پیشنهاد مطالب دیگر:
از مدینه تا مدینه| قسمت شانزدهم: پس از شهادت
چکیده
بشرا آنلاین – همزمان با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور آزادگان جهان، امام حسین (ع)، سلسله مقالاتی تحت عنوان “از مدینه تا مدینه؛ بازخوانی نهضت اباعبدالله (ع)” به قلم علی باقری فر، مدیر مؤسسهی دین پژوهی بشرا، منتشر و تقدیم علاقه مندان می شود. در قسمت چهاردهم این مجموعه مقالات، رویدادهای پس از شهادت امام حسین(ع) مورد بررسی قرار میگیرد:
یکم: رخدادها و گزارشها
1. تاراج کردن وسایل امام
الإرشاد: … سپس به تاراج كردن وسايل امام حسين(ع) روى آوردند. اسحاق بن حَيوه حَضْرَمى، پيراهن امام(ع) و اَبجَر بن كعب، شلوار ايشان و اَخنَس بن مَرثَد، عمامه ايشان و مردى از بنى دارِم، شمشير ايشان را به تاراج برد. اثاث و شتران و وسايل سفر امام(ع) و حتّى زيورآلات زنان ايشان را نيز غارت كردند. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 7، ص 297، ح 2000)
المنتظم: وسايل او (حسين(ع)) را به تاراج بردند. قيس بن اشعث، عمامه او را و ديگرى شمشيرش را و آن يكى، كفشها و اين يكى، شلوارش را برداشت و سپس اموال او را به تاراج بردند. عمر بن سعد گفت: هركس كه چيزى برداشته، برگردانَد؛ امّا هيچكدام، چيزى برنگرداندند. (همان، ص 303، ح 2005)
یادآوری: چنانکه قرائن موجود در خبرهای بالا نشان میدهد تاراج وسایل امام حسین(ع) محدود به آنچه همراه امام در میدان کارزار بوده نیست و شامل وسایل امام در خیمهها نیز میشود؛ تاراج شمشیر و زره و کلاهخود از مایملک شهید در محل شهادت معقول است، اما بردن پیراهن و شلوار و عمامه و قطیفه از کسی که دهها ضربت شمشیر و نیزه بر بدن او وارد شده منطقی به نظر نمیرسد، مگر آنکه منظور غارت لباسها از درون خیمه باشد. دستور ابنسعد مبنی بربازگرداندن این اموال به جای خود نیز مؤیّد این برداشت است. البته بیرون آوردن لباسهای سرور و سالار شهیدان به قصد اهانت به آن حضرت، موضوع دیگری است که میتواند اتفاق افتاده باشد.
2. تاراج خيمهها و غارت اموال دختران پيامبر(ص)
تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو مخنف، از امام صادق(ع)ـ : مردم به سوى سُرخاب و جامههاى گرانبها و شتران رفتند و آنها را تاراج كردند. مردم به سوى حسين(ع) و اثاث و وسايل كاروان، هجوم آوردند و حتّى براى گرفتن لباس روى زنان نيز، با آنها درگير مىشدند و چون چيره مىشدند، آن را مىبردند. (همان، ص 311، ح 2014)
الأخبار الطوال: سپس مردم به سوى [عطر و] سرخابى كه [حسين(ع)] از كاروان تجارى[ـِ يمن] گرفته بود و نيز به سوى آنچه در خيمهها بود، رفتند و آنها را به تاراج بردند. (همان، ص 311، ح 2016)
الأمالى، صدوق ـ به نقل از فاطمه، دختر امام حسين(ع)ـ : اوباش، به خيمه ما وارد شدند. من كه دخترى خردسال بودم، دو خلخال طلا بر پاهايم داشتم. مردى خلخالها را از پاهايم بيرون مىكشيد و مىگريست.
گفتم: چرا مىگريى، اى دشمن خدا؟
گفت: چگونه نگِريم، درحالىكه زيور دختر پيامبر خدا را برمىدارم؟!
گفتم: [خُب،] برندار!
گفت: مىترسم كسى جز من بيايد و آن را بردارد!
