريست و جز هيزم آتش گرفته، چيزى نديد، باز گشت و با تمام توان فرياد كشيد: اى حسين! در همين دنيا و پيش از فرارسيدن قيامت، به سوى آتش شتافتى.

حسين(ع) گفت: «اين كيست؟! گويى شمر بن ذى‌الجوشن است!» .

گفتند: آرى! هموست. خداوند، كارت را به سامان بدارد!

حسين(ع) فرمود: «اى پسر زن بُزچران! تو به در آمدن به آتش، سزامندترى».

مسلم بن عَوسَجه، به حسين(ع) گفت: اى فرزند پيامبر خدا! فدايت شوم! آيا او را با تير نزنم؟ اكنون در تيررسِ من است و تير من، به خطا نمى‌رود و اين فاسق، از بزرگ‌ترين زورگويان است.

حسين(ع) فرمود: «تيراندازى مكن، كه من خوش ندارم آغازگرِ جنگ باشم». (همان، ص 63، ح 1605)

3. آرایش نظامی دو لشکر

الإرشاد: حسين بن على(ع)، صبحگاهان، يارانش را پس از نماز صبح، آماده كرد. سى و دو سوار و چهل پياده با او بودند. او زُهَير بن قَين را بر جناح راست يارانش و حبيب بن مظاهر را بر جناح چپ يارانش، قرار داد و پرچمش را به دست برادرش عبّاس(ع) سپرد … .

عمر بن سعد نيز در همان صبحگاه -كه روز جمعه بود و شنبه هم گفته شده- يارانش را آماده كرد و با لشكرى كه همراهش بودند، به سوى حسين(ع) بيرون آمد. بر جناح راست [لشكر] او، عمرو بن حَجّاج و بر جناح چپ [لشكر] او، شمر بن ذى الجوشن و بر سواران، عُروَة بن قيس و بر پيادگان، شَبَث بن رِبْعى گمارده شده بودند و پرچم را به غلامش دُرَيد داد. (همان، ص 79، ح 1615)

4. سخنی درباره شمار دو سپاه

الف) شمار سپاه امام حسين(ع)

بيشتر منابع معتبر، شمار سپاهيان امام(ع) را 72 نفر، گزارش كرده‌اند. پاره‌اى از منابع، عدد ياران امام(ع) را 82 نفر، برخى 114 نفر، برخى 145 نفر، برخى صد و هفتاد نفر، برخى ششصد نفر و برخى هزار نفر.

نكته قابل توجّه، اين‌كه در تبيين آمار شهداى كربلا، بجز امام(ع)، مشخّصات 154 نفر، ارائه مى‌شود كه حدود 72 تن از آن‌ها از خاندان امام حسين(ع) و پيامبر(ص) و امام على(ع) بوده‌اند. بنابراين، ممكن است آن‌چه در گزارش مشهور آمده، اشاره به همين افراد باشد، و نيز مى‌تواند اشاره به ياران امام(ع) قبل از ملحق شدن كسانى باشد كه به‌تدريج به ايشان پيوسته‌اند؛ احتمال دارد برخى اسامى، به دليل تصحيف، تكرار شده باشند. به‌هرحال، تعداد ياران امام(ع) بيش از 72 تن بوده‌اند. البتّه شمارى از شهدا، مانند: على اصغر(ع) و عبداللّه بن حسن(ع) و اُمّ وَهْب، از سپاهيان به شمار نمى‌روند و شمارى از سپاهيان امام(ع) مانند: حسن مُثنّا و ضَحّاك بن عبداللّه مَشرقى نيز شهيد نشده‌اند.

ب) شمار سپاه عمر بن سعد

شمار سپاهيان ابن سعد -كه در گزارش‌هاى نسبتاً معتبر آمده- عبارت است از : چهار هزار نفر، چهار هزار و پانصد نفر، بيست هزار نفر، 22 هزار نفر، 28 هزار نفر، سى هزار نفر، 31 هزار نفر، و 35 هزار نفر.

رقم سى هزار نفر، در دو روايت از امام حسن(ع) و امام زين‌العابدين(ع)، نقل شده است. هرچند كه سند اين روايات، از اعتبار لازم برخوردار نيست؛ ليكن با توجّه به كوچ دادن عمومى مردم كوفه به سوى كربلا توسّط ابن زياد و نيز با توجّه به اين كه اين تعداد، كمتر از نيمى از جنگ‌جويانِ كوفه است -كه حدود صد هزار نفر تخمين زده شده‌اند- رقمى قابل قبول است.

قرينه ديگرى كه مى‌تواند تعداد سى هزار نفر را تأييد كند، اين است كه سپاهيان مختار را شصت هزار نفر گزارش كرده‌اند. به نظر مى‌رسد كه سپاهيان او را كسانى تشكيل داده‌اند كه در واقعه كربلا، در لشكر عمر بن سعد نبوده‌اند. (همان، ص 84-87)

5. دعای امام در صبح عاشورا

الإرشاد عن عليّ بن الحسين زين العابدين(ع): لَمّا صَبَّحَتِ الخَيلُ الحُسَينَ(ع)، رَفَعَ يَدَيهِ وقالَ: اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتی في كُلِّ كَربٍ، ورَجائی فی كُلِّ شِدَّةٍ، وأنتَ لی فی كُلِّ أمرٍ نَزَلَ بی ثِقَةٌ وعُدَّةٌ، كَم مِن هَمٍّ يَضعُفُ فيهِ الفُؤادُ، وتَقِلُّ فيهِ الحيلَةُ، ويَخذُلُ فيهِ الصَّديقُ، ويَشمَتُ فيهِ العَدُوُّ، أنزَلتُهُ بِكَ وشَكَوتُهُ إلَيكَ رَغبَةً مِنّي إلَيكَ عَمَّن سِواكَ، فَفَرَّجتَهُ وكَشَفتَهُ، وأنتَ وَلِیُّ كُلِّ نِعمَةٍ، وصاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ، ومُنتَهى كُلِّ رَغبَةٍ.

