پیشنهاد مطالب دیگر:
از مدینه تا مدینه | قسمت چهارم: فعالیتهای امام حسین(ع) در مکه
چکیده
بشرا آنلاین : همزمان با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور آزادگان جهان، امام حسین (ع)، سلسله مقالاتی تحت عنوان “از مدینه تا مدینه؛ بازخوانی نهضت اباعبدالله (ع)” به قلم علی باقری فر، مدیر مؤسسهی دین پژوهی بشرا، منتشر و تقدیم علاقه مندان می شود. در قسمت چهارم این مجموعه مقالات، ورود امام حسین به مکه و فعالیت های آن حضرت در این شهر مورد توجه قرار میگیرد:
اول: رخدادها و گزارشها
1. ورود امام حسین به مکه و اجتماع مردم بر گرد ایشان: الفتوح: [بنابر مشهور امام حسین(ع) روز سوم ماه شعبان سال 60 هجری به مکه رسید] و چون به مكّه مُشرِف گشت و كوههاى شهر را از دور ديد، شروع به تلاوت اين آيه كرد: «چون به سوى [شهر] مَديَنْ رو نهاد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند». حسين(ع) وارد مكّه شد و مردمان مكّه، بسيار شادمان شدند. مردم، صبح و شام، نزد او رفت و آمد داشتند و اين بر عبداللّه بن زبير [که یک روز پیشتر به مکه آمده بود]، گران آمد؛ چراكه اميد داشت مردم مكّه با وى بيعت كنند. وقتى حسين(ع) وارد مكّه شد، اين بر او گران آمد؛ ليكن آنچه را كه در دل داشت، براى حسين(ع) آشكار نمىكرد. وى با ايشان رفت و آمد داشت، در نماز ايشان شركت مىكرد، نزد ايشان مىنشست و به سخنان ايشان گوش مىداد؛ ولى با اين همه، مىدانست كه تا حسين(ع) در مكّه هست، كسى از مردم مكّه با او بيعت نمىكند؛ زيرا جايگاه حسين(ع) در نزد مردمان مكّه، بسى بالاتر از جايگاه پسر زبير بود. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 4، ص 7، ح 999)
– مقتل الحسين خوارزمى – به نقل از احمدبن اعثم كوفى- : حسين(ع) در منطقه بالاى مكّه فرود آمد و در آنجا چادرى بزرگ برپا كرد. عبداللّه بن زبير نيز در منزلش در قيقِعان فرود آمد.
سپس حسين(ع) به خانه عبّاس رفت و عبداللّه بن عبّاس، ايشان را بدانجا برد. در آن هنگام، فرماندار مكّه از جانب يزيد، عمر بن سعد بن عاص بود. حسين(ع) مؤذّنى را به پا داشت تا با صداى بلند، اذان بگويد و مردم را به نماز فراخواند.
ابن سعد ترسيد كه حاجيان به سمت حسين(ع) كشيده شوند؛ چون رفت و آمد فراوانِ مردم را از تمام نقاط جهان با ايشان ديد. بدين جهت به سمت مدينه حركت كرد و جريان را براى يزيد نوشت. (همان، ص 11، ح 1003)
2. نامههای کوفیان به امام(ع) و دعوت او به قیام: نامة اول: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم لِحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ مِن: سُلَيمانَ بنِ صُرَدٍ، وَالمُسَيَّبِ بنِ نَجَبَةَ، ورِفاعَةَ بنِ شَدّادٍ، وحَبيبِ بنِ مُظاهِرٍ، وشيعَتِهِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُسلِمينَ مِن أهلِ الكوفَةِ.
سَلامٌ عَلَيكَ، فَإِنّا نَحمَدُ إلَيكَ اللّهَ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ. أمّا بَعدُ، فَالحَمدُ للّهِ الَّذي قَصَمَ عَدُوَّكَ الجَبّارَ العَنيدَ، الَّذِي انتَزى عَلى هذِهِ الاُمَّةِ، فَابتَزَّها أمرَها وغَصَبَها فَيئَها وتَأَمَّرَ عَلَيها بِغَيرِ رِضىً مِنها، ثُمَّ قَتَلَ خِيارَها وَاستَبقى شِرارَها، وجَعَلَ مالَ اللّهِ دُولَةً بَينَ جَبابِرَتِها وأغنِيائِها، فَبُعدا لَهُ كَما بَعُدَت ثَمودُ. إنَّهُ لَيسَ عَلَينا إمامٌ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن يَجمَعَنا بِكَ عَلَى الحَقِّ، وَالنُّعمانُ بنُ بَشيرٍ في قَصرِ الإِمارَةِ لَسنا نَجتَمِعُ مَعَهُ في جُمُعَةٍ ولا نَخرُجُ مَعَهُ إلى عيدٍ، ولَو قَد بَلَغَنا أنَّكَ قَد أقبَلتَ إلَينا أخرَجناهُ حَتّى نُلحِقَهُ بِالشّامِ إن شاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ عَلَيكَ.