آنان آنچه را هم كه در خيمههاى بر پا شده، به چشم مىخورْد ، به تاراج بردند و حتّى روپوشهايى را كه خود را با آنها پوشانده بوديم، از رويمان كشيدند و بردند. (همان، ص 313، ح 2019)
المناقب، ابن شهرآشوب: شمر، متوجّه خيمهها شد و آنچه را يافتند، تاراج كردند و حتّى گوش امّكلثوم براى [بردنِ] گوشوارهاى، پاره شد. (همان، ص 317، ح 2024)
الملهوف: مردم در تاراج خيمههاى خاندان پيامبر(ص) و نور چشم زهراى بتول، بر هم پيشى جستند، تا آنجا كه روپوش زنان را نيز از رويشان كشيدند. دختران پيامبر خدا(ص) و زنان امام حسين(ع) از خيمهها بيرون آمدند و با هم به گريه و زارى پرداختند و در فراق حاميان و دوستدارانشان، ناله سر دادند.
حُمَيْد بن مسلم گفته است: ديدم كه زنى از بنى بكر بن وائل، همراه همسرش، ميان ياران عمر بن سعد بود و هنگامى كه ديد مردم به زنان حسين(ع) در خيمههايشان هجوم بردهاند و اموال آنان را برمىدارند، او نيز شمشيرى گرفت و به سوى خيمهها آمد و گفت : «اى خاندان بكر بن وائل! آيا اموال دختران پيامبر خدا تاراج مىشود [و شما كارى نمىكنيد]؟! حكومت، جز از آنِ خدا نيست. براى خونخواهى پيامبر خدا [به پا خيزيد]!»؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جايگاهش بازگرداند. (همان، ص 315، ح 2021)
المنتظم: [عمر بن سعد] به كشتن على بن الحسين(ع) فرمان داد؛ امّا زينب، خود را بر او انداخت و گفت: به خدا سوگند، او كشته نمىشود تا من كشته شوم!
عمر، دلش به حال زينب سوخت و از على بن الحسين(ع) دست كشيد. (همان، ص 317، ح 2027)
تاريخ الطبرى ـ به نقل از حميد بن مسلمـ : به على بن الحسين، علىِ كوچكتر [از علىاكبر] رسيدم. او بيمار بود و در بستر افتاده بود. شمر بن ذى الجوشن، با پيادگانِ همراهش رسيد. آنان گفتند: آيا اين را نكشيم؟
من گفتم: سبحان اللّه! كودكان را بكشيم؟! اين، يك بچّه است.
پيوسته اين، كارم بود و هركس را كه مىآمد، از او دور مىكردم، تا آن كه عمر بن سعد آمد و گفت : هيچكس وارد خيمه اين زنان نشود. كسى به اين جوان بيمار نيز كارى نداشته باشد. هركس كه چيزى از وسايل اينان برداشته، به ايشان برگرداند.
امّا به خدا سوگند، كسى چيزى برنگرداند.
على بن الحسين(ع) به من فرمود: «خير ببينى، كه ـ به خدا سوگند ـ خداوند، شر را با سخن تو، از من دور ساخت!». (همان، ص 317، ح 2025)
الإرشاد ـ به نقل از حميد بن مسلمـ : … عمر بن سعد، گروهى از اطرافيانش را بر خيمه و خرگاه زنان و نيز نزد علىبنالحسين(ع) گماشت و گفت: مراقبشان باشيد تا كسى از آنان بيرون نرود؛ ولى با آنها بدرفتارى نكنيد. (همان، ص319،ح2026)
ملاحظه: به نظر میرسد گزارش المنتظم مبنی بر فرمان عمر سعد به کشتن علی بن الحسین8 دقیق نباشد. احتمالاً گزارش دقیقتر همان است که از تاریخ طبری به نقل حُمید بن مسلم آمد.
3. آتش زدن خيمهها
مثير الأحزان: دخترانِ سَرور پيامبران و نور چشم زهرا، سرْبرهنه، نوحهخوان و نالهزنان، بيرون آمدند. آنان بر جوانان و پيرانِ از دست رفته، گريه و زارى مىكردند و از خيمههاى در حالِ سوختن، مىگريختند. آنان آنگونه بودند كه شاعر مىگويد:
يتيمان را مىبينى كه ناله و فرياد سر مىدهند / و از فقدان بهترين پيشوا، خاك بر سر مىريزند
و بانوان پردهنشين، سرْبرهنه ايستادهاند / و بر گيسوان آويخته يتيمان، دست مىكشند
زنان را شوهر و فرزندْ از دست داده، مىبينى / كه بر پاكان و دليران مىگريند (همان، ص 321، ح 2030)
4. نشانههاى آشكار شده
4/1. رؤياى اُمّ سلمه
الأمالى، مفيد ـ به نقل از غياث بن ابراهيم، از امام صادق(ع)ـ: روزى امّ سلمه، گريان از خواب برخاست و چون دليل گريهاش را پرسيدند، گفت: پسرم حسين، ديشب كشته شد؛ زيرا من پيامبر(ص) را پس از رحلتش تا كنون، در خواب نديده بودم؛ امّا ديشب ايشان را رنگْ پريده و غمگين ديدم و پرسيدم: اى پيامبر خدا! چرا تو را اينگونه مىبينم؟ پيامبر(ص) فرمود: «من، همه شب را براى حسين و يارانش، قبر مىكندم». (همان، ص 331، ح 2037)
4/2. رؤیای ابنعباس
المناقب، ابن شهرآشوب: در خبر است كه پس از شهادت امام حسين(ع)، ابنعبّاس در خواب، پيامبر(ص) را غبارآلوده و پابرهنه ديد كه با چشمهاى گريان، دامن به كمر بسته و اين آيه را مىخواند: «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» (ابراهیم/42) ايشان فرمود: «من به كربلا رفتم و خون حسين را از زمين برداشتم. اكنون در دامان من است و مىروم تا پيشِ روى خدايم، با آنها (ستمكاران) طرح دعوا كنم». (همان، ص 347، ح 2050)
4/3. برخاستن غبار سياه
الملهوف ـ در يادكرد آنچه به هنگام شهادت امام حسين(ع) پدید آمدـ : در همان وقت، غبارى سخت سياه و تاريك، به آسمان برخاست كه با وزش باد سرخ، همراه بود و هيچچيز كوچك و بزرگى ، در آن ديده نمىشد، تا آنجا كه مردم گمان كردند عذاب بر آنها فرود آمده است. مدّتى اين چنين بود و سپس هوا باز شد. (همان، ص 349، ح 2054)
4/4. سرخ شدن آسمان
كامل الزيارات ـ به نقل از ابو بصير ، از امام صادق(ع)ـ: آسمان و زمين، بر شهادت حسين(ع) گريستند و سرخ شدند. اين دو، بر كس ديگرى جز يحيى بن زكريّا و حسين بن على(ع)، نگريستهاند. (همان، ص 351، ح 2057)
التبيان فى تفسير القرآن ـ به نقل از سُدّىـ : هنگامى كه امام حسين(ع) كشته شد، آسمان بر او گريست و گريه آن، سرخىِ دو سوى آن (مشرق و مغرب) است. (همان، ص 353، ح 2063)
الأمالى، صدوق ـ به نقل از فاطمه دختر امام على(ع)ـ : مردم، خورشيد را بر ديوارها سرخِ سرخ، مانند مَلحفههاى زعفرانى رنگ، مىديدند تا هنگامى كه على بن الحسين(ع) با زنان بيرون رفت و سر امام حسين(ع) را به كربلا بازگرداندند. (همان، ص 359، ح 2073)
4/5. گريستن آسمان و زمين
تفسير القمّى ـ به نقل از فُضيل همْدانى، از پدرشـ : مردى كه دشمن خدا و پيامبر خدا بود، به اميرمؤمنان(ع) برخورد و ايشان اين آيه را خواند: «فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ» (دخان/29)؛ «آسمان و زمين، بر آنها گريه نكردند و بِدانها مهلت داده نشد».
سپس كه حسين بن على(ع) از كنار ايشان گذشت، فرمود: «اما اين، كسى است كه آسمان و زمين، بر او خواهند گريست».
نيز فرمود: «آسمان و زمين جز بر يحيى بن زكريّا و حسين بن على، نَگِريستند». (همان، ص 364و365، ح 2088)
4/6. نداى فرشته
الكافى ـ به نقل از رَزين، از امام صادق(ع)ـ : هنگامى كه حسين به على(ع) را با شمشير زدند و سرنگون شد و قاتل، بريدن سرش را آغاز كرد، مُنادى اى از دل عرش، ندا داد: اى امّت سرگردانى كه پس از پيامبرتان گمراه شديد! خداوند، شما را به [درك] عيد قربان و عيد فطر، موفّق ندارد!
به خدا سوگند، آنان، نه توفيق يافتند و نه توفيق خواهند يافت [كه عيدى را درك كنند]، تا آنگاه كه انتقام خون حسين(ع) گرفته شود. (همان، ص 395، ح 2118)
4/7. و این چند نشانة دیگر
مصباح الزائر ـ در «زيارت ناحيه مقدّسه»ـ : با سقوط تو، اسلام ، سقوط كرد و احكام و قوانين خداوند، معطّل ماندند و روزها تيره شدند، و خورشيد گرفت و ماه، تاريك گشت و ابر و باران نيامدند و عرش و آسمان، به لرزه در آمدند و زمين و صحرا جمع شدند [و لرزيدند]. (همان، ص 419، ح 2138)
5. به خاکسپاری شهیدان
تاريخ الطبرى ـ به نقل از حميد بن مسلمـ : ساكنان غاضريّه از قبيله بنىاسد، حسين(ع) و يارانش را يك روز پس از شهادتشان به خاك سپردند. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 7، ص 429، ح 2144)
الملهوف: هنگامى كه ابنسعد از كربلا فاصله گرفت، گروهى از بنىاسد بيرون آمدند و بر آن پيكرهاى پاك خونآلود، نماز خواندند و آنها را در همين جايى كه اكنون هستند، به خاك سپردند. (همان، ح 2147)
الإرشاد: هنگامى كه ابنسعد كوچ كرد و رفت، گروهى از بنىاسد ـ كه در غاضريه فرود آمده بودندـ به سوى حسين(ع) و يارانش ـ كه رحمت خدا بر ايشان باد ـ رفتند و بر آنان نماز خواندند و حسين(ع) را در همين جايى كه اكنون هست، به خاك سپردند و پسرش على اصغر را نزد پاهايش دفن كردند و براى شهيدان خاندان و يارانش كه گرد او بر زمين افتاده بودند، گودالى نزديك پاهاى حسين(ع) كندند و آنان را گرد آوردند و همه آنان را با هم دفن كردند. عبّاس بن على را نيز در همانجا كه شهيد شد، در راه غاضريه و همين جايى كه اكنون قبر اوست، به خاك سپردند. (همان، ص 433، ح 2153)
6. ماجرای سرهای شهیدان
6/1. بُرده شدن سرها بهوسیلة قبیله قاتل
تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو مخنف ـ : هنگامى كه حسين بن على(ع) كشته شد، سرهاى كسانى را كه از اهلبيت و پيروان و ياران او شهيد شده بودند، نزد عبيداللّه بن زياد آوردند.
[قبيله] كِنده، سيزده سر آوردند كه رئيس آنها، قيس بن اشعث بود. [قبيله] هوازِن، بيست سر آوردند كه شمر بن ذىالجوشن، رئيس آنها بود. [قبيله] تميم، هفده سر و بنىاسد، شش سر و مَذحِج، هفت سر و بقيّه لشكر، هفت سر آوردند كه هفتاد سر مىشود. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 8، ص 11، ح 2158)
6/2. سر امام(ع) در خانه خولی
تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو مِخنَف ـ : طولى نكشيد كه حسين(ع) كشته شد و سرش را همان روز با خولى بن يزيد و حُمَيد بن مسلم اَزدى به سوى عبيداللّه بن زياد فرستادند. خولى، آن را آورد و خواست به كاخ برود كه درِ آن را بسته ديد. به خانهاش رفت و سر را زير تَشتى در خانهشان گذاشت … آنگاه داخل خانه شد و به بسترش رفت. زن خولی میگوید: به او گفتم: چه خبر؟ چه نزد خود دارى؟
گفت: ثروت روزگار را آوردهام. اين، سر حسين است كه همراه تو در خانه است!
گفتم : واى بر تو! مردم، طلا و نقره مىآورند و تو سر فرزند پيامبر خدا را مىآورى؟! نه ـ به خدا سوگندـ سر من و سر تو در يك اتاق، گرد هم نمىآيد.
از بسترم برخاستم و به بخش ديگر خانه رفتم … نشستم و نگريستم. به خدا سوگند، پيوسته به ستون نورى كه از آسمان تا تَشت مىدرخشيد ، نگاه مىكردم و پرندگانى سپيد را گرداگرد آن، بالزنان ديدم. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 8، ص 7، ح 2155)
6/3. سر امام(ع) در مجلس ابنزیاد
الأمالى، صدوق ـ به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق، از پدرش، از جدّش امام زینالعابدین(ع)- : سِنان[1] ـ كه خدا لعنتش كندـ آمد، تا اين كه سرِ حسين بن على(ع) را به مجلس عبيداللّه بن زياد ـ كه خدا لعنتش كندـ وارد كرد، درحالىكه چنين مىگفت:
ركاب مرا پر از سيم و زر كن / كه من، سلطان عالىجاه را كشتم
آن كه پدر و مادرش، بهترينِ مردم بودند / و خود نيز به هنگام يادكرد نسبها، بهترينِ مردم بود
عبيداللّه بن زياد به او گفت: واى بر تو! اگر مىدانستى كه پدر و مادرش، بهترينِ مردم هستند، چرا او را كشتى؟
آن گاه فرمان داد گردنش را بزنند و خداوند، روحش را زودتر به آتش بُرد. (همان، ص 19، ح 2174)
تاريخ الطبرى ـ به نقل از سعد بن عبيدهـ : سر حسين(ع) را براى ابن زياد آوردند و پيش رويش نهادند. او با سر چوب دستىاش، بر آن مىنواخت و مىگفت: ريش اباعبداللّه، جوگندمى شده است. (همان، ص 23، ح 2178)
الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): هنگامى كه سرها را جلوى عبيداللّه بن زياد نهادند، با چوب دستىِ همراهش، بر دهان حسين(ع) مىزد و مىگفت:
سر مردانى را مىشكافند كه در نزد ما عزيزند / ولى آنان نافرمانترين و ستمكارترين بودند
زيد بن ارقم به او گفت: كاش اين چوب دستى را دور مىكردى؛ چراكه پيامبر خدا، دهانش را بر جايگاه اين چوب دستى مىنهاد! (همان، ص 25، ح 2181)
6/4. گرداندن سرهای شهدا در کوفه
تذكرة الخواصّ: ابن زياد، همه سرها را در كوفه بر چوب نهاد. سرها افزون بر هفتاد عدد بودند و در اسلام، آنها نخستين سرها پس از سر مسلم بن عقيل بودند كه در كوفه نصب شدند. (همان، ص 27، ح 2185)
6/5. فرستادن سرهای شهدا به سوی یزید
تذكرة الخواصّ: ابن زياد، سرها را روز دوم، پايين آورد و آنها را با اسيران، به شام، نزد يزيد بن معاويه فرستاد. (همان، ص 29، ح 2189)
مقتل الحسين(ع)، خوارزمى ـ به نقل از عِكرِمة بن خالدـ : سر حسين(ع) را براى يزيد بن معاويه در دمشق آوردند و نصب كردند. يزيد گفت: نعمان بن بشير را برايم بياوريد.
هنگامى كه نعمان آمد، يزيد گفت: آنچه را عبيداللّه بن زياد كرده است، چگونه ديدى؟
نعمان گفت: جنگ، دست به دست مىشود.
يزيد گفت: ستايش، خدايى را كه او را كشت!
نعمان گفت: اميرمؤمنان، كشتن حسين را دوست نداشت. و مقصودش [از اميرمؤمنان]، معاويه بود.
يزيد گفت: اين، پيش از شورش او بود و اگر بر معاويه مىشوريد، به خدا سوگند، او نيز اگر مىتوانست، وى را مىكشت. (همان، ص 31، ح 2193)
6/6. سر امام(ع) در مجلس یزید
الملهوف ـ از امام زين العابدين(ع)ـ : هنگامى كه سر حسين(ع) را براى يزيد ـ كه خدا لعنتش كندـ آوردند، مجلسهاى شراب مىآراست و سر حسين(ع) را مىآورد و جلوى خود مىنهاد و با حضور آن، شراب مىنوشيد. (همان، ص 33، ح 2194)
الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) ـ به نقل از يزيد بن ابى زيادـ : هنگامى كه سر حسين بن على(ع) را براى يزيد آوردند، با سرِ چوب دستىاش به دندان حسين(ع) مىزد و مىگفت: گمان نمىكردم كه اباعبداللّه به اين سن رسيده باشد! موى [سپيدِ] سر ايشان، از محاسنش كاملاً متمايز بود؛ زيرا محاسن خود را سياهرنگ كرده بود. (همان، ح 2195)
6/7. فرستاده شدن سر امام(ع) برای همسران یزید
أنساب الأشراف: يزيد، سر حسين(ع) را براى زنانش فرستاد و عاتكه دخترش ـ كه بعدها، مادر يزيد بن عبدالملك شدـ آن را گرفت و شست و روغن ماليد و خوش بويش كرد.
يزيد به او گفت: اين، چه كارى است؟
گفت: سر پسرعمويم را آشفته و پريشان برايم فرستادى. آن را مرتّب و خوشبو كردم. (همان، ص 39، ح 2203)
6/8. آویختن سر امام(ع) در دمشق و چرخاندن آن در شهرها
مقتل الحسين(ع)، خوارزمى ـ به نقل از ابو مخنف و جز اوـ : يزيد، فرمان داد كه سر شريفِ حسين(ع) را بر درِ خانهاش بياويزند. (همان، ص 43، ح 2207)
شرح الأخبار: يزيد ملعون، فرمان داد كه سر حسين(ع) را در شهرهاى شام و جز آن بچرخانند. (همان، ح 2210)
6/9. محل دفن سر مقدس سیدالشهدا(ع)
گزارشهاى مربوط به محلّ دفن سر مقدّس سيّدالشهدا(ع)، به پنج دسته تقسيم مىشوند:
دسته اوّل، دلالت دارد كه سر امام(ع) در كنار قبر پدرش اميرمؤمنان(ع) دفن شده است. بيشتر منابع معتبر روايى (مانند: الكافى، تهذيب الأحكام وكامل الزيارات)، در اين دسته قرار دارند.
دسته دوم، گزارشهايى كه میگوید سر سيّدالشهدا(ع) به كربلا برگردانده و به جسد ايشان، ملحق شده است. حديثى از اهلبيت(ع) كه بر اين معنا دلالت داشته باشد، در دست نیست.
دسته سوم، گزارشهايى كه دلالت دارند كه سر مقدّس سيّدالشهدا(ع) در دمشق، دفن شده است.
دسته چهارم، گزارشهايى كه دلالت دارند كه سر مقدّس امام(ع) در مدينه و در قبرستان بقيع، دفن شده است.
دسته پنجم، گزارشهايى كه از دفن سر امام(ع) در مصر (قاهره) حكايت دارند. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 8، ص 80-82)
6/10. مَدفن سرهاى ديگر شهيدان كربلا
گزارشهاى مشهور، حاكى از آن است كه علاوه بر سر مطهّر امام حسين(ع)، سر ساير شهداى كربلا نيز از كوفه به شام، فرستاده شده است؛ اما درباره مكان دفن آنها، گزارش معتبرى وجود ندارد.
مرحوم سيّد محسن امين در أعيان الشيعه مىگويد: بعد از سال 1321 هجرى قمرى، در آرامگاه مشهور به «باب الصغير» در دمشق، مقبرهاى را ديدم كه بر سر درِ آن، سنگى نصب بود و روى آن، اين نوشته بود: «اينجا محلّ دفن سرهاى عباس بن على و على اكبر بن حسين و حبيب بن مُظاهر است». پس از دو سال، اين مقبره خراب و بازسازى شد و آن سنگ، برداشته شد و در داخل مقبره ضريحى ساختند و نامهاى بسيارى از شهيدان كربلا را بر آن نوشتند؛ اما حقيقت، اين است كه آن مقبره، برحسب آنچه بر سر درِ آن بود، منسوب به آن سه سر شريف است و به گمان قوى، انتسابش به آن سرهاى شريف نيز صحيح است؛ چراكه سرهاى شهيدان، پس از حمل شدن به دمشق و گردانده شدن در شهر و برآورده شدن هدف يزيد (داير بر پيروزى و زهر چشم گرفتن از مردم و خنك شدن دلش)، به ناچار بايستى در يكى از گورستانهاى شهر، دفن مىشدند كه از ميان آنها، اين سه سر، در آرامگاه باب الصغير، مدفون شدهاند و جاى دفنشان حفظ شده است، و البته حقيقت را خدا مىداند.
دليل روايى يا تاريخى قاطع و روشنى بر اين انتساب، وجود ندارد. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 8، ص 82-83)
دوم: نکتهها و تحلیل
- امام رضا(ع) در روایتی میفرماید: ماه محرم، ماهی است که مردم زمان جاهلیت جنگ و قتال را در آن حرام میدانستند، اما در این ماه خون ما حلال شمرده شد، حرمت ما هتک شد، خاندان و زنان ما اسیر شدند و آتش در خیمههای ما فروزان و اموال ما غارت شد و حرمت رسول خدا(ص) دربارة ما رعایت نشد.[2]
- گزافه نیست اگر وقایع پس از شهادت امام حسین(ع) و دیگر شهیدان کربلا، اسفبارترین و تراژیکترین بُعد رخداد عاشورا خوانده شود. کشتن و کشته شدن در میدان نبرد، اگر با حفظ اصول اخلاقی و انسانی صورت پذیرد، از لوازم جنگ به حساب میآید و تا حدودی گریزناپذیر است، اما عریان نمودن بدن کشتهشدگان، اسبتازاندن بر آنها، تاراج اموال شخصی، به آتش کشیدن خیمهها و اذیت و آزار بازماندگان و زنان و خردسالانی که هیچ نقشی در عرصه نبرد نداشتهاند، نهایت سنگدلی، درندهخویی و نادیده گرفتن بدیهیترین اصول اخلاقی و انسانی است، که از سوی یزیدیان صورت پذیرفت و داغ ننگ آن را تا ابد بر پیشانی فرماندهان و اجراکنندگان این جنایات نشاند.
- یکی از سوژههای شایان توجه و قابل بررسی در رخداد کربلا، نقش زن در این واقعة طبیعتاً مردمحور است. نقش ـ مثبت و بعضاً منفیـ بانوان در این رویداد به میزانی است که شهید مطهری نهضت امام حسین(ع) را «مُذَنَّث» ارزیابی کرده، یعنی رخدادی که قهرمانان و بازیگران آن در دو سپاه امام حسین و یزید، هم زنان و هم مردان هستند. چند نمونه از نقش زنان در بزنگاههای پس از شهادت، در این فصل، گزارش شده است؛ مثل فریاد خشم و اعتراض یکی از زنان قبیلة بنی بکر به رفتار سپاهیان عمر سعد، که با شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود و چون دید لشکر به زنها و خیمههای حسین حمله کرده و به غارت آنها مشغولاند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیمهها آمد و خطاب به طایفة خود گفت: «ای طایفة بکر بن وائل، آیا دختران پیامبر را غارت میکنید؟ «لا حُكْمَ اِلّا لِلهّ يا لَثاراتِ رسُولِ اللهِ»: «حکمی جز حکم خدا نیست، ای خونخواهان رسول خدا» … .
نمونة دوم مربوط به همسر خولی و برخورد قهرآمیز او با شوهرش که چرا حامل رأس مقدس امام حسین(ع) شده است. و نمونة مهمتر، نقش حضرت زینب(س) در حفاظت از جان امام سجاد(ع) آنگاه که جان آن حضرت در هجوم سپاهیان عمر سعد به خمیهها مورد تهدید قرار گرفت.
- در هیچیک از منابع معتبر، گزارشی از دستور عمر بن سعد برای حمله به خیمههای خاندان اباعبدالله(ع) به چشم نمیخورد. حمله به خیمهها مربوط به رجّالههای تحت فرمان شمر بن ذیالجوشن است که چنانکه طبری گزارش کرده است وقتی عمر بن سعد آمد دستور داد: «هیچکس وارد خیمة این زنان نشود، کسی به این جوان بیمار (حضرت علی بن الحسین(ع)) نیز کاری نداشته باشد، هرکس چیزی از وسایل اینان برداشته، به ایشان برگرداند». البته که کسی چیزی از اموال غارت شده را برنگرداند.
- به نظر میرسد، آنچه باعث انصراف دشمن از کشتن امام سجاد شد ـ غیر از ارادة الهی که اصل است، و فداکاری عمهاش حضرت زینب که خود را بر او انداخت و گفت: به خدا سوگند، او کشته نمیشود تا من کشته شوم ـ بیماری ایشان بود که باعث ضعف شدید ایشان شده بود (چنانکه در روایت ابوالجارود از امام باقر(ع)، به شدتِ بیماری امام اشاره شده است) این ضعف به میزانی بوده است که عدهای تصور میکردند او بر اثر این ضعف و بیماری، خواهد مُرد و دیگر نیازی به کشتن او نیست.
- هیچ گزارش کهن تاریخی دربارة آنچه بر اهلبیت امام(ع) در شب یازدهم محرم گذشته است، وجود ندارد؛ اما بدون تردید آن شب، سختترین شبی بوده که بر این خاندان گذشته است. مصیبتِ از دست دادن بهترین عزیزان با فجیعترین وضع، رها ماندن پیکرهای خونین امام و یاران باوفایش بر روی زمین، سفاکی و ددمنشیِ لشکر عمر سعد در برخورد با زنان و کودکان و خویشاوندان امام و غربت و اسارت خاندان حسین، از مسلّمات تاریخ عاشوراست. سنجش شرایط اهلبیت امام حسین در شب یازدهم محرم در صحرای کربلا، با وضعیت آنان در شب عاشورا، درحالیکه همة عزیزانشان زنده و در کنارشان بودند، میتواند به میزانی شرایط روحی و حالات غمبار بازماندگان شهیدان کربلا در شب یازدهم را به تصویر درآورد.
- دربارة حوادث خارقالعادهای که وقوع آنها پس از شهادت امام حسین گزارش شده و ما بخشی از آنها را در این فصل آوردیم، مانند برخاستن غبار سیاه و تاریک به آسمان، سرخ شدن آسمان، گریستن آسمان و زمین، باریدن خون از آسمان، و …، میتوان گفت: گرچه تحقق این امور، استحالة عقلی ندارد، اما ـ چنانکه قرائن نشان میدهدـ به نظر میرسد این تعابیر بیشتر جنبة استعارهای و تمثیلی داشته باشد، تا عمق فاجعه را نشان دهد و الّا بررسی مجموعة نهضت اباعبدالله(ع)، گویای آن است که همة رویدادهای این نهضت از آغاز تا انجام، به صورتی کاملاً طبیعی و در روندی خردپذیر رخ داده است.
- دربارة اینکه انتقال سر سیدالشهدا(ع) به کوفه، در همان عصر عاشورا صورت گرفته، ظاهراً اختلاف چشمگیری وجود ندارد، اما در اینکه سرهای دیگر شهدا چه زمانی به کوفه نزد ابن زیاد فرستاده شده، بین مورخان و مقتلنویسان دیدگاه یکسانی وجود ندارد، عدهای بر این باورند که سرهای دیگر شهدا را هنگام بردن اسرا به کوفه، یعنی بعدازظهر روز یازدهم بردند، اما شیخ مفید، و به پیروی از او، طبرسی میگویند: سرهای دیگر شهدا نیز همان روز عاشورا به کوفه فرستاده شد.
- چنانکه گزارشهای متن نشان داد، پس از آنکه عمر سعد به همراه سپاهش کشتههای خود را دفن کرده و کربلا را به مقصد کوفه ترک کردند، قبیلة بنی اسد که ساکن قریة غاضریه بودند، پس از یک روز از شهادت امام و یارانش، به کربلا آمدند و بر بدن امام و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند. بنابراین، گزارشهای مشهور مبنی بر اینکه ابدان مطهر شهیدان کربلا پس از سه روز و دو شب به خاک سپرده شد فاقد سند معتبر میباشد.
- متصدّی كفْن و دفن شهدا: از نظر فقهاى شيعه، شهيد، نه غسل دارد و نه كفن؛ بلكه بايد با لباس خود دفن شود، مگر اينكه برهنه باشد كه در اين صورت، شمارى از فقها تصريح كردهاند كه كفن كردن وى، واجب است.
- دفن سيّدالشهدا و يارانش به دو صورت گزارش شده است: اوّل، اينكه ايشان به صورت خارقالعاده توسط امام زينالعابدين(ع) و با حضور پيامبر خدا(ص)، امام على(ع)، امام حسن(ع) و فرشتگان الهى دفن شدهاند. دوم، اينكه اهل غاضريه از طايفه بنىاسد، اجساد مطهّر شهدا را دفن كردهاند.
دربارة جزئيات مربوط به دفن سيّدالشهدا و اصحاب آن بزرگوار نيز آنچه بر سرِ زبانها مشهور گرديده، در منابع معتبرِ كهنِ حديثى و تاريخى وجود ندارد. تنها در كتاب الدمعة الساكبه، گزارش مفصّلى در این باره آمده است که معمولاً روضهخوانها بیان میکنند. ليكن كتاب الدمعة الساكبة و ساير منابعى كه اين گزارش را نقل كردهاند، قابل اعتماد نيستند. (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 7، ص 436-440)
- دربارة محل دفن سر مبارک حضرت امام حسین(ع) ـ چنانکه در بخش یکم: شرح واقعه، آمدـ پنج نظریه وجود دارد که اعلام نظر قطعی دربارة هر یک از آنها را ناممکن میسازد، لیکن نظر به اینکه قول «به دفن سر امام در کنار قبر پدرش امیرمؤمنان(ع)»، در بیشتر منابع معتبر روایی آمده است ظاهراً ارجح است، گرچه به گزارشهایی که بر دفن سر مقدس امام در دمشق دلالت دارند نیز نمیتوان بیاعتنا بود، زیرا انتقال سر امام حسین به دمشق و کاخ یزید، ظاهراً قطعی است و گزارش معتبری مبنی بر ادامة گرداندن سر آن حضرت در بیرون از شام در دست نیست، بنابراین دفن سر مقدس در دمشق طبیعی مینماید.
[1] . الطبقات الکبری، حامل سر امام حسین(ع) را خولی بن یزید اصبحی میداند چنانکه الفتوح، از بشرُ بن مالک بهعنوان کسی که سر امام را نزد عبیدالله برد یاد میکند.
[2] . شیخ صدوق، الامالی، مجلس 27، ص 190، ج 2 و … .