امام زين‌العابدين(ع): صبح [عاشورا]، چون امام حسين(ع) چشم گشود و لشكر [دشمن] را ديد، دستانش را بالا برد و گفت:

«خداوندا! تو تكيه‌گاه من در هر سختى، و اميد من در هر گرفتارى هستى. در هر رويدادى كه براى من اتّفاق مى‌افتد، تو تكيه‌گاه و ساز و برگِ منى. بسى پريشانى [ها] كه دل، در آن [ها] سست مى‌شود و چاره، اندك مى‌گردد و دوست، انسان را وامى‌گذارد و دشمن، شماتت مى‌كند كه من، از سرِ رغبت به تو، و نه ديگران، شكايتش را نزد تو آورده‌ام و تو در آن، برايم گشايش قرار داده‌اى و آن را برطرف ساخته‌اى! تو، ولىّ هر نعمت و صاحبِ هر نيكى و نهايتِ هر مقصودى هستى». (همان، ص 88-89، ح 1619)

6. سخن گفتن زهیر با لشکر کوفه

تاريخ اليعقوبى: زُهَير بن قَين ، سوار بر اسبش، بيرون آمد و ندا داد: اى كوفيان! شما را از عذاب خدا، بيم مى‌دهم و بر حذر مى‌دارم. بندگان خدا! فرزند فاطمه، به دوستى و يارى، سزامندتر از فرزند سميّه است. پس اگر آنان را يارى نمى‌دهيد، دستِ كم با آنان نجنگيد.

اى مردم! بر روى زمين، پسرِ دختر پيامبرى نمانده است، جز حسين(ع)، و هيچ‌كس بر كُشتن او، حتّى با گفتن يك كلمه يارى نمى‌دهد، مگر آن‌كه خداوند‌، زندگى‌اش را تيره مى‌گردانَد و به سخت‌ترين عذاب آخرت، عذابش مى‌كند. (همان،ص93،ح1621)

یادآوری: طبری سخنان زهیر را با تفصیل بیشتری نقل کرده است.

7. سخنرانی امام(ع) در جمع لشکر کوفه

تاريخ الطبرى – به نقل از ضحّاك مِشرَقى- : با حسين(ع)، اسبى به نام لاحِق بود كه فرزندش امام زين‌العابدين(ع)، بر آن سوار مى‌شد. هنگامى كه دشمن به حسين(ع) نزديك شد، به نزد مَركبش [لاحق] بازگشت و بر آن اسب، سوار شد و با بلندترين صدايش، چنين ندا داد كه به گوش همه مردم رسيد:

[فراز اول: حق شما و تکلیف من]

أيُّهَا النّاسُ! اِسمَعوا قَولی، ولا تُعجِلونی حَتّى أعِظَكُم بِما لِحَقٍّ لَكُم عَلَیَّ، وحَتّى أعتَذِرَ إلَيكُم مِن مَقدَمی عَلَيكُم، فَإِن قَبِلتُم عُذری، وصَدَّقتُم قَولی، وأعطَيتُمونِی النَّصَفَ، كُنتُم بِذلِكَ أسعَدَ، ولَم يَكُن لَكُم عَلَیَّ سَبيلٌ، وإن لَم تَقبَلوا مِنِّی العُذرَ، ولَم تُعطُوا النَّصَفَ مِن أنفُسِكُم «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُونِ»، «إِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذِى نَزَّلَ الْكِتَـبَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّــلِحِينَ» …

«اى مردم! سخنم را بشنويد و عجله نكنيد تا بر پايه حقّى كه بر من داريد، اندرزتان دهم و دليلِ آمدنم به‌سوی شما را بگويم. اگر پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و با من انصاف ورزيديد، سعادتمند مى‌شويد و راهى بر من نداريد، و اگر دليل و عذرم را نپذيرفتيد و انصاف نورزيديد، «ساز و برگِ خويش و شريكانتان (بتان) را گِرد آوريد و هيچ چيز از كارى كه مى‌كنيد، بر شما پوشيده نباشد. به دشمنى من، گام پيش نهيد و به من، مهلت ندهيد». «ولىّ من، خداست كه اين كتاب را نازل كرده است؛ و او، سرپرستِ صالحان است» …

[فراز دوم: دعوت به فکر و اندیشه]

ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ، فَانسُبونی فَانظُروا مَن أنَا، ثُمَّ ارجِعوا إلى أنفُسِكُم وعاتِبوها، فَانظُروا هَل يَحِلُّ لَكُم قَتلی وَانتِهاكُ حُرمَتی؟

ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِيِّكُم(ص) وَابنَ وَصِيِّهِ وَابنِ عَمِّهِ، وأوَّلِ المُؤمِنينَ بِاللّهِ وَالمُصَدِّقِ لِرَسولِهِ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ رَبِّهِ؟ أوَلَيسَ حَمزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أبي؟ أوَلَيسَ جَعفَرٌ الشَّهيدُ الطَّيّارُ ذُو الجَناحَينِ عَمّی؟ أوَلَم يَبلُغكُم قَولٌ مُستَفيضٌ فيكُم: إنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) قالَ لي ولِأَخی: «هذانِ سَيِّدا شَبابِ أهِلِ الجَنَّةِ»؟

«نَسَبم را در يابيد و بنگريد كه من، كيستم. سپس به خودتان بياييد و آن را سرزنش كنيد و بنگريد كه آيا كُشتن من و هتك حرمتم، برايتان رواست؟ آيا من، فرزند دختر پيامبرتان، و فرزند وصى و پسرعمويش، اوّلين ايمان آورنده به خدا و تصديقگر پيامبرش در آن‌چه از نزد پروردگارش آورده است، نيستم؟ آيا حمزه سيّد الشهدا(ع)، عموى پدرم نيست؟ آيا جعفرِ شهيد و پرواز كننده با دو بال [در بهشت]، عمويم نيست؟ آيا اين روايت پُرتكرار، به شما نرسيده كه پيامبر خدا(ص)، درباره من و برادرم فرمود: اين دو، سَرور جوانان بهشت‌اند؟

[فراز سوم: هرگز دروغ نگفته‌ام!]

فَإِن صَدَّقتُمونی بِما أقولُ، وهُوَ الحَقُّ، فَوَاللّهِ، ما تَعَمَّدتُ كَذِبا مُذ عَلِمتُ أنَّ اللّهَ يَمقُتُ عَلَيهِ أهلَهُ، ويَضُرُّ بِهِ مَنِ اختَلَقَهُ، وإن كَذَّبتُمونی فَإِنَّ فيكُم مَن إن سَأَلتُموهُ عَن ذلِكَ أخبَرَكُم، سَلوا جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیَّ، أو أبا سَعيدٍ الخُدرِیَّ، أو سَهلَ بنَ سَعدٍ السّاعِدِیَّ، أو زَيدَ بنَ أرقَمَ، أو أنَسَ بنَ مالِكٍ، يُخبِروكُم أنَّهُم سَمِعوا هذِهِ المَقالَةَ مِن رَسولِ اللّهِ(ص) لی ولِأَخی. أفَما فی هذا حاجِزٌ لَكُم عَن سَفكِ دَمی؟[1]

اگر گفته مرا كه حقّ است، تصديق كنيد، به خدا سوگند، از آن زمان كه دانسته‌ام خداوند، دروغگو را دشمن مى‌دارد و به دروغ‌ساز، زيان مى‌زند، آهنگِ دروغ نكرده‌ام، و اگر تكذيبم كنيد، ميان شما كسانى هستند كه اگر از آن‌ها بپرسيد، آگاهتان مى‌كنند. از جابر بن عبداللّه انصارى يا ابوسعيد خُدْرى يا سهل بن سعد ساعدى يا زيد بن اَرقَم يا اَ نَس بن مالك بپرسيد. به شما خبر خواهند داد كه اين گفته را از پيامبر خدا(ص)، درباره من و برادرم شنيده‌اند. آيا اين، مانع شما از ريختن خون من نمى‌شود؟»

ثُمَّ قالَ لَهُمُ الحُسَينُ(ع): فَإِن كُنتُم في شَكٍّ مِن هذَا القَولِ أفَتَشُكّونَ أثَرا ما أنِّی ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم! فَوَاللّهِ، ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ابنُ بِنتِ نَبِیٍّ غَيری مِنكُم ولا مِن غَيرِكُم، أنَا ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم خاصَّةً.

سپس حسين(ع) به آنان فرمود: «اگر در اين گفته، ترديد داريد، آيا در اين هم شك داريد كه من، پسرِ دختر پيامبرتان هستم؟! به خدا سوگند، ميان مغرب و مشرق، كسى غير از من، در ميان شما و غير از شما، پسرِ دختر پيامبرتان نيست و تنها من، پسرِ دختر پيامبرتان هستم.

[فراز چهارم: گناه من چیست؟]

أخبِرونی، أتَطلُبُونّی بِقَتيلٍ مِنكُم قَتَلتُهُ، أو مالٍ لَكُمُ استَهلَكتُهُ، أو بِقِصاصٍ مِن جِراحَةٍ؟ قالَ: فَأَخَذوا لا يُكَلِّمونَهُ، قالَ: فَنادى: يا شَبَثَ بنَ رِبعِیٍّ، ويا حَجّارَ بنَ أبجَرَ، ويا قَيسَ بنَ الأَشعَثِ، ويا يَزيدَ بنَ الحارِثِ، ألَم تَكتُبوا إلَیَّ: أن قَد أينَعَتِ الثِّمارُ، وَاخضَرَّ الجَنابُ، وطَمَّتِ الجِمامُ، وإنَّما تَقدَمُ عَلى جُندٍ لَكَ مُجَنَّدٍ، فَأَقبِل؟

قالوا لَهُ: لَم نَفعَل، فَقالَ: سُبحانَ اللّهِ ! بَلى وَاللّهِ، لَقَد فَعَلتُم. ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ! إذ كَرِهتُمونی فَدَعونی أنصَرِف عَنكُم إلى مَأمَني مِنَ الأَرضِ.