به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسين بن على، از: سليمان بن صُرَد، مُسَيَّب بن نَجَبه، رفاعة بن شدّاد، حبيب بن مظاهر، و شيعيان او از مؤمنان و مسلمانان كوفه. درود بر شما! بهراستى كه ما خداوند يگانه را حمد مىگوييم. امّا بعد، ستايش، خدايى را كه دشمن جبّار و سركش تو را در هم شكست؛ دشمنى كه در بدى كردن بر اين امّت، شتاب كرد و زمام امور را به زور، به دست گرفت، ثروتهاى عمومى را غصب كرد و بدون رضايت امّت، بر آنان حكومت نمود. آنگاه بهترينهاى امّت را به شهادت رسانيد و اشرار را رها كرد و ثروت الهى را ميان ثروتمندان و زورمداران، قسمت كرد. از رحمت خدا دور باد، چنانكه ثمود، دور شدند! اينك ما، پيشوايى نداريم. به سوى ما روى آور. اميد است كه خداوند، ما را به واسطه شما بر محور حقيقت، گرد آورد.
نعمان بن بشير، در قصرِ حكومتى است؛ ولى ما در نماز جمعه و مراسم عيد او، حاضر نمىشويم. اگر به ما خبر رسد كه شما به سمت ما مىآييد، او را از قصر، بيرون مى كنيم تا به خواست خدا، به شام برود. درود و سلام خدا بر شما باد! (همان، ص 14-17، ح 1006)
گزارش دیگری از نامة اول: أمّا بَعدُ، فَالحَمدُ للّهِ الَّذي قَصَمَ عَدُوَّكَ وَعَدُوَّ أبيكَ مِن قَبلِكَ، الجَبّارَ العَنيدَ الغَشومَ الظَّلومَ، الَّذي أبتَرَ هذِهِ الاُمَّةَ وعَضاها، وتَأَمَّرَ عَلَيها بِغَيرِ رِضاها، ثُمَّ قَتَلَ خِيارَها وَاستَبقى أشرارَها، فَبُعدا لَهُ كَما بَعُدَت ثَمودُ. ثُمَّ إنَّهُ قَد بَلَغَنا أنَّ وَلَدَهُ اللَّعينَ قَد تَأَمَّرَ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ بِلا مَشوَرَةٍ ولا إجماعٍ ولا عِلمٍ مِنَ الأَخبارِ، ونَحنُ مُقاتِلونَ مَعَكَ وباذِلونَ أنفُسَنا مِن دونِكَ، فَأَقبِل إلَينا فَرِحا مَسرورا، مَأمونا مُبارَكا، سَديدا وسَيِّدا، أميرا مُطاعا، إماما خَليفَةً عَلَينا مَهدِيّا …
امّا بعد، ستايش، خداوندى را كه دشمن تو و دشمن پدرت را در هم شكست؛ آن جبّارِ سركشِ غاصبِ ستمگر را كه اين امّت را نابود و پراكنده ساخت و بدون رضايت آنان، بر آنان حكومت كرد. نيكان آنها را كشت و اشرار آنها را باقى گذارد. از رحمت خدا دور باد، چنانكه ثمود از رحمت خدا دور است!
به ما خبر رسيده كه فرزندِ ملعون او، بدون مشورت و اجماع امّت و با ناآگاهى از حديثها[ى پيامبر(ص)]، به حكومت نشسته است. ما به همراه شما نبرد مىكنيم و جانمان را در راه شما فدا مىسازيم. به سمت ما بيا، با سُرور و شادمانى، در امنيت و بركت، استوار و آقا، فرمانده فرمانبردار، امام و پيشواى هدايتپيشه … (همان، ص 20-21، ح 1007)
نامة دوم: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم لِحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ مِن شيعَتِهِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُسلِمينَ، أمّا بَعدُ، فَحَيَّهَلا؛ فَإِنَّ النّاسَ يَنتَظِرونَكَ، ولا رَأيَ لَهُم في غَيرِكَ، فَالعَجَلَ العَجَلَ ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ.
به حسين بن على، از طرف شيعيانش از مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، به سوى ما بشتاب. بهراستى كه مردم، انتظار شما را مىكشند و نظرى به غير شما ندارند. پس بشتاب، بشتاب. درود بر شما! (همان، ص 16-17، ح 1006)
نامة سوم: وكَتَبَ شَبَثُ بنُ رِبعِيٍّ … أمّا بَعدُ، فَقَدِ اخضَرَّ الجَنابُ وأينَعَتِ الثِّمارُ وطَمَّتِ الجِمامُ، فَإِذا شِئتَ فَاقدَم عَلى جُندٍ لَكَ مُجَنَّدٍ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ.
امّا بعد، آستانه شهر، سرسبز است و ميوهها رسيده و آبها فراواناند. پس هر گاه اراده كردى، بر لشكرى آماده، فرود آى. درود بر شما!
نامههاى بسيارى نزد ايشان جمع شد. پس نامهها را خواند و از پيكها در باره مردم، پرسش كرد. (همان، ص 18-19، ح 1006)
3. اعزام نمایندهی ویژهی امام(ع)، به همراه یک نامه: تاريخ الطبرى – به نقل از عمّار دُهْنى، از امام باقر(ع)- : حسين(ع) به دنبال پسر عمويش، مسلم بن عقيل، فرستاد و به وى پيغام داد: به سمت كوفه حركت كن و درباره نامههايى كه به من نوشتهاند، بررسى كن، كه اگر اين نامهها حقيقت دارند، به سمت آنان حركت كنيم. (همان، ص 29، ح 1012)
تاريخ الطبری عن محمّد بن بشر الهمْداني : كَتَبَ [الحُسَينُ(ع)] مَعَ هانِئِ بنِ هانِئٍ السَّبيعِيِّ وسَعيدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِيِّ ـ وكانا آخِرَ الرُّسُلِ ـ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم. مِن حُسَينِ بنِ عَلِيٍّ إلَى المَلَأِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُسلِمينَ. أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هانِئا وسَعيدا قَدِما عَلَيَّ بِكُتُبِكُم، وكانا آخِرَ مَن قَدِمَ عَلَيَّ مِن رُسُلِكُم، وقَد فَهِمتُ كُلَّ الَّذِي اقتَصَصتُم وذَكَرتُم، ومَقالَةُ جُلِّكُم: أنَّهُ لَيسَ عَلَينا إمامٌ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن يَجمَعَنا بِكَ عَلَى الهُدى وَالحَقِّ. وقَد بَعَثتُ إلَيكُم أخي وَابنَ عَمّي وثِقَتي مِن أهلِ بَيتي، وأمَرتُهُ أن يَكتُبَ إلَيَّ بِحالِكُم وأمرِكُم ورَأيِكُم، فَإِن كَتَبَ إلَيَّ أنَّهُ قَد أجمَعَ رَأيُ مَلَئِكُم وذَوِي الفَضلِ وَالحِجا مِنكُم عَلى مِثلِ ما قَدِمَت عَلَيَّ بِهِ رُسُلُكُم وقَرَأتُ في كُتُبِكُم أقدَمُ عَلَيكُم وَشيكا إن شاءَ اللّهُ. فَلَعَمري مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالكِتابِ، وَالآخِذُ بِالقِسطِ، وَالدّائِنُ بِالحَقِّ، وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلى ذاتِ اللّهِ، وَالسَّلامُ.
تاريخ الطبرى – به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانی- : [حسين(ع)] به همراه هانى بن هانىِ سبيعى و سعيد بن عبد اللّه حَنَفى – كه آخرين فرستادگان كوفيان بودند- نامهاى فرستاد:
به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسين بن على، به جمعيت مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، هانى و سعيد، نامههاى شما را برايم آوردند و اين دو، آخرين فرستادگان شما به سوى من بودند. تمام داستان و آنچه را بازگو كرده بوديد، دانستم و سخن تمامتان، اين بود كه: ما را پيشوايى نيست. نزد ما بيا. شايد خداوند به واسطه تو، ما را بر محور حق و راستى، متّحد گرداند. بهراستى كه برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتمادم را از خاندانم، به سوى شما فرستادم و به وى دستور دادم تا شرح احوال و آرا و مسائلتان را برايم بنويسد. اگر برايم نوشت كه رأى اكثريت و نخبگان و خردمندانِ شما، آنگونه است كه فرستادگانِ شما بازگو كردند و در نامههايتان خواندم، به زودى به سوى شما مىآيم، اگر خدا بخواهد. به جانم سوگند كه پيشوا نيست، مگر كسى كه عامل به كتاب خدا، پايبند به انصاف، ملتزم به حقيقت و سرسپرده ذات خداوند باشد. والسلام! (همان، ص 32-33، ح 1016)
4. نامهی امام(ع) به سرشناسان بصره: تاريخ الطبرى – به نقل از ابو عثمان نَهْدى- : حسين(ع) نامهاى نوشت و آن را به وسيلة يكى از دوستداران اهلبيت – كه سليمانْ نام داشت- براى سران پنج قبيله بصره [يعنى: عاليه، بكر بن وائل، تميم، عبد القيس و اَزْد] و نيز بزرگان آنها فرستاد. او نامه را به نام مالك بن مِسمَع بَكرى، احنف بن قيس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هَيثَم و عمرو بن عبيداللّه بن مَعمَر نوشت و نامه به صورت يك نسخه (متن واحد) به تمام بزرگان بصره چنين بود:
أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّهَ اصطَفى مُحَمَّدا(ص) عَلى خَلقِهِ وأكرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاختارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَيهِ، وقَد نَصَحَ لِعِبادِهِ وبَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ(ص)، وكُنّا أهلَهُ وأولِياءَهُ وأوصِياءَهُ ووَرَثَتَهُ وأحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ في النّاسِ، فَاستَأثَرَ عَلَينا قَومُنا بِذلِكَ فَرَضينا، وكَرِهنَا الفُرقَةَ، وأحبَبنَا العافِيَةَ، ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِكَ الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَينا مِمَّن تَوَلّاهُ، وقَد أحسَنوا وأصلَحوا وتَحَرَّوُا الحَقَّ فَرَحِمَهُمُ اللّهُ وغَفَرَ لَنا ولَهُم، وقَد بَعَثتُ رَسولي إلَيكُم بِهذَا الكِتابِ، وأنَا أدعوكُم إلى كِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص)، فَإِنَّ السُّنَّةَ قد اُميتَت، وإنَّ البِدعَةَ قَد اُحيِيَت، وإن تَسمَعوا قَولي وتُطيعوا أمري أهدِكُم سَبيلَ الرَّشادِ، وَالسَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللّهِ.
امّا بعد، بهراستى كه خداوند، محمّد(ص) را بر خلقش برگزيد و او را به نبوّت، كرامت بخشيد و براى رسالت، انتخاب كرد. سپس او را به سوى خود بُرد. او براى بندگان، خيرخواهى كرد و آنچه را بِدان مأمور بود، رساند. ما، خاندان او، نزديكان او، جانشينان او و وارثانش بوديم و سزاوارترينِ مردم به جانشينى او در ميان مردم هستيم. ديگران، اين مقام را براى خود گرفتند و ما بِدان، تن داديم و از اختلاف پرهيز كرديم و آرامش را دوست داشتيم. ما مىدانيم كه در اين مقام، از ديگرانى كه آن را به دست گرفتند، سزاوارتريم. [گذشتگان] رفتارى نيك داشتند و به اصلاح پرداختند و در طلب حقيقت بودند. خداوند، آنان را بيامرزد و ما و آنان را مشمول غفران خود سازد! اينك، فرستادهام را به همراه اين نامه به سوى شما مىفرستم و شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) فرامىخوانم. بهراستى كه سنّت، از ميان رفته است و بدعتها زنده شدهاند. اگر سخنم را بشنويد و از فرمانم پيروى كنيد، شما را به راه درست، هدايت مىكنم. سلام و رحمت خدا بر شما باد! (همان، ص 41-43، ح 1023)
5. جواب یزید بن مسعود به نامهی امام(ع)
الملهوف: به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد، نامهات به من رسيد و آنچه را كه مرا بِدان فراخواندى، دانستم. مرا دعوت كردى تا از پيروىات بهره ببَرم و با يارى كردنت به رستگارى برسم. بهراستى كه خداوند، زمين را از كسى كه راهنماى خير و راهبر نجات باشد، خالى نمىگذارد و شما حجّتهاى خداوند بر خَلق و يادگاران او در زمين هستيد. شما از زيتون احمدى، شاخه شاخه شديد. او اصل است و شما شاخهايد.به كارى كه خواستى، اقدام كن و پيروز خواهى شد. بهراستى كه گردن بنىتميم را برايت رام كردم و آنان را رامتر از شتر تشنه به هنگام رسيدن به آب نمودم. گردن بنىسعد را برايت نرم كردم و زنگارهاى دلشان را با آب زلال، شستوشو دادم و از آن، برق مىجهد.
چون حسين(ع) نامه را خواند، فرمود: خداوند، تو را در روز ترس، ايمن بدارد و تو را در روز تشنگى بزرگ، سيراب و عزيز گرداند!
وقتى يزيد [بن مسعود] آماده شد كه به سوى حسين(ع) حركت كند، خبر شهادت امام(ع) به او رسيد و از اين خبر، بسيار ناراحت شد. (همان، ص 55، ح 1029)
6. پیوستن یزیدبننُبَیط و دو پسرش به امام(ع)
تاريخ الطبرى: … يزيد بن نُبَيط – كه از قبيله عبد القيس بود- تصميم رفتن به نزد حسين(ع) گرفت. او ده پسر داشت. به آنان گفت: كدام يك با من مىآيد؟ دو نفر پاسخ مثبت دادند: عبداللّه و عبيداللّه.
… وى از بصره خارج شد و به سرعت، مسافت پيمود تا به حسين(ع) رسيد و در منطقه ابَطح، به خيمهگاه ايشان رسيد. خبر آمدن او به حسين(ع) رسيد و ايشان به سراغ او رفت. او به خيمه حسين(ع) آمد. به وى گفته شد: ايشان به خيمه تو رفته است. او به دنبال ايشان آمد و حسين(ع) چون او را در خيمهاش نيافته بود، نشسته بود و انتظار او را مىكشيد. مرد بصرى وارد خيمهاش شد و حسين(ع) را آنجا نشسته ديد. پس گفت: «بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْيَفْرَحُواْ …» «به لطف و رحمت خدا، كه به آن بايد شادمان شوند».
مرد بصرى بر حسين(ع) سلام كرد و نزد ايشان نشست و به ايشان خبر داد كه چرا آمده است و امام(ع) برايش دعاى خير كرد. اين مرد، همراه حسين(ع) آمد و به همراه ايشان جنگيد و خودش و دو فرزندش شهيد شدند. (همان، ص 57-59، ح 1030)
دوم: نکتهها و تحلیل
1. اگر مردم آزاد گذاشته شوند انتخاب دیگری خواهند داشت، در غیر این صورت اکثر مردم تابع قدرت حاکم خواهند بود.
2. مخالفان حکومت یزید – و هر حکومت جائری- دو دستهاند؛ گروهی با او مخالفند چون او را واجد صلاحیتهای لازم برای زمامداری نمیدانند و بعضی نیز از سرِ قدرتطلبی با او مخالفت میکردند (و مشکلشان این بود که چرا ما در قدرت نیستیم)
3. از نظر تربیتشدگان راستین مکتب اسلام و تشیع، دیکتاتوری، سرکشی، ستمپیشگی، بدی در حق مردم، از میان بردن انسجام ملی، تصاحب قدرت به زور، حکمرانی بر مردم بدون رضایت آنها، چنگ اندختن به ثروتهای عمومی و تخصیص آن به گروههای خاص، کشتن نیکان و واگذاردن اشرار و بدسیرتان، از ویژگیهای معاویه و – زمامداران ناصالح- است که موجب دوری از رحمت خداوند میشود.
4. در نگاهِ بخشی از فرهیختگان کوفه، یزید بن معاویه دو مشکل اساسی داشت: نخست، مشورت نکردن با نخبگان جامعه و تصاحب قدرت بدون کسب اجماع امت. دوم، ناآگاهی از سیره و سنّت پیامبر.
5. دعوتکنندگان امام حسین(ع) به کوفه در دو گروه کلان طبقهبندی میشوند: 1. کسانی که دغدغهی انسان و ارزشهای الهی را داشتند، 2. آنان که تنها به دنیا و جلوههای آن دلخوش بودند؛ گروه اول در سختیها پای حسین ایستادند و گروه دوم در تنگناها او را رها کردند، بلکه در برابر او صف بستند و در لشگر یزید قرار گرفتند.
6. اهتمام ورزیدن به دعوت و خواست مردم کوفه پس از راستیآزمایی آن، مهمترین عامل حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه بود.
7. از نظر امام حسین(ع) کسی شایسته زمامداری است که «عامل به کتاب خدا، پایبند به انصاف، ملتزم به حقیقت و سر سپردة ذات خداوند باشد» و اکثریت مردم خواهان او باشند و به او رأی دهند.
8. روشنگری، اتمام حجت و دعوت به حق از رسالتها و روشهای پر کاربرد نهضت اباعبدالله الحسین(ع) بود.
از مدینه تا مدینه | قسمت سوم: خودداری امام حسین(ع) از بیعت با یزید