از مدینه تا مدینه | قسمت سوم: خودداری امام حسین(ع) از بیعت با یزید

چکیده
بشرا آنلاین: یکی از رمزهای جاودانگی نهضت اباعبدالله(ع)، اهداف انسانی، اخلاقی و خردپذیر این حرکت است که در وصیت‌نامه‌ی آن حضرت تبلور یافته است./ در اختیار گرفتن زمام امور جامعه‌ی اسلامی از سوی افراد ناصالح، به اصل اسلام آسیب می‌رساند./  در حرکت اعتراضی امام حسین(ع) بر ضد حکومت جائر، هیچ‌کس – حتی بعضی از برادران آن حضرت- مجبور به همراهی با او نیست (حق آزادی انتخاب)./ از نظر اباعبدالله الحسین(ع)، امر به معروف و نهی از منکر و اقدامات مصلحانه در مرحله‌ی نخست باید نظام سیاسی و حاکمان جامعه را هدف‌گیری کند.

بشرا آنلاین – همزمان با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور آزادگان جهان، امام حسین (ع)، سلسله مقالاتی تحت عنوان “از مدینه تا مدینه؛ بازخوانی نهضت اباعبدالله (ع)” به قلم علی باقری فر، مدیر مؤسسه‌ی دین پژوهی بشرا، منتشر و تقدیم علاقه مندان می شود. در قسمت سوم این مجموعه مقالات، گزارشی از نحوه‌ی فراخواندن امام حسین (ع) به بیعت با یزید و پاسخ و رفتار امام (ع) ارائه می‌گردد:

یکم: رخدادها و گزارش‌ها

1. مرگ معاویه و آغاز حکومت یزید: البداية و النهاية: پس از وفات معاويه در ماه رجب سال شصت هجرى، با يزيد بيعت شد. سال ولادت يزيد، 26 هجرى است كه به هنگام بيعت، 34 سال عمر داشت. وى نمايندگان پدرش را در شهرها ابقا نمود و كسى را بركنار نكرد و اين، از زيركى او بود. (دانش‌نامه امام حسین(ع)، ج 3، ص 365، ح 931)

2. نامه یزید به فرماندار مدینه و تأکید بر اخذ بیعت از امام(ع): الملهوف : چون معاويه در رجب سال شصت هجرى در گذشت، يزيد بن معاويه براى وليد بن عتبه – كه فرماندار مدينه بود-نامه نوشت و [در آن نامه] به وى دستور داد كه از مردم مدينه به‌ويژه حسين بن على براى وى بيعت بگيرد و به وى دستور داد كه: اگر حسين بن على از بيعت كردن سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را نزد من بفرست. (همان، ص 367، ح 935)

3. رایزنی ولید با مروان در بیعت گرفتن از امام(ع): الملهوف: وليد، مروان بن حكم را نزد خود فراخواند و درباره حسين(ع) از وى مشورت خواست. مروان گفت: او نمى‌پذيرد و اگر جاى تو بودم، او را گردن مى‌زدم. وليد گفت: كاش به دنيا نيامده بودم! آن‌گاه به دنبال حسين(ع) فرستاد. (همان، ص 381، ح 945)