به من بگوييد، اين كه مرا [به مبارزه] مى‌طلبيد، آيا كسى از شما را كُشته‌ام يا مالى را از شما بُرده‌ام يا جراحتى به شما رسانده‌ام كه مرا به قصاص مى‌خواهيد؟!».

جماعت، شنيدند و هيچ نگفتند. حسين(ع)، ندا برآورد: «اى شَبَث بن رِبعى، اى حَجّار بن اَبجَر، اى قيس بن اشعث، اى يزيد بن حارث! آيا به من ننوشتيد كه: ميوه‌ها رسيده و همه‌جا، سبز شده و جويبارها، پُر و لبريز شده‌اند. بيا كه بر لشكرى مجهّز و آراسته، در مى‌آيى؟!».

آنان گفتند: نه. ما چنين نكرده‌ايم!

حسين(ع) فرمود: «سبحان اللّه! به خدا سوگند كه چنين كرده‌ايد».

سپس فرمود: «اى مردم! اگر [آمدن] مرا خوش نداريد، مرا واگذاريد تا از شما روى بگردانم و به سرزمين امنى بروم».

فَقالَ لَهُ قَيسُ بنُ الأَشعَثِ: أوَلا تَنزِلُ عَلى حُكمِ بَني عَمِّكَ؟ فَإِنَّهُم لَن يُروكَ إلّا ما تُحِبُّ، ولَن يَصِلَ إلَيكَ مِنهُم مَكروهٌ.

قيس بن اشعث به حسين(ع) گفت: آيا حكم پسرعموهايت را نمى‌پذيرى كه آنان، جز آن‌چه دوست دارى، رأيى ندارند و چيز ناخوشى از آنان به تو نمى‌رسد‌؟

[فراز پنجم: حماسة عزّت]

فَقالَ الحُسَينُ(ع): أنتَ أخو أخيكَ، أتُريدُ أن يَطلُبَكَ بَنو هاشِمٍ بِأَكثَرَ مِن دَمِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ؟ لا وَاللّهِ، لا اُعطيهِم بِيَدی إعطاءَ الذَّليلِ، ولا اُقِرُّ إقرارَ العَبيدِ. عِبادَ اللّهِ! إنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّكُم أن تَرجُمونِ، أعوذُ بِرَبّی ورَبِّكُم مِن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤمِنُ بِيَومِ الحِسابِ.

حسين(ع) فرمود: «تو برادرِ برادرت هستى! آيا مى‌خواهى كه بنى‌هاشم، بيشتر از خون مسلم بن عقيل را از تو بخواهند؟ نه. به خدا سوگند، به دست خود و ذليلانه، خود را به آنان نخواهم سپرد و هم‌چون بندگان بى‌اختيار، قرار نمى‌گيرم. بندگان خدا! به پروردگار خود و شما پناه مى‌برم از آن كه مرا برانيد. به پروردگارِ خود و شما، از هر متكبّرى كه به روز حسابْ ايمان ندارد، پناه مى‌برم». (همان، ص 98-103، ح 1624)

8. گزارش دوم یا سخنرانی دوم امام

الملهوف: رَكِبَ أصحابُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، فَبَعَثَ الحُسَينُ(ع) بُرَيرَ بنَ حُصَينٍ، فَوَعَظَهُم فَلَم يَسمَعوا، وذَكَّرَهُم فَلَم يَنتَفِعوا.

فَرَكِبَ الحُسَينُ(ع) ناقَتَهُ ـ وقيلَ فَرَسَهُ ـ فَاستَنصَتَهُم فَأَنصَتوا، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ، وذَكَرَهُ بِما هُوَ أهلُهُ ، وصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ(ص) وعَلَى المَلائِكَةِ وَالأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ، وأبلَغَ فِي المَقالِ، ثُمَّ قالَ:

تَبّا لَكُم أيَّتُهَا الجَماعَةُ وتَرَحا! حينَ استَصرَختُمونا والِهينَ، فَأَصرَخناكُم موجِفينَ، سَلَلتُم عَلَينا سَيفا لَنا فی أيمانِكُم، وحَشَشتُم عَلَينا نارا اقتَدَحناها عَلى عَدُوِّنا وعَدُوِّكُم، فَأَصبَحتُم أولِياءَ لِأَعدائِكُم عَلى أولِيائِكُم بِغَيرِ عَدلٍ أفشَوهُ فيكُم، ولا أمَلٍ أصبَحَ لَكُم فيهِم.

الملهوف: ياران عمر بن سعد، بر مَركب‌هايشان، سوار شدند. حسين(ع)، بُرَير بن حُصَين را روانه كرد تا آنان را اندرز دهد؛ امّا گوش ندادند. او به آن‌ها يادآورى كرد؛ امّا سودى نبخشيد. حسين(ع)، بر شترش (/اسبش) سوار شد و از آنان خواست كه ساكت شوند. ساكت شدند. پس از حمد و ثناى الهى و ياد خدا، آن‌گونه كه شايسته او بود، و درود فرستادن بر محمّد و فرشتگان و پيامبران و فرستادگان، با گفتارى رسا، چنين فرمود:

«مرگ و اندوهتان باد، اى جماعت! با شيدايى، ما را به فريادرسى خوانديد و ما، به سرعت، به فريادتان رسيديم؛ [امّا] شما شمشيرى را كه براى ما بود، به روىِ خود ما بركشيديد و آتشى را كه عليه دشمنِ مشترك ما و شما افروخته بوديم، بر ضدّ خود ما افروختيد و همدست دشمنانتان، عليه دوستانتان شديد، بى آن‌كه عدالت را ميان شما بگسترنَد و اميدى به آن‌ها داشته باشيد.

فَهَلّا لَكُمُ الوَيلاتُ تَرَكتُمونا وَالسَّيفُ مَشيمٌ، وَالجَأشُ ضامِرٌ، وَالرَّأيُ لَمّا يَستَحصِف، ولكِن أسرَعتُم إلَيها كَطَيرِ الدَّبا، وتَداعَيتُم إلَيها كَتَهافُتِ الفَراشِ؛ فَسُحقا لَكُم يا عَبيدَ الاُمَّةِ، وشِرارَ الأَحزابِ، ونَبَذَةَ الكِتابِ، ومُحَرِّفِی الكَلِمِ، وعَصَبَةَ الآثامِ، ونَفَثَةَ الشَّيطانِ، ومُطفِئِی السُّنَنِ. أهؤُلاءِ تَعضُدونَ وعَنّا تَتَخاذَلونَ؟ أجَل، وَاللّهِ غَدرٌ فيكُم قَديمٌ، وَشَجَت عَلَيهِ اُصولُكُم، وتَأَزَّرَت عَلَيهِ فُروعُكُم، فَكُنتُم أخبَثَ شَجا لِلنّاظِرِ واُكلَةً لِلغاصِبِ.

اى واى بر شما! ما را وانهاديد، در‌حالى‌كه شمشيرها، هنوز در نيام و ابتداىِ كار است، و رأى [به جنگ]، هنوز پا بر جا نگشته؛ امّا شما هم‌چون مَلَخان، به سوى آن شتافته‌ايد و هم‌چون پرواز پشه‌ها [به سوى زرداب زخم و چرك]، همديگر را به آن، فرا‌خوانده‌ايد. نابودى، از آنِتان باد، اى بردگان امّت و بدترين دسته‌هاى آن‌، به كنارافكنان قرآن، و تحريف‌گرانِ سخنان، و دار و دسته گنهكاران، و پذيرندگان وسوسه شيطان، و خاموش‌كنندگان سنّت‌ها [ى جاويدان]! آيا اينان را يارى مى‌دهيد و ما را وامى‌نهيد؟! آرى. به خدا سوگند، خيانت ميان شما، سابقه دارد. ريشه‌هايتان، به آن درآميخته است و شاخه‌هايتان، بر آنْ پيچيده است. شما، پليدترين استخوانِ گلوگير براى بيننده و لقمه [ى آماده] غاصب گشته‌ايد.

ألا وإنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَكَزَ بَينَ اثنَتَينِ، بَينَ السَّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وهَيهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ، يَأبَى اللّهُ لَنا ذلِكَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ، وحُجورٌ طابَت، وحُجورٌ طَهُرَت، واُنوفٌ حَمِيَّةٌ ونُفوسٌ أبِيَّةٌ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ …

بى‌نَسَب فرزند بى‌نَسَب، مرا ميان دو چيز، قرار داده است: شمشير و خوارى. خوارى، از ما دور است و خداوند، آن را براى ما نمى‌پذيرد، و نيز پيامبرش و مؤمنان، و دامن‌هايى پاك و پاكيزه، و جان‌هايى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از فرومايگان را بر مرگى كريمانه، مقدّم نمى‌دارند. …

ثُمَّ قالَ: أما وَاللّهِ، لا تَلبَثونَ بَعدَها إلّا كَريثِ ما يُركَبَ الفَرَسُ حَتّى يَدورَ بِكُم دَورَ الرَّحى، ويَقلَقَ بِكُم قَلَقَ المِحوَرِ، عَهدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ أبی عَن جَدّی «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُونِ»، «إِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّى وَ رَبِّكُم مَّا مِن دَابَّةٍ إِلَا هُوَ ءَاخِذ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّى عَلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ».

سپس فرمود: «بدانيد كه -به خدا سوگند- پس از آن، جز به مقدار سوار شدن بر اسبى درنگ نمى‌كنيد تا آن‌كه شما را به‌سان سنگ آسيا بچرخاند و چون محور آسيا بى‌قرار سازد! عهدى است كه پدرم از جدّم براى من نقل كرده است: «شما با شريكانى كه قائليد، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد، و بى آن‌كه پرده‌پوشى كنيد، كار مرا يكسره كنيد و به من مهلت ندهيد». «من بر خداوند، پروردگار من و شما، توكّل كرده‌ام. هيچ جنبنده اى نيست، مگر آن‌كه زمامِ اختيارش به دست اوست. بى‌گمان، پروردگار من، بر راهى راست است» … (همان، ص 110-115، ح 1628)

9. گزارش سوم از سخنرانی امام حسین(ع)

مقتل الحسين(ع) للخوارزمي عن عبداللّه بن الحسن: خَرَجَ الحُسَينُ(ع) مِن أصحابِهِ حَتّى أتَى النّاسَ، فَاستَنصَتَهُم ، فَأَبَوا أن يُنصِتوا.

فَقالَ لَهُم: وَيلَكُم! ما عَلَيكُم أن تُنصِتوا إلَیَّ، فَتَسمَعوا قَولی، وإنَّما أدعوكُم إلى سَبيلِ الرَّشادِ، فَمَن أطاعَنی كانَ مِنَ المُرشَدينَ، ومَن عَصانی كانَ مِنَ المُهلَكينَ، وكُلُّكُم عاصٍ لِأَمری، غَيرُ مُستَمِعٍ لِقَولی، قَدِ انخَزَلَت عَطِيّاتُكُم مِنَ الحَرامِ، ومُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلوبِكُم، وَيلَكُم ألا تُنصِتونَ؟ ألا تَسمَعونَ؟

فَلاوَمَ أصحابُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، وقالوا : أنصِتوا لَهُ.

مقتل الحسين خوارزمى -به نقل از عبداللّه بن حسن- : حسين(ع)، از ميان يارانش بيرون آمد و به سوى لشكر [كوفه] رفت و از آنان خواست كه ساكت شوند؛ امّا آنان، ساكت نشدند. به آنان فرمود: «واى بر شما! چه مى‌شود اگر ساكت شويد و به سخنان من، گوش فرادهيد، كه من شما را به راه درست، فرامى‌خوانم. هركس از من اطاعت كند، از راه‌يافتگانْ خواهد بود و هركس سرپيچى كند، از هلاك‌شوندگان است و [مى‌دانم] همه شما از فرمان من، سرپيچى كرده، به سخنم گوش نخواهيد داد. [آرى!] همه بخشش و پاداش‌هاى شما، از حرام فراهم شده و شكم‌هايتان هم از حرام، پُر شده است و خداوند، بر دل‌هايتانْ مُهر زده است. واى بر شما! آيا ساكت نمى‌شويد؟ آيا گوش نمى‌دهيد؟».

ياران عمر بن سعد ، همديگر را سرزنش كرده، گفتند: ساكت شويد! …

[ادامة متن تقریباً شبیه گزارش الملهوف است و در پایان خبر چنین آمده است]

ألا إنّي قَد أعذَرتُ وأنذَرتُ، ألا إنّي زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسرَةِ عَلى قِلَّةِ العَتادِ، وخَذَلَةِ الأَصحابِ. ثُمَّ أنشَدَ:

فَإِن نَهزِم فَهَزّامونَ قِدما            وإن نُهزَم فَغَيرُ مُهَزَّمينا

  وما إن طِبُّنا جُبنٌ ولكِن         مَنايانا ودَولَةُ آخَرينا

بدانيد كه من، جاى عذرى باقى نگذاشتم و هشدار دادم. بدانيد كه با همين خانواده و [با وجود] كمىِ نفرات و نبودِ ياران، به سوى نبرد مى‌شتابم». سپس این‌چنین سرود:

اگر دشمن را فرارى دهيم، كه از ديرباز كار ما فرارى دادن دشمن بوده است.

و اگر هم به ظاهر مغلوب شويم [چون حق با ماست] هيچ‌وقت، شكست‌خورده نيستيم.

عادت و خوى ما ترس نيست؛ ليكن اَجَل‌هاى ما و طعمة (حكومت) ديگران، رسيده است … (همان، ص 118-123، ح 1630)

10. گفت‌وگو و اتمام حجت با عمر سعد

مقتل الحسين(ع) للخوارزمي عن عبد اللّه بن الحسن: قالَ [الحُسَينُ](ع): أينَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ؟ اُدعوا لي عُمَرَ، فَدُعِیَ لَهُ، وكانَ كارِها لا يُحِبُّ أن يَأتِيَهُ، فَقالَ: يا عُمَرُ، أنتَ تَقتُلُنی وتَزعُمُ أن يُوَلِّيَكَ الدَّعِیُّ بنُ الدَّعِیِّ بِلادَ الرَّیِّ وجُرجانَ؟ وَاللّهِ، لا تَتَهَنَّأُ بِذلِكَ أبدَا، عَهدٌ مَعهودٌ، فَاصنَع ما أنتَ صانِعٌ؛ فَإِنَّكَ لا تَفرَحُ بَعدی بِدُنيا ولا آخِرَةٍ، وكَأَنّی بِرَأسِكَ عَلى قَصَبَةٍ قَد نُصِبَ بِالكوفَةِ، يَتَراماهُ الصِّبيانُ، ويَتَّخِذونَهُ غَرَضا بَينَهُم.

مقتل الحسينخوارزمى -به نقل از عبداللّه بن حسن- : سپس امام(ع) فرمود: «عمر بن سعد كجاست؟ او را برايم فرابخوانيد».

عمر را فراخواندند؛ ولى دوست نداشت كه به ديدار حسين(ع) بيايد. حسين(ع) به عمر فرمود : «تو مرا مى‌كُشى و مى‌پندارى كه بى‌نَسَب فرزندِ بى‌نَسَب، حكومت سرزمين‌هاى رى و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند كه هرگز به كام خود، نخواهى رسيد و اين، حتمى و تمام شده است! هرچه مى‌خواهى، بكن كه تو پس از من، نه در دنيا شادمان خواهى بود، نه در آخرت. گويى مى‌بينم كه سرت را بر نِى، در كوفه نصب كرده‌اند و كودكان، آن را هدف سنگ‌پرانى خود نموده‌اند».

فَغَضِبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن كَلامِهِ، ثُمَّ صَرَفَ وَجهَهُ عَنهُ، ونادى بِأَصحابِهِ: ما تَنتَظِرونَ بِهِ؟ اِحمِلوا بِأَجمَعِكُم، إنَّما هِيَ اُكلَةٌ واحِدَةٌ.

عمر بن سعد، از سخن حسين(ع) خشمناك شد. از ايشان، روى گردانْد و يارانش را ندا داد كه: منتظر چه هستيد؟ همگى حمله كنيد كه يك لقمه است! (همان، ص 124-125، ح 1632)

11. اجازه خدا برای کشته شدن حسین و یارانش

كامل الزيارات عن الحلبی: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ [الصادق] (ع) يَقولُ : إنَّ الحُسَينَ(ع) صَلّى بِأَصحابِهِ الغَداةَ، ثُمَّ التَفَتَ إلَيهِم، فَقالَ: إنَّ اللّهَ قَد أذِنَ فی قَتلِكُم، فَعَلَيكُم بِالصَّبرِ.

كامل الزيارات -به نقل از حَلَبى-: شنيدم كه امام صادق(ع) مى‌فرمايد: «حسين(ع)، نماز صبح را با يارانش خواند و سپس به آنان، رو كرد و فرمود: خداوند، اجازه داده كه شما كُشته شويد. پس شكيب ورزيد». (همان، ص 130-131، ح 1640)

إثبات الوصيّة: … قامَ خَطيبا، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ، وقالَ لِأَصحابِهِ: إنَّ اللّهَ عز و جل قَد أذِنَ فی قَتِلكُمُ اليَومَ وقَتلی، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالجِهادِ.

إثبات الوصيّة: … خداوند عز و جل، به كشته شدن شما و من در امروز، اجازه داده است. بر شما باد شكيب ورزيدن و جهاد كردن!». (همان، ص 132-133، ح 1642)

مقصود از اذن الهى در كشته شدن امام(ع) و يارانش چيست؟

اذن الهى، بر دو گونه است:

  1. اذن تشريعى: بدين معنا كه در نظام قانون‌گذارى (تشريعى)، در مواردى، خداوند متعال، اجازه مى‌دهد كه انسان، كارى را انجام دهد، و در مواردى نيز اجازه نمى‌دهد.

بى‌ترديد، كشته شدن امام(ع) و يارانش، سرآمد محرّمات تشريعى الهى است. بنابراين، مقصود از «اذن»، قطعا اذن تشريعى نيست.

  1. اذن تكوينى: مقصود از اذن تكوينى، اين است كه تحقّق هر پديده در جهان، منوط به اجازه تكوينى آفريدگار جهان است. توضيح اين‌كه در نظام آفرينش، هر پديده، علّت خاصّى دارد كه تنها از مجراى آن، قابل تحقّق است؛ امّا تأثير اسباب در مُسبّبات، منوط به اذن الهى است؛ آتش نمرود، ابراهيم(ع) را نسوزانْد، كاردِ ابراهيم(ع)، گلوىِ اسماعيل(ع) را نبُريد.

مقتضاى آزادى انسان ، امكان داشتن اجتماع اذن تكوينى الهى و نهى تشريعىِ اوست؛ «ومَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَا بِإِذْنِ اللَّهِ» (تغابن/11).

بدين‌سان، امام(ع) با اين سخن، مى‌خواهد به ياران خود بگويد كه تقدير حكيمانه خداوند، اين است كه ما همگى، امروز، در راه انجام وظيفه، شهيد شويم. ازاين‌رو، بايد در برابر اين مصيبت، شكيبايى پيشه سازيم و تسليم تقدير الهى و راضى به قضاى او باشيم. (همان، ص 138-139)

دوم: نکته‌ها و تحلیل

  1. برپایه گزارش امالی شیخ صدوق، یاران و همراهان امام حسین(ع) در صبح عاشورا به فرماندهی علی‌اکبر آب تهیه کردند و از آن برای وضو و غسل و شست‌وشو و نوشیدن بهره گرفتند و البته این خبر، با اتمام آب در ساعات پایانی عاشورا و شهادت حسین و یارانش با لب تشنه منافات ندارد.
  2. به‌رغم قابل پیش‌بینی بودن نتایج جنگ، امام همه تدابیر لازم برای یک جنگ تمام عیار را به‌کار گرفت. تدابیری هم‌چون ساماندهی ویژه خیمه‌ها، حفر خندق و برافروختن آتش در اطراف خیمه‌ها، تا دشمن نتواند از هر سو حمله‌ور شود، آرایش نظامی نیروهای موجود و تعیین فرماندهی برای جناح چپ و راست و میانه و … این تدابیر گویای آن است که دینداری و اتکال به خدا و اقامة نماز و نیایش، نباید – و نمی‌تواند- جایگزین برنامه‌ریزی، تدبیر و اقدام صحیح و بایسته برای پیشبرد اهداف باشد.
  3. صبح عاشورا، شمر بن ذی‌الجوشن سردستة کشندگان امام حسین در تیررس مسلم بن عوسجه قرار گرفت، اما اباعبدالله(ع) به‌رغم اهانتی که وی کرده بود، اجازه نداد تیری به‌سوی او رها شود با این منطق که «دوست ندارم آغازگر جنگ باشم». این یکی از زیباترین جلوه‌های اخلاق‌مداری در نهضت اباعبدالله(ع) و نشانة جنگ‌گریزی آن حضرت است.
  4. از مجموع گزارش‌های تاریخی می‌توان به این نتیجه رسید که شمار سپاهیان امام حسین(ع) و شهدای کربلا احتمالاً بیش از 72 نفر بوده است و البته در هر فرضی این رقم چند ده بلکه چند صد برابر کوچک‌تر از سپاه دشمن است؛ و نسبتی بین یک به سی، تا یک به سیصد میان دو سپاه وجود دارد.
  5. نیایش امام حسین در صبح – و عصر- عاشورا نشان می‌دهد که نقش دعا در زندگی مؤمن، نوعی اظهار بندگی و فقر برای تلطیف روح و صفای باطن، دلدادگی و عشق‌ورزی با معبود، تقویت روحیه، اطمینان و آرامش درون و غلبه بر تمایلات و تمنّیات غیرتوحیدی در وجود آدمی است و نباید جایگزین مسئولیت‌های فردی و اجتماعی – در هر زمینه‌ای- قلمداد شود.
  6. یکی از پدیده‌های بسیار مهم در تحلیل نهضت عاشورا، عنصر سخنرانی و سخن گفتن با دشمن و در جمع سپاهیان جبهة باطل است. این پدیده، که گاهی با عنوان «دعوتِ پیش از جهاد» از آن یاد می‌شود، به این معناست که اولاً جبهة حق باید همة توان خویش را به‌کار گیرد تا جنگی صورت نگیرد، ثانیاً به بیانی بلیغ و رسا موضع خویش را برای طرف مقابل تبیین کند تا کسی از روی جهل و شبهه و اشتباه بر روی دیگری شمشیر نکشد و خونی به ناحق ریخته نشود و ثالثاً با سپاه باطل «اتمام حجت» شود تا اگر کسی از آنان کشته شد، رزمندگان جبهة حق در پیشگاه وجدان اخلاقی خویش، خرد جمعی و نزد خدای آفرینندة انسان معذور باشند و مورد بازخواست قرار نگیرند.
  7. امام حسین در طلیعة سخنرانی خویش در روز عاشورا «اندرز دادن به دشمن را حق آنان برمی‌شمارد» و خود را مکلف به انجام آن می‌داند، سپس آنان را به فکر و اندیشه فرامی‌خواند که چرا باید به روی حسین شمشیر بکشند، گناه فرزند رسول خدا چیست که ریختن خون او را برای پیروان پیامبر مباح کرده است؟! آن‌گاه توضیح می‌دهد که چرا حق دارد دست بیعت به یزید ندهد و در نهایت از دست متکبرانِ بی‌باور به روز حساب به خدا پناه می‌برد.
  8. اباعبدالله در بخشی دیگر از همان سخنرانی یا در سخنانی دیگر در جمع دشمنان فریب‌خورده می‌گوید: من به دعوت شما به این سرزمین آمدم، ما و شما در یک جبهه هستیم و دشمن مشترک داریم و نباید شمشیرهایمان به روی یکدیگر کشیده شود، آن‌گاه توضیح می‌دهد که چرا در دو راهی انتخاب شمشیر و تسلیم نمی‌تواند تن به ذلّت دهد و خود را تسلیم عبیدالله و یزید کند و پس از آن به سرنوشت شومی اشاره می‌کند که سپاه دشمن در آینده‌ای نزدیک گرفتارش می‌شود؛ تا اگر کسی حتی برای زرق و برق دنیا در این کارزار حضور یافته مطمئن شود که این نبرد دنیای او را نیز بر باد خواهد داد و در نهایت می‌گوید: «بدانید که من جای عذری باقی نگذاشتم و چنان‌که باید هشدار دادم».
  9. امام حسین به سخن در مجمع سپاهیان دشمن نیز بسنده نکرده، به صورتی جداگانه به گفت‌وگو با عمر سعد فرمانده میدانی دشمن می‌پردازد تا حجت را بر او نیز تمام کند و جای هیچ‌گونه اما و اگری را باقی نگذارد.
  10. پس از همة روشنگری‌ها و تمام کردن حجت بر دشمن و در شرایطی که هیچ راهی برای گریز از درگیری و جنگ باقی نمانده تازه زمان آن فرامی‌رسد که به یاران خویش بگوید: «خداوند به کشته شدن شما و من در امروز اجازه داده است، پس شکیبا باشید و جهاد کنید!».

 

پی‌نوشت:

[1]. فَقالَ لَهُ شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ: هُوَ يَعبُدُ اللّهَ عَلى حَرفٍ إن كانَ يَدري ما يَقولُ!

فَقالَ لَهُ حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ: وَاللّهِ، إنّي لَأَراكَ تَعبُدُ اللّهَ عَلى سَبعينَ حَرفا، وأنَا أشهَدُ أنَّكَ صادِقٌ ما تَدري ما يَقولُ، قَد طَبَعَ اللّهُ عَلى قَلبِكَ.

پیشنهاد مطالب دیگر:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست