پیشنهاد مطالب دیگر:
از مدینه تا مدینه | قسمت دوم: تصویری از سیمای رفتاری امام حسین در دوره معاویه
چکیده
بشرا آنلاین – همزمان با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور آزادگان جهان، امام حسین (ع)، سلسله مقالاتی تحت عنوان “از مدینه تا مدینه؛ بازخوانی نهضت اباعبدالله (ع)” به قلم علی باقری فر، مدیر مؤسسهی دین پژوهی بشرا، منتشر و تقدیم علاقه مندان می شود. در قسمت دوم این مجموعه مقالات، تصویری از سیمای رفتاری امام حسین (ع) در دورهی حکومت معاویه ارائه میگردد:
***
یکم: رخدادها و گزارشها
الف) امام حسین در روزگار امامت امام حسن
1. پیروی همراه با تکریم، از امام حسن : امام حسین(ع) پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) و در دوران امامت برادرش، امام حسن(ع) را امام زمان خود میدانست. ازاینرو، از او پیروی میکرد؛ بلکه تسلیم محض او بود. افزون بر این، امام حسین(ع) احترام ویژهای برای برادر و امام خود، قائل بود و بدین جهت، در محضر او سخن نمیگفت و اظهارنظر نمیکرد و جلوتر از وی راه نمیرفت …
2. حمایت از صلح برادرش با معاویه : الأخبار الطوال: على بن محمّد بن بشير هَمْدانى میگوید: [پس از ماجراى صلح] من و سفيان بن ليلا، به مدينه نزد حسن(ع) رفتيم. هنگامى وارد خانهاش شديم كه مُسيَّب بن نَجَبه، عبد اللّه بن وَدّاك تميمى و سرّاج بن مالك خَثعَمى نيز نزد او بودند. من گفتم: سلام بر تو، اى خواركننده مؤمنان!
فرمود: «سلام بر تو! بنشين. من خواركننده مؤمنان نيستم؛ بلكه عزّتدهنده آنان هستم. من با صلح با معاويه، جز اين نخواستم كه كشتار را از شما دور كنم، زيرا ديدم كه يارانم در جنگ كردن، سستاند و از جهاد، شانه خالى مىكنند. به خدا سوگند، [با اين وضعيت] اگر با كوهها و درختان هم به سوى معاويه مىرفتيم، جز واگذارى خلافت به او، چارهاى نبود. سپس، از نزد حسن(ع) بيرون آمديم و نزد حسين(ع) رفتيم و پاسخ حسن(ع) را به او بازگفتيم. فرمود: «[برادرم] حسن، درست مىگويد. بايد همه شما تا زمانى كه اين انسان (معاويه) زنده است، در خانهتان بمانيد». (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 2، ص 427، ح 721)
3. بیعت با معاویه و پایبندی به آن : رجال الكشّي: امام صادق(ع) فرمود: معاويه به حسن(ع) نوشت: تو و حسين و ياران على، نزد ما بياييد. قيس بن سعد بن عباده انصارى هم با آنان روانه شد و به شام رسيدند. معاويه به ايشان اجازه ورود داد و سخنرانانى هم براى [مقابله با] آنان، آماده كرد. معاويه گفت: اى حسن! برخيز و بيعت كن. پس برخاست و بيعت كرد. سپس به حسين(ع) گفت: بر خيز و بيعت كن. پس برخاست و بيعت كرد. سپس به قيس گفت: اى قيس! برخيز و بيعت كن. قيس به حسين(ع) نگريست و منتظرِ فرمان او شد. حسين(ع) فرمود: «اى قيس! او (حسن(ع))، امامِ من است». (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 2، ص 435، ح 728)
الأخبار الطوال: حُجر بن عَدى و عُبَيدة بن عَمرو ، نزد حسين(ع) آمدند و گفتند: اى اباعبد اللّه! با عزّت، ذلّت را خريديد، كم را پذيرفتيد و فراوان را وانهاديد. امروز به سخن ما گوش كن و بقيّه روزگار، سخن ما را گوش مكن. حسن و انديشه صلحطلبىاش را كنار بگذار و پيروانت را از كوفه و ديگر جاها، گرد خود بياور. من (حجر) و همراهم (عُبيده) را بر اين طلايه سپاه بگمار كه پيش از آنكه پسر هند بفهمد، ما او را با شمشير مىكوبيم. حسين(ع) فرمود: «ما [با معاويه] بيعت كردهايم و پيمان بستهايم. هيچ راهى براى پيمانشكنى ما نيست». (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 2، ص 429، ح 724)
4. پذیرفتن عطایای معاویه و خردهگیری بر او : قرب الإسناد – از امام صادق، از پدرش امام باقر (ع) : حسن و حسين (ع) بر معاويه عيب مىگرفتند و از او انتقاد مىكردند؛ ولى عطايايش را مىپذيرفتند. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 35، ح 757)
علل الشرائع: حسن و حسین، فرزندان علی(ع)، آنچه را معاویه میداد، میگرفتند؛ امّا به اندازه بال مگسی از آن را برای خود و خانوادهشان هزینه نمیکردند. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 37، ح 761)
5. جلوگیری از ازدواج یزید با دختر عبدالله بن جعفر: معاویه بن ابی سفیان، دختر عبداللّه بن جعفر را برای پسرش یزید، خواستگاری کرد. عبداللّه با حسین(ع) مشورت نمود. حسین(ع) فرمود: «آیا به او دختر میدهی، در حالی که از شمشیرهایشان خون ما میچکد؟! او را به پسر برادرت، قاسم بن محمّد بده». عبداللّه گفت: من بدهکارم. حسین(ع) فرمود: «مِلک بُغَیبِغه را بردار و بدهیات را از آن، ادا کن که تو خود میدانی عمویت [علی بن ابیطالب] در آنجا چه کارها کرده است». عبداللّه نیز او را به همسریِ قاسم در آورد. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 43، ح 764)
ب) امام حسین(ع) در روزگار امامت خویش
1. کوشش معاویه برای جانشین کردن یزید : الفتوح: معاويه، ضحّاك بن قيس و مسلم بن عَقَبه را فرا خواند و به آن دو گفت: آنچه را در بالش من است، بيرون بياوريد. آن دو، نوشتهاى را بيرون آوردند كه معاويه، پيشتر به خطّ خودش در آن نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم. اين، عهدى است كه معاوية بن ابى سفيان، اميرمؤمنان، براى پسرش يزيد مىنويسد و با او بيعت مىكند و سفارش كارها را به او كرده و خلافت را پس از خود، براى وى قرار داده است و او را به مراقبت از رعايا و قيام به كارهايشان و نيكى به آنان، فرمان داده و او را «اميرمؤمنان» ناميده و به او دستور داده است كه به شيوه دادگران و منصفان رفتار كند. بر جنايت، كيفر كند و بر نيكى، پاداش دهد. اين تيره از قريش را بهخصوص حفظ كند و قاتلان دوستان را برانَد و بنىاميّه و خاندان عبد شمس را بر بنىهاشم، مقدّم بدارد و خاندان مظلوم مقتول، اميرمؤمنان، عثمان بن عفّان را بر خاندان ابوتراب و فرزندانش، پيش اندازد. پس هركس اين نوشته بر او خوانده شد و آن را پذيرفت و به اطاعت از فرمانروايش يزيد بن معاويه شتافت، آفرين و صدآفرين به او! و هركس كه از آن سرپيچى كرد و امتناع ورزيد، گردنش زده شود. اين حكم، هميشگى است تا حق به اهلش بازگردد. و سلام بر آنكس كه اين نوشته بر او خوانده شود و آن را بپذيرد! (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 89، ح 787)
2. کشتن عدهای از مخالفان جانشینی : مقاتل الطالبیّین: معاویه، دسیسه کرد و هنگامی که خواست یزید را جانشین خود کند، به امام حسن(ع) و سعد بن ابی وقّاص، سم خوراند و آن دو در فاصلهای نزدیک به هم، در گذشتند. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 83، ح 779)
3. پاسخ توبیخآمیز امام(ع) به معاویه، دربارة ستمها و بدعتهایش : هنگامی که حُجر بن عدی و یارانش کشته شدند، کوفیان آن را سخت زشت و ناپسند شمردند؛ زیرا حُجر، از اصحاب بزرگ علی(ع) بود … از اینرو، چند تن از کوفیان به سوی حسین(ع) رفتند و واقعه [ی شهادت حجر ]را خبر دادند. امام حسین(ع) کلمه استرجاع بر زبان راند و این موضوع بر او گران آمد. این چند تن، در مدینه ماندند و نزد امام حسین(ع) رفت و آمد داشتند. گزارش این ماجرا به مروان رسید که آن هنگام، فرماندار مدینه بود. او به معاویه نوشت که: مردانی از عراق بر حسین بن علی وارد شده، نزد او اقامت نمودهاند و با او رفت و آمد میکنند. نظر خود را برای من بنویس …
معاویه به حسین بن علی(ع) نوشت: امّا بعد، در باره تو، خبر اموری به من رسیده که دوست دارم تو را از آنها دور ببینم. اگر خبرْ درست باشد، از تو نمیپذیرم و به جانم سوگند، کسی که دست وفا و عهد داده و پیمان بسته، سزاوار وفا کردن است، و اگر نادرست باشد، تو کامرواترینِ مردم به آن هستی و حظّ خود میبری و به عهد خدا، وفا میکنی. پس مرا وادار مکن که از تو ببُرم و به تو بدی نمایم، که من هر گاه سرزنشت کنم، انکارم میکنی و هر گاه به من نیرنگ بزنی، به تو نیرنگ میزنم. پس، از در هم شکستن اجتماع این امّت و بازگرداندن آنها به فتنه، پروا کن فَاتَّقِ شَقَّ عَصا هذِهِ الاُمَّهِ وأن یَرجِعوا عَلی یَدِکَ إلَی الفِتنَهِ …
حسین(ع) در پاسخ نوشت: «امّا بعد، نامهات به من رسید. نوشته بودی که در باره من، خبرهایی به تو رسیده که آنها را دوست نداری و اگر درست باشد، از من نمیپذیری، و [کسی] جز خداوند، به سوی نیکوییها راه نمینماید و بر آنها استوار نمیدارد. امّا سخنچینیِ انجام شده برای تو را چاپلوسان سخنچینِ تفرقهافکن در میان جماعت، انجام دادهاند. من سرِ جنگ و مخالفت با تو ندارم … آیا تو حُجر بن عدی و یارانش را [به ستم] نکشتی؛ آنان که نمازگزار و عابد بودند و ستم را زشت و بدعتها را دهشتناک میشمردند و از سرزنش هیچ سرزنشگری در راه خدا نمیترسیدند؟ این قتل را پس از امان دادن به آنها، با همه وثیقهها و سوگندهای غلیظ، انجام دادی.
آیا تو قاتل عمرو بن حَمِق، صحابی پیامبر (ص)، نیستی که عبادت، فرسودهاش کرده بود و رنگش را زرد و بدنش را لاغر نموده بود؟
آیا تو زیاد بن سمیّه را که بر بستر عُبَید (برده ثقیف) زاده شده بود، پسر پدرت نخواندی … سپس زیاد را بر کوفه و بصره مسلّط کردی تا دستان مسلمانان را قطع کند و چشمان آنان را با میله داغ، بر کَنَد و به شاخههای نخل بیاویزد …
آیا تو همان نیستی که [زیاد] ابن سمیّه به تو نوشت: حَضْرَمیان، بر دین علی هستند. و تو به او نوشتی: هر کس را که بر دین علی و اندیشه اوست، بکُش. و او هم به فرمان تو، آنان را کُشت و مُثلِه کرد؟ …
گفتهای: به خودت و دینت و به امّت بیندیش و اجتماع و اُلفت امّت را نشکن و مردم را به فتنه باز نگردان. من فتنهای بزرگتر از فرمانرواییِ تو بر این امّت، نمیشناسم و برای خود و دینم، رأی ای برتر از جهاد با تو نمیدانم. اگر جهاد کنم، مایه نزدیکیِ من به پروردگارم است و اگر آن را واگذارم، گناهی است که از فراوانیِ کوتاهیام در آن، از خدا مغفرت میطلبم و از خدا میخواهم که به درستترین کار، موفّقم بدارد.
امّا زیان نیرنگ تو با من، بیش از هر کس دیگر، به خودت میرسد، مانند همین کار تو با این چند تنی که آنان را کُشتی و مُثلهشان نمودی، با آن که آنان، در حال صلح با تو بودند؛ نه با تو جنگیده و نه پیمانت را شکسته بودند، و فقط از چیزی (قیامی) ترسیدی که اگر هم آنان را نمیکُشتی، پیش از آن که آنها کاری کنند، میمُردی و یا آنان پیش از رسیدن به آن، میمُردند …
ولَیسَ اللّهُ بِناسٍ لَکَ أخذَکَ بِالظِّنَّهِ، وقَتلَکَ أولِیاءَهُ عَلَی الشُّبهَهِ وَالتُّهمَهِ، وأخذَکَ النّاسَ بِالبَیعَهِ لِابنِکَ غُلامٍ سَفیهٍ یَشرَبُ الشَّرابَ ویَلعَبُ بِالکِلابِ
خدا فراموش نمیکند دستگیر کردنهایت را بهخاطر گمان [و بدبینی]، و کُشتن دوستان خدا را از روی شُبهه و تهمت، و بیعت گرفتنت را از مردم برای پسرت، آن جوانِ نابخردِ شرابخوار و سگباز!
جز این نمیدانم که خود را تباه کردی و دینت را هلاک نمودی و امانتت را خوردی و مردمت را فریفتی و جایگاهی از آتش برای خود بر گرفتی . پس دور باد قوم ستمکار از رحمت خداوند!» (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 10-16، ح 743)
4. خطبة امام در منا: (در جمع 200 نفر از اصحاب پیامبر و بیش از 500 نفر از نخبگان جهان اسلام) یک سال قبل از مرگ معاویه (بنگرید: تحفالعقول عن آل رسولالله، ابن شُعبه حرّانی، ترجمة احمد جنتی، ص 518-525)
دوم: نکتهها و تحلیل
1. فرمانبرداری و حمایت از تصمیمات و فرمانهای حکومتی پیشوایان دینی واجب است.
2. هرگاه مردم آمادگی برای ستیزهگری با دشمن و پرداخت هزینههای آن را نداشتند وظیفة رهبران الهی، صلح و واگذاری قدرت است.
3. امامان معصوم شیعه براساس تکلیف عمل میکردند نه تیپ روانشناسی خویش (سازشکار یا ستیزهگر بودن)
4. پایبندی به عهد و پیمان – تا وقتی که طرف مقابل، آن را نقض نکرده- واجب است گرچه این پیمان با فردی مثل معاویه باشد.
5. معاویه برخلاف مفاد صلحنامه با امام حسن(ع)، فرزندش یزید را به جانشینی خویش برگزید و نظام خلافت اسلامی را به نظام سلطنتی موروثی تبدیل کرد.
6. لزوم پایبندی به مفاد بیعت با مسئولان، به معنای لزوم سکوت در برابر تخلفات آنها و ترک فریضة امر به معروف و نهی از منکر و سلب «حق انتقاد» از خود نیست.
7. بزرگترین خطری که کیان جامعة اسلامی را تهدید میکند، سکوت علما و بزرگان در برابر انحرافات زمامداران است.
از مدینه تا مدینه | بازخوانی نهضت اباعبدالله(ع)| قسمت اول: روزشمار نهضت عاشورا