4. فراخوانده شدن امام(ع) برای بیعت کردن: الفتوح: وليد بن عُتبه به سوى حسين بن على(ع)، عبد الرحمان بن ابى بكر، عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبير فرستاد و آنان را فرا خواند. پيك – كه عبد اللّه بن عمرو بن عثمان بن عفّان بود- سراغ آنان آمد و آنان را در خانه‌هايشان نيافت. به مسجد آمد و آنان را نزد قبر پيامبر(ص) يافت. بر آنان سلام كرد و گفت: دعوت امير را اجابت كنيد. حسين(ع) فرمود: «اگر خدا بخواهد، وقتى جلسه تمام شد [مى‌آييم]». پيك، نزد وليد باز گشت و او را از نتيجه باخبر ساخت. عبد اللّه بن زبير به حسين بن على(ع) رو كرد و گفت: اى ابا عبد اللّه! اين، زمانِ جلوس عمومىِ وليد بن عُتبه نيست. دعوت در اين ساعت، موضوع غريبى است. فكر مى‌كنى چرا ما را دعوت كرده است؟
حسين(ع) به او فرمود: «… گمان مى‌كنم معاويه از دنيا رفته است …» .
عبد اللّه بن زبير گفت: اى فرزند على ! قضيّه همين است. اگر براى بيعت با يزيدْ دعوت شوى، چه مى‌كنى، اى ابا عبداللّه؟
حسين(ع) فرمود: «هرگز با يزيد، بيعت نمى‌كنم … اى ابوبكر! من با يزيد، كه فسق و فجورش آشكار است، شراب مى‌خورد، سگ‌باز و بوزينه‌باز است و با خاندان پيامبر، دشمنى مى‌كند، بيعت كنم؟! به خدا سوگند، هرگز بيعت نمى‌كنم».
[راوى] مى‌گويد: آن دو در حال گفت‌وگو بودند كه پيك، دوباره آمد و گفت: اى ابا عبد اللّه! امير، تنها براى شما دو نفر نشسته [و منتظر شماست]. به سوى او برخيزيد.
[راوى] مى‌گويد: حسين بن على(ع) به او تَشَر زد و فرمود: «نزد اميرت باز گرد و هر كدام از ما كه خواست، نزد او مى‌آيد و من هم‌اينك به خواست خدا، نزد او مى‌آيم». پيك به نزد وليد بن عُتبه باز گشت و گفت: خدا، امير را سلامت دارد! حسين بن على، هم‌اينك نزد شما مى‌آيد.
مروان بن حكم گفت: به خدا سوگند، حسين، نيرنگ زده است. وليد گفت: ساكت باش! كسى همانند حسين، نيرنگ نمى‌زند و چيزى را كه انجام نمى‌دهد، بر زبان نمى‌آورد. (همان، ص 383-387، ح 950)

5. تدبیر امام(ع) پیش از رفتن به نزد ولید: الإرشاد: حسين(ع) فهميد كه مقصود وليد [از فرا خواندن ايشان] چيست. به همين خاطر، گروهى از دوستانش را فراخواند و دستور داد سلاح برگيرند و به آنان فرمود: «وليد، مرا در اين ساعت، فراخوانده و بعيد نمى‌دانم مرا به كارى تكليف كند كه نمى‌خواهم آن را اجابت كنم و او مورد اطمينان نيست. پس همراه من باشيد. وقتى من وارد خانه او شدم، شما درِ خانه بنشينيد. اگر شنيديد صدايم بلند شد، داخل شويد تا او را از [آسيب زدن به] من بازداريد». (همان، ص 387، ح 952)
المناقب، ابن شهرآشوب: وليد به دنبال آنان [يعنى: حسين(ع)، ابن زبير، عبداللّه بن عمر و عبدالرحمان ابن ابى بكر] فرستاد و آنان كنار قبر پيامبر خدا بودند. عبد الرحمان و عبداللّه گفتند: ما به خانه‌هاى خود مى رويم و درِ خانه را به روى خود مى‌بنديم. ابن زبير گفت: به خدا سوگند كه هرگز با يزيد، بيعت نمى‌كنم. حسين بن على(ع) فرمود: «من مى‌بايد نزد وليد بروم و ببينم چه مى‌گويد». آن‌گاه به خاندانش كه همراه وى بودند، فرمود: «وقتى نزد وليد رفتم و با او وارد گفت‌وگو و مناظره شدم، شما بر درِ خانه باشيد و هر گاه شنيديد كه گفت‌وگو بالا گرفت و صداها بلند شد، داخل خانه شويد؛ ولى كسى را نكشيد و فتنه به پا نكنيد». (همان، ص 391، ح 955)

6. گفت‌وگوی امام(ع) با ولید: الأمالي للصدوق عن عبداللّه بن منصور عن جعفر بن محمد، عن ابیه، عن جدّه [زین‌العابدین] بَعَثَ عُتبَةُ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ(ع)، فَقالَ: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ أمَرَكَ أن تُبايِعَ لَهُ. فَقالَ الحُسَينُ(ع): يا عُتبَةُ، قَد عَلِمتَ أنّا أهلُ بَيتِ الكَرامَةِ وَمَعدِنُ الرِّسالَةِ، وأعلامُ الحَقِّ الَّذي أودَعَهُ اللّهُ قُلوبَنا ، وأنطَقَ بِهِ ألسِنَتَنا، فَنَطَقت بِإِذنِ اللّهِ عز و جل، وَلَقَد سَمِعتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ(ص) يَقولُ: «إنَّ الخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلى وُلدِ أبي سُفيانَ» وكَيفَ اُبايِعُ أهلَ بَيتٍ قَد قالَ فيهِم رَسولُ اللّهِ(ص) هذا؟!
الأمالى، صدوق – به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق، از پدرش، از جدّش امام زین‌العابدین(ع)- : [وليد بن] عتبه نزد حسين بن على(ع) فرستاد و گفت: اميرمؤمنان فرمان داده كه با او بيعت كنى. حسين(ع) فرمود: «اى [وليد بن] عُتبه! مى‌دانى كه ما، خاندان كرامت و پايگاه رسالت و نشانه‌هاى حقيقتيم كه خداوند، آن را در دل‌هاى ما به وديعه نهاد و زبان ما را بِدان گويا كرد و زبان ما به اذن خدا بِدان سخن گفت. از جدّم پيامبر خدا(ص) شنيدم كه مى‌فرمود: خلافت بر فرزندان ابو سفيان، حرام است. حال‌، چگونه من با خاندانى بيعت كنم كه پيامبر(ص) درباره آنان چنين فرموده است؟». (همان، ص 390-392، ح 956)

الفتوح: حسين(ع) بر وليد بن عُتبه وارد شد و بر او سلام كرد. وليد ، جوابى نيكو داد و ايشان را نزد خود نشاند … ثُمَّ أقبَلَ الحُسَينُ(ع) عَلَى الوَليدِ بنِ عُتبَةَ، وقالَ: أيُّهَا الأَميرُ، إنّا أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ومَحَلُّ الرَّحمَةِ، وبِنا فَتَحَ اللّهُ وبِنا خَتَمَ، ويَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ خَمرٍ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمَةِ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ، مِثلي لا يُبايِعُ لِمِثلِهِ، ولكِن نُصبِحُ وتُصبِحونَ وَننتَظِرُ وتَنتَظِرونَ أيُّنا أحَقُّ بِالخِلافَةِ وَالبَيعَةِ …
[راوى] مى‌گويد: آن‌گاه حسين(ع) به وليد بن عُتبه رو كرد و فرمود: «اى امير! ما، خاندان پيامبر و معدن رسالت و محلّ رفت و آمدِ فرشتگان و جايگاه رحمتيم. خداوند، [امور را] با ما آغاز كرد و به ما ختم فرمود. يزيد، مردى فاسق، مى‌گسار، آدمكُش و داراى فسق آشكار است. كسى مانند من با مانند يزيد، بيعت نمى‌كند. بايد فردا شود و ببينيم كدام‌يك از ما براى خلافت و بيعت، سزاوارتر است».

7. بگومگوی مروان و ولید، پس از خروج امام(ع): الملهوف: مروان به وليد گفت: گوش به حرف من ندادى! وليد گفت: واى بر تو، اى مروان! تو مى‌خواستى دين و دنيايم را بر باد دهى. به خدا سوگند، دوست ندارم تمام مُلك دنيا از آنِ من باشد و من حسين را بكشم. به خدا سوگند، گمان نمى‌كنم كسى با [جُرمِ ريختن] خون حسين، خدا را ملاقات كند، جز آن‌كه سبُك‌وزن خواهد بود و خدا در روز قيامت به وى نظر نمى‌كند و او را پاك نمى‌گرداند و عذاب دردناك خواهد داشت. (همان، ص 409، ح 968)

8. بگومگوی مروان و امام(ع) در راه: الملهوف: صبحگاهان، حسين(ع) از منزل بيرون آمد تا ببيند چه خبر است. مروان، ايشان را ديد و گفت: اى ابا عبداللّه! من خيرخواه توام. به حرف من گوش بده تا نجات يابى. حسين(ع) فرمود: «نصيحت تو چيست؟ بگو تا بشنوم». مروان گفت: با يزيد، اميرمؤمنان، بيعت كن كه در آن، خير دنيا و آخرت توست.
حسين(ع) فرمود: «انا للّه و انا اليه راجعون». با اسلام بايد خداحافظى كرد، اگر امّت [اسلام] به رهبرى مانند يزيد، دچار گردد. به‌راستى كه از جدّم پيامبر خدا(ص) شنيدم كه مى‌فرمود: خلافت بر خاندان ابو سفيان، حرام است».
گفت‌وگو بين ايشان و مروان به درازا كشيد، تا اين‌كه مروان با عصبانيت جدا شد. (همان، ص 411، ح 970)

9. وداع امام حسین(ع) با قبر پیامبر(ص) و دیدن پیامبر در خواب: الأمالى، صدوق – به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق، از پدرش، از جدّش امام زین‌العابدین(ع)- : چون شب شد، [حسين(ع)] براى وداع با قبر پيامبر(ص) به مسجدالنبى رفت … تا با قبر، وداع كند. به نماز ايستاد و نماز را طولانى كرد. در حال سجده، خواب، او را ربود. پيامبر(ص) نزد او آمد. حسين(ع) را به آغوش گرفت و او را به سينه چسبانيد و شروع كرد ميان چشمان او را بوسيدن و مى‌فرمود: «پدرم به فدايت! مى‌بينم كه در ميان گروهى از اين امّت، در خون خود غلتيده‌اى ، درحالى‌كه اميد شفاعت مرا نيز دارند! آنان را نزد خداوند، بهره و نصيبى نيست. فرزندم! تو نزد پدر و مادر و برادرت مى‌آيى – و آنان شيفته ديدار تواند- و براى تو در بهشت ، جايگاه‌هايى است كه جز با شهادت، بِدان دست نمى‌يابى».
حسين(ع) با گريه از خواب بيدار شد و نزد خاندان خود آمد و خواب را براى آنان بازگو كرد و با آنان وداع نمود. (همان، ص 417، ح 972)
الفتوح: … حسين بن على(ع) آماده شد و تصميم گرفت از مدينه خارج شود. سپس در نيمه‌هاى شب، نزد قبر مادرش رفت و در آن‌جا نماز گزارد و با مادرش وداع كرد . سپس از كنار قبر مادرش برخاست و به سوى قبر برادرش حسن(ع) رفت و در آن‌جا نيز نماز گزارد و وداع كرد. آن‌گاه به منزل خود باز گشت. (همان، ص 421، ح 973)

10. نوحه‌سرایی زنان خاندان عبدالمطلب به هنگام سفر امام(ع): كامل الزيارات – به نقل از جابر، از امام باقر(ع)- : چون حسين(ع) تصميم گرفت از مدينه بيرون رود، زنان خاندان عبدالمطّلب آمدند تا به نوحه‌سرايى بپردازند. امام حسين(ع) نزد آنان رفت و فرمود: «شما را به خدا ، مبادا اين كار را فاش كنيد كه [افشاى خروج من] معصيت خدا و پيامبر اوست» … (همان، ص 423، ح 975)

11. پیشنهاد عُمر بن علی بن ابی طالب به امام(ع): الملهوف – به نقل از محمّد بن عمر- : از پدرم عمر بن على بن ابى طالب، شنيدم كه براى خويشانم (خاندان عقيل) چنين تعريف مى كرد: وقتى برادرم حسين(ع) از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد، نزد او رفتم و او را تنها يافتم. به وى گفتم:
جانم فدايت، اى ابا عبداللّه! برادرت حسن، از پدرش برايم نقل كرد كه … ديگر گريه امانم نداد و هِق هقِ گريه‌ام بلند شد. او مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برادرم گفت كه من كشته مى‌شوم؟». گفتم: از اين بگذر، اى پسر پيامبر خدا [كه من توان گفتنش را ندارم]! فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند، آيا از كشته شدن من خبر داد؟». گفتم: بله. پس چرا بيعت نمى‌كنى؟
فرمود: «… تو مى‌پندارى چيزى را مى‌دانى كه من نمى‌دانم؟ به‌راستى كه هيچ‌گاه خودم را خوار نخواهم ساخت و به‌راستى كه فاطمه پدرش را در حالى ملاقات مى‌كند كه از رفتار امّتش با فرزندانش شاكى است و كسى كه فاطمه را از ناحيه فرزندانش آزار دهد، هرگز وارد بهشت نمى‌شود». (همان، ص 425، ح 976)

12. پیشنهاد محمد بن حنفیه به امام(ع): الفتوح: چون محمّد بن حنفيّه نزد او (حسين(ع)) آمد، گفت: برادرم! جانم فدايت! تو دوست‌داشتنى‌ترين و عزيزترينِ كسان نزد منى. به خدا سوگند كه هيچ كس براى دلسوزى و خيرخواهى، سزاوارتر از تو نيست، كه تو جان و روح من و بزرگ خاندان و تكيه‌گاه منى و اطاعت تو، بر گردن من است؛ چراكه خداوند، تو را گرامى داشته و از بزرگان بهشت قرار داده است. من مى‌خواهم رأيم را به تو گوشزد كنم. آن را از من بپذير.
حسين(ع) فرمود: «آن‌چه به نظرت رسيده، بگو».
محمّد گفت: مى‌گويم: خود را تا آن‌جا كه مى‌توانى، از يزيد بن معاويه و شهرها دور نگه دار و آن‌گاه نمايندگانت را نزد مردم بفرست و آنان را به بيعت كردن با خودت فرابخوان … به‌راستى كه من مى‌ترسم وارد شهرى شوى يا نزد گروهى فرود آيى و آنان با يكديگر نزاع و ستيز كنند: گروهى طرفدار تو باشند و گروهى بر ضدّ تو و تو در اين ميان، كشته شوى.
حسين(ع) فرمود: «برادرم! به كجا روم؟».
گفت: به سمت مكّه حركت كن … و اگر آن جا ايمن نبود، به سمت شهرهاى يمن حركت كن .. اگر يمن را محلّى امن يافتى [اقامت گزين]، وگرنه به سمت كوه‌پايه ها و كوهستان‌ها حركت كن و از شهرى به شهرى در سفر باش تا ببينى عاقبت مردم، به كجا مى‌انجامد و خداوند، چگونه ميان تو و اين قوم فاسق، داورى مى‌نمايد.
حسين(ع) فرمود: «برادرم! به خدا سوگند، اگر در دنيا هيچ پناه و مأوايى نداشته باشم، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نمى‌كنم؛ چراكه پيامبر خدا فرمود: بار خدايا! در يزيد، بركتى قرار مده».
حسين(ع) فرمود: «برادرم! خداوند، تو را پاداش خير دهد! حقيقتاً برايم خيرخواهى كردى و به صواب و حقيقت، راه‌نمايى نمودى. اميدوارم كه رأى تو، استوار و درست باشد. من تصميم بر خروج به سمت مكّه دارم و خودم، برادرانم، برادرزاده‌ها و دوستارانم را براى اين كار، مهيّا ساخته‌ام. نظر آنان، نظر من و تصميم آنان، تصميم من است؛ امّا تو – اى برادرم- منعى نيست كه در مدينه بمانى و از سوى من مراقب حوادث باشى و چيزى از اخبار آنان را از من پنهان نكنى». (همان، ص 432-435، ح 979)

13. وصیت‌های امام(ع) به برادرش محمد:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، هذا ما أوصى بِهِ الحُسَينُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لأِخيهِ مُحَمَّدِ ابنِ الحَنَفِيَّةِ المَعروفِ وَلَدِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ(ع):
إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ يَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، جاءَ بِالحَقِّ مِن عِندِهِ، وأنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ، وَالنّارَ حَقٌّ. وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها، وأنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ، وأنّي لَم أخرُج أشِرا ولا بَطِرا، ولا مُفسِدا ولا ظالِما، وإنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ النَّجاحِ وَالصَّلاحِ في اُمَّةِ جَدّي مُحَمَّدٍ(ص)، اُريدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وأنهى عَنِ المُنكَرِ، وأسيرَ بِسيرَةِ جَدّي مُحَمَّدٍ(ص)، وسيرَةِ أبي عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ . . . فَمَن قَبِلَني بِقَبولِ الحَقِّ فَاللّهُ أولى بِالحَقِّ، ومَن رَدَّ عَلَيَّ هذا أصبِرُ حَتّى يَقضِيَ اللّهُ بَيني وبَينَ القَومِ بِالحَقِّ، ويَحكُمَ بَيني وبَينَهُم بِالحَقِّ، وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ، هذِهِ وَصِيَّتي إلَيكَ يا أخي، وما تَوفيقي إلّا بِاللّهِ، عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وإلَيهِ اُنيبُ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ وعَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ.

به نام خداوند بخشنده مهربان. اين است آن‌چه حسين بن على بن ابى طالب، به برادرش محمّد بن حنفيّه فرزند على بن ابى طالب(ع)، وصيّت مى‌كند:
به‌راستى كه حسين بن على، شهادت مى‌دهد كه جز خداى يگانه، خدايى نيست و همتايى ندارد، و به‌راستى كه محمّد، بنده و فرستاده اوست و پيام حق را از جانب او (خدا) آورْد و به‌راستى كه بهشت، حق است و دوزخ، حق است و قيامت، بى‌شك، خواهد آمد و خداوند، بدن‌ها[ى خفته] در قبرها را برخواهد انگيخت.
به‌درستى كه من از روى ناسپاسى و زياده‌خواهى و براى فساد و ستمگرى، قيام نكردم؛ بلكه براى تحقّق رستگارى و صلاح امّت جدّم پيامبر(ص)، قيام نمودم.
مى‌خواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره جدّم محمّد(ص) و پدرم على بن ابى طالب(ع)، رفتار كنم … .
آن كه مرا به حقّانيت مى‌پذيرد، [بداند كه] خداوند، سرچشمه حق است [و پاداش او را خواهد داد] و اگر كسى در اين دعوت، دستِ رد بر من زند، شكيبايى مى‌ورزم تا خداوند، ميان من و اين گروه‌، بر پايه حقيقت، داورى كند و به حقيقت، حكم دهد، كه او بهترينِ داورى‌كنندگان است.
برادرم! اين است وصيّت من به تو. جز از خداوند، توفيق، طلب نمى‌كنم. بر او توكّل مى‌كنم و به سوى او بازمى‌گردم. درود بر تو و هر آن‌كه از راه درست، پيروى كند! و نيرو و توانى جز از جانب خداوندِ برتر و بزرگ نيست». (همان، ص 432-435، ح 979)

14. خروج امام(ع) از مدینه به سمت مکه: حسين(ع) شب يك‌شنبه، دو روز مانده به پايان ماه رجب سال شصت، از مدينه بيرون رفت و پسر زبير، يك شب قبل، يعنى شب شنبه، بيرون رفته بود.
الإرشاد: سارَ الحُسَينُ(ع) إلى مَكَّةَ وهُوَ يَقرَأُ: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ » ولَزِمَ الطَّريقَ الأَعظَمَ. فَقالَ لَهُ أهلُ بَيتِهِ: لَو تَنَكَّبتَ الطَّريقَ الأَعظَمَ كَما صَنَعَ ابنُ الزُّبَيرِ لِئَلّا يَلحَقَكَ الطَّلَبُ، فَقالَ: لا وَاللّهِ، لا اُفارِقُهُ حَتّى يَقضِيَ اللّهُ ما هُوَ قاضٍ.
الإرشاد: حسين(ع) به سمت مكّه ره‌سپار شد، درحالى‌كه [اين آيه را] مى‌خواند: «از آن ديار، با ترس و هراس، بيرون رفت و اوضاع را مى‌پاييد. گفت: پروردگارا! مرا از قوم ستمگر، رهايى بخش». او راه اصلى را در پيش گرفت. خانواده‌اش به وى گفتند: اگر از راه اصلى صرف‌نظر كنى – چنان كه پسر زبير انجام داد- [بهتر است] تا مبادا جست‌وجوگرانِ حكومتى به تو برسند. فرمود: «نه ! به خدا سوگند، هرگز از اين راه، جدا نمى‌شوم تا خداوند، آن‌چه را مى‌خواهد، مقدّر فرمايد». (همان، ص 442-443، ح 988)
تاريخ الطبرى – به نقل از ابو مخنف- : حسين(ع) با فرزندان، برادران، برادرزاده‌ها و تمام خانواده‌اش به‌جز محمّد بن حنفيّه، بيرون رفت. (همان، ص 445، ح 991)

15. برکنار شدن ولید از فرمانداری مدینه: در سال شصت هجرى، يزيد بن معاويه، وليد بن عُتبه را به سبب كوتاهى‌هايش، از حكومت مدينه بركنار كرد و حكومت مدينه را به عمرو بن سعيد بن عاص، نايب مكّه سپرد. عمرو در ماه رمضان، وارد مدينه شد.

دوم: نکته‌ها و تحلیل‌

1. معاویه پایه‌گذار نصب زمامدار جامعه‌ی اسلامی برخلاف آموزه‌های قرآن کریم و سیره‌ی پیامبر(ص) بود.
2. جباران نیز می‌کوشند وانمود کنند که با بیعت و رأی مردم بر مردم حکم می‌رانند.
3. امتناع از بیعت اجباری و مخالفت با خواسته‌های نامشروع، حق هر شهروندی است.
4. صداقت، شفافیت و صراحت از اصول نهضت حسینی است.
5. یکی از رمزهای جاودانگی نهضت اباعبدالله(ع)، اهداف انسانی، اخلاقی و خردپذیر این حرکت است که در وصیت‌نامه‌ی آن حضرت تبلور یافته است.
6. در اختیار گرفتن زمام امور جامعة اسلامی از سوی افراد ناصالح، به اصل اسلام آسیب می‌رساند.
7. در حرکت اعتراضی امام حسین(ع) بر ضد حکومت جائر، هیچ‌کس – حتی بعضی از برادران آن حضرت- مجبور به همراهی با او نیست (حق آزادی انتخاب).
8. خروج خانوادگی امام حسین(ع) – همراه زنان و کودکان خویش- نشان می‌دهد که آن حضرت در اندیشه روشنگری و سامان دادن یک اعتراض اجتماعی بود نه جنگ مسلحانه و جهاد اسلامی.
9. از نظر اباعبدالله الحسین(ع)، امر به معروف و نهی از منکر و اقدامات مصلحانه در مرحله‌ی نخست باید نظام سیاسی و حاکمان جامعه را هدف‌گیری کند.
10. امام حسین(ع) با ادامه حضور در مدینه، برای جان خود و خانواده‌اش احساس خطر می‌کرد.

 

پیشنهاد مطالب دیگر:